این خلاصهای از پیام دین اسلام بهعنوان آخرین دین توحیدی است. بهطور عام همه ادیان بزرگ با تغییراتی اهداف مشابه ای را دنبال میکردند؛ اما نباید به پیام راهنمایان بشر برخورد جزمی (دگم) داشت. عدول از اصولیترین پایه دین (توحید) که مبنای وحدت و صلح جهانی است و متوسل شدن به فروع دین با تفسیرهای اسکو لاستیکی حوزه که پایه آن بر خرافات استوار است با تنبیهات و ضایعات جبرانناپذیری همراه خواهد بود که خامنهای و خمینی و البغدادی برای مردم جهان به ارمغان آوردند که اولین قربانیان آن خود مسلمانان میباشند.
از طلوع آخرین دین توحیدی، یعنی اسلام 1400 سال میگذرد. تاریخ بشریت شاهد درگیریهای خونینی بین طرفداران ادیان و مذاهب مختلف بود که نتایج مرگباری به همراه داشت. بسیاری از رهبران در لوای دین چنان در جلال و جبروت قدرت و فساد ثروت و پول غرق شدند که خود را خدا نامیدند. تفتیش عقاید، جعل حدیث، اشاعه خرافات و ترساندن مردم کوچه و بازار از " آتش جهنم " همواره در طول تاریخ مشغله اصلی رهبران مذهبی فاسدی بود که در دربار حکام محلی و منطقهای جزئی از کاتبان مرگ و شکنجه بودند. نباید فراموش کرد که دستگاه قضائیه حکومتهای جبار درگذشته نهچندان دور تا جائی که به دگر اندشان و مخالفان حکومتی برمیخورد در انحصار دستگاه دینی بود. حذف فیزیکی دگر اندیشان در یک نرمافزار دینی منتصب به قوانین ماورا طبیعی غنیسازی میشد تا کسی نتواند به مرگ " دشمنان خدا " اعتراض کند.
تا پیدایش تجدید حیات علمی یا رنسانس در اروپا، دین رایج کشورها در حکم ایدئولوژی انحصاری و برتر مرسوم حداقل پس از ظهور عیسی مسیح بود. دینستیزان همواره جزء متدین بودند و مجازاتهای وحشیانه از نوع حاکمیت ولیفقیه ایران داشتند. به خاطر قدمت تاریخی ادیان نقش آنها در جوامع، زندگی بشر را در امور حکمرانی و وضع قوانین، آموزشوپرورش و عبادات و متدالژی زندگی از تولد تا وفات، ازدواج و طلاق تا پس از مرگ .... در جوامع بشری جزء لایتجزای فرهنگ و رسومات مردم هم مبدل گشته است.
نباید فراموش کرد که علیرغم تنوعات محتوای اصول و فروع ادیان مختلف، دین در دو طیف متضاد جامعه کاربرد دارد: دین حکومتی یا بهعبارتدیگر دین ساختاری، نرمافزار مشروع کردن اعمال حکام و حکومت برای حلال کردن هرآن چه حرام است و یا در صورت نیاز هر آنچه حلال است حرام شود. در مقابل آن دین رایج تودههای میلیاردی مردم جهان است که به خدائی اعتقاد دارند که در بدبختیها و خوشبختیها یاور آنهاست (که آمار بیطرفانه دقیقی در دست نیست اما نوشتهاند که 59 در صد از مردم جهان بدینی اعتقاد دارند)، دین فریادرس آنهایی است که در هفت آسمان حتی یک ستاره هم ندارند این اعتقاد داوطلبانه است و بر پایه عقاید شخصی آنها استوار است.
از عجایب روزگار همین معتقدان حاضرند بدون چشمداشت برای احقاق حقوق خود وهمنوعان خود تا پای جان ایستادگی کنند وحاظرند از بدنهای خود برای عبور ستمدیدگان از جهنم خمینیها پلی برای عبور آنها برای آیندهای بهتر بسازند و این در کشور خودمان هم در همین دوران جباران مذهبی ولایت ارتجاعی فقیه کاملاً آشکار و قابل روئیت است. ...
علیرغم شقاوت و دنائت رهبران ادیان یا حاکمان جبار تحت نام دین در ادوار گذشته، آنتیتز این جباران همواره همان مومنینی بودند که حاکمان را با اصول دین خود به چالش میکشیدند. بهعبارتدیگر خود حلال مغزهای منجمدی بودند که اجتماع را از انجماد فکری از مرحلهای به مرحله متکاملتر عبور دادند. نقش لوتر را نباید در اصلاح دینی مسیحیت فراموش کرد که حکومت مذهبی و استبدادی پاپها را در قرن پانزده در سراسر اروپا را به چالش کشید که امتداد همین قیام بعدها باعث تجدید حیات علمی و نهضت روشنفکری در اواخر قرن پانزده با خونریزی بسیار همراه ولی هموار شد.
