وای برمن وقتی...جرثومه های جنگ و جباریت، یکی با جنجال و تبلیغ نبرد با تروریسهای داعش و آن یکی با ژست فرشته نگهبان و جاودان صلح، هر دو اما بی رودربایستی و بی کم وکاست در شمایل انجمن حمایت از جلادان، به موش ـ گربه و موشک بازی، سخن پراکنی و بسا یاوه گویی و گاهی نیز برای ایزگم کردن و فریب عوام مثلا به ”مذاکرات“ مشغولند که به هر حال یعنی نرد سیاسی ـ تجاری باختن برای سابقا دو ابرقدرت نوعی سرگرمیست که گاهی هم سر به سرهم بگذارند؟! یا اگر ضرورت ایجاب کند، رو به یکدیگر دندان قروچه هم بروند.
وای بر من هنگامی که... در میانه ی بازیهای مزورانه ی نرد و نبرد، برد و باخت و گاهی مهر و قهر شیادانه ی سیاست گردانان جهان، دلالان و دکه داران تجارت نیز با حسن استفاده از آب گل آلود جاری میان دو ابرقاره و قدرت، خود را به جریان آن میسپرند تا در جو جنون، جنایت و فساد افسارگسیخته ی ملایان ـ اگر شده حتی با چاپلوسی، نعلین به پا و مقنعه بر سر ـ لقمه ی حقیرانه یا ناداشته ی مردم مصیبت دیده ایران را هم از آنان به یغما ببرند و سپس یکجا بی شرم و عذاب وجدان، لابد با دسته های دلار در دست اما شاهدان پرگوی تماشاگر و بی اعتنای ریزش بمبهای شیمیایی وحشتناک نیز باشند که مردم بی گناه و بچه های بی پناه سوری را سوخته مدفون زیر تل آوارها یا در گریز ناگزیر، غرق در رود و دریاها، آواره ی کوهها و بیابانها یا سرگردان شهرها میسازد.
وای بر من...وقتی در فقدان ابرمردان و قهرمانان سیاسی، سرنوشت منطقه و جهان یکجا در گرو رقص سیاسی تنها دو ابرقدرت ”تاریخ باطل شده“ میباشد که یکی با عطف به سوء سابقه قبلی و به انگیزه همسایگی طولانی!! اما بی اندک پرنسیب انسانی و سیاسی، شریک بی شبهه ملایان و دست دراز آنان در جنگ و جنایت بر علیه سوریهاست و دیگری در آن سر دنیا گرچه گاهی به میخ میزند یا نعل اما پاسخ مردم ایران را که با زبان فریاد از او پرسیدند: با ”ملاهایی یا با ما؟“ آخر سر در عمل صادق و صریح و کردار صمیمانه؟! نشان داد که نه چندان با ملت ایران بلکه بیشتر با ملاهاست که البته دامنه گسترده ی تروریسم، فضاحت زایش داعش و جنگهای جنون آمیز شرارت بار نیز تابع این دوگونه خیانت و حمایت و مماشات با بنیادگرایان اسلامی ملایان است که خاورمیانه و بسی نقاط جهان را نیز به جنگهای خونین فرقه ای سوق داده است. بخصوص غیاب و غروب غم انگیز خدایان سیاسی، مردان و زنان صلحجوی جسور جنگ و جورستیز در سرتاسر گیتی که دلیرانه در مقابل غولان دوگانه و اقمارشان قد علم میکردند، هر پلشتی و ستم را به چالش میکشیدند و جهان را به تکاپو و تکان وامیداشتند گرچه اندوه فروپاشی آرمانها و همه ارزشها و فرومایگی زمانه ی هرزگی را بسی افزوده اما حرف و سئوالی را نیز در پی آن بگمانم مطرح ساخته است که...
وای بر من و ما وقتی...در ایران باز جوانان و زنان را همچنان بر تیرکهای دار میآویزند، وقتی نگاه ملتمس بچه های وانهاده مثل تیر زهرآگین در سینه میخلد و وقتی سرکردگان پلید زالوصفت در گوشه کنار خاک خون چکان میهن، سهم چپاول و غارت خود را نه فقط از سفره خالی مردم گرسنه بلکه از تجارت و فروشندگی چشم، کلیه و قلب محرومان جامعه به جیب میزنند.
وای بر من و ما وقتی...که بدنهای مردم بی گناه و جثه های کودکان مجروح سوری از سلاح خونخواران آخوندی و بمبهای خوشه ای روسی زیر پاره سنگها میلرزد، وای بر من و ما اگر سینه و گلومان را یکسر حسرت و درد زهری نشت کرده از خون دل رنگین نگرداند یا ترس از چنین مرگ فراگیر، انگیزه خیزش و خروش را نیز تا روز قیامت و قیام در دلمان سست نماید آنهم وقتی من و ما خوب میدانیم حتی پژواک خفیف یک فریاد بلند در شب برفی کوهستان، سبب ریزش بهمن سنگینی خواهد شد و انداختن شن ریزه ی ناچیزی در پهنه ی هر اقیانوس، دایره هایی بسیار تا دوردستها رسم خواهد نمود. برای همین هم هست که حالا با همه اندوه سینه ی پردرد و چشمان خونبار از رنج و غم مردم دربند اسیر و همه انسانهای ستمدیده ی از جنگ و ترور، البته بیش از پیش دلزده از زهر وجود نحس دستار بر سران و دلخور از دلجویی و دغلکاری دو قدرت قلدر و قمرهای غریب آنها اما من و ما ”قبای ژنده خود را“ میآویزیم بر شبهای تیره و تار میهن تا که هرچه زودتر زهر هلاهل را یکجا وقت دادخواهی بر متن عدالت، توی حلق قاتلان مردم میهن سرریز کنیم و طلوع روشنای صبح آرزومندی برای صلح و سعادت را با اتکا به اقوام دلیر ایران، نسل جوان و مجاهدان پیشگام، به پیشگاه مردم ایران و به تبع آن به همه مردم جنگ و رنج دیده از جنون دینی، ترور و جنگ افروزی ملایان در منطقه و جهان پیشکش کنیم.