دین تنها عامل کشتار و جنگ و آدمکشی نبود (که بسیاری به آن دامن میزنند). قدرت و پول و به دنبال آن توسعهطلبی استعمار نوین آنچنان کشتاری را در جهان به راه انداخت که حافظه بشریت قادر به فراموشی آن نیست. جنگ جهانی اول که با ترور ولیعهد اتریش و همسرش توسط یک جوان صرب ازسرایوو آغاز گشت بدون زمینه قبلی تمام اروپا و خاورمیانه را وارد یک درگیری خونینی کرد که به بهای جان هشت میلیون انسان تمام شد که اکثر آنها غیرنظامی بودند؛ و جهان پر است از جانورانی که برای به دست آوردن غنائم و یا صدور ارتجاع دست به جنایات بیشماری زدند که هیتلر و خمینی........ خودمان از ماخرین هستند.
جنگ جهانی دوم که معرف حضور همه هست زائیده جنگ جهانی اول بود که هفتاد میلیون کشته بجای گذاشت که موضوع بحث ما در اینجا نیست.هدف از یادآوری این جنگها و هزاران جنگ دیگر در سرتاسر جهان اینستکه بالاخره پس از جنگ دوم جهانی بشریت معاصر سازمانی را با عنوان سازمان ملل متحد (پلیس نگهبان صلح) که پایههای آن در نوامبر و دسامبر سال 1943 میلادی توسط دو ابرقدرت آمریکا و شوروی (روزولت و استالین ) در تهران نهاده شد بود، تأسیس کرد؛ که بزرگترین دستاورد آن " اعلامیه جهانی حقوق بشر " است که در دهم دسامبر 1948 از تصویب ملل متحد گذشت. این اعلامیه از 30 ماده تشکیل یافته که کاملترین سندی است که تاکنون بشریت با ادیان و عقاید مختلف توانسته است بر سر محتوای آن باهم توافق کند (البته اگر همین سازمان ملل با ترکیب شورای امنیت فعلی بود چنین دستاوردی غیرممکن بود....).
در ماده 2 همین سند بیمانند میخوانیم:
ماده 2: هر کس میتواند بدون هیچگونه تمایز، مخصوصاً از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، ثروت ولادت یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و کلیه آزادیهایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است، بهرهمند گردد ...." و این بهکرات تکرار شده است
در ماده 19 و 20 و 21 از آزادی بیان و عقیده و تشکیل اجتماعات و شرکت در سرنوشت سیاسی کشور تأکید دارد...
ازجمله خانم مریم رجوی رئیسجمهور برگزیده شورای ملی مقاومت بهعنوان بزرگترین اپوزسیون برانداز رژیم ولایتفقیه در ماده 7 از " طرح ده مادهای " برای ایران فردا از دیدگاه خود به اجرای اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز متعهد گشته است.
تبیین وضعیت ایران کنونی که با چراغ سبز خدایان خمسه در دست مشتی مافیا که اهداف دموکراسی خواهی انقلاب 57 را به شکل کودتا گونه و انحصارگرا نه، به بهانه " خطر کمونیسم شرق " که شاه آن را خطر " ایرانستان " میدانست، کشور و منطقه را در اسارت و دام اسلامستان ارتجاعی گرفتار افتاد، فلسفهای است مبتنی بر عملکرد و قانون اساسی آنکه بهطور پیوسته از منافع ملی و ملت ایران و حتی دین اسلام فاصله میگیرد.
در این برهه از تاریخ روشن است که این رژیم تقریباً تمامی پایگاههای تودهای خود را از دست داده است و امکانات سیاسی و دینی خود را مصرف کرده است در "انتخابات ریاست جمهوری " گذشته ولیفقیه مجبور شد برای نجات نظامش تن به مهره استعمار و محلل بدهد و خودشان با یکی از "محترمین منطقه " به استقبال دلارهای آمریکا بر اجساد " شهدای مرگ بر آمریکا گو ها " میرود تا با آن پولها بتواند " استانهای " جدیدی را بر سیطره خود بیافزاید تا جبران مافات قدر قدرتی ازدسترفته " ضد آمریکائی " بنماید؛ و این آخرین شانس ولیفقیه را از زبان خود او که از منبر وی پخش میشود و روحانی رئیسجمهور دولت دستدوم نظام به او هشدار میدهد که دارد برای مجاهدین هو و جنجال میافریند را گوش کنید.
" مذاکره با آمریکائیها مشکلات ما را حل نمیکند زیرا آنها دروغگو و بدعهد هستند و از پشت خنجر میزنند " ...او در ادامه هواداران این تفکر را بخوان روحانی وابسته به آمریکا دانست و آنان را " پشیمان شدهها، از نفس افتادهها و دنیاطلب " خطاب کرد و موضوع "برجام " را برهان قاطع "استدلال "خود دانست؛ یعنی علی ماند و پلهای صراط عراق و لبنان و سوریه و یمن ... و دگر جام زهرهای مهلک در راه و حوضش...
شک نباید کرد که این رژیم آیندهای ندارد پاسخ ایران آینده جمهوری سکولار است و آثار و علائم آن را حتی در حوزههای علمیه هم میشود دید، حتی اگر در کافهها و " دانشگاههای " و "بنگاه خبری بیبیسی "و محافل بریده دیده نشود.
اسلامی که حکومت از آن دم میزند در بین مسلمانان ایران علناً در طیف اسلام یزید و معاویه در نوسان و معروف است.
اما محافلی از اپورتونیسم چپ و سوپر ناسیونالیسم راست و بریدگان از آنجا رانده و در اینجا مانده که شانس سیاسی خود را در فردای ایران بربادرفته میبینند، دشمن اصلی را همچنان دین و مذهب و باورها و اعتقادات مردم یعنی "اسلام" قرار میدهند. انگار ما داریم در اروپا یا چین انقلاب میکنیم. دامن زدن به چنین ترفندهایی جبهه خلق را تضعیف و قوانین و معاهدات حقوق بشری را که فوقا نقل شد را نقض میکند. در جنبش دموکراسی خواهی احترام به حقوق و آزادیهای مذهبی و ملی و دینی و اعتقادات مردم از اوجب واجبات است. پایههای دموکراسی را آزادیهای عقاید و انجمنها و مطبوعات و بیان و چاپ نشر افکار و هنر و فرهنگ که پایه در اعتقادات هم دارند تشکیل میدهد.
بعضاً این محافل وارفته و معلومالحال و پاسیو بجای رویکردی تکاملی و سکولار، به گذشته دور تاریخ ایرآنکه با جامعه کنونی جهان آزاد و دموکراتیک چیز مشتری نیست و درنهایت راه به فاشیسم میبرد چشم دوختهاند. اهانتهای جهتدار این محافل به مردم کشورهای عرب منطقه، شرمآور و به دور از شئونات تمدن و حقوق بشر، خطرناک و تحریک کننده است و مطلوب سوداگران سلاح و جنگطلبان است. ما باید با شعار نه به فاشیسم دینی و نه به فاشیسم فارس در راه ایجاد جامعهای مبتنی به پلورایزم سکولار که متعلق به همه ایرانیان است قدم بر داریم وآرزوی همزیستی مسالمتآمیز با همسایگان داشته باشیم.
سؤال اینستکه آیا دین و مذهب در عصر جدید با قوانین پیشرفته هنوز مورد نیاز بشر است؟
به نظر میرسد که تا حقوق حقه انسانها از غل و زنجیرهای بالقوه دست و پاگیر آزاد نگشته و به بالفعل تبدیل نشده و مردم قوانینی عملیتر و بهتر از قوانین دینی متناسب با فرهنگ و سنن در کشورهای تحت ستم جاری نکردند و این خدایان قصی القلب خمسه زمینی جایگاه خدا را ول نکردند مردم نیازمند خدائی هستند که آنها را حداقل در واپسین دم بمبارانهای حلب و شکنجه گاههای اوین و کهریزک و .... با شهدایشان محشور گرداند؛ اما روزی که ما به جامعهای برسیم که همان " اعلامیه جهانی حقوق بشر " هم مراعات شود شاید ارمان زرتشت و بودا و ابراهیم موسی عیسی مسیح و محمد اجابت شود.و خداوند متعال هم از دست بشر استراحتی بکند.
تا آن روز نیاز به انسانهای فداکاری است که دریکنوع ایدالوژی باورمند، ازجمله دین آبدیده شوند تا در مقابل عمال استعمار یعنی همان شکنجه گران و چپاولگران به اموال و متجاوزان به نوامیس و فرهنگ مردم ایستادگی کنند. فقط با مقاومت میتوان از تور خرافات و سرنیزه تاج و عمامه گذشت تا به دموکراسی و سکولاریسم رسید نه با لفاظی و شعارهای پرطمطراق. باید مثل زنان و مردان سال 67 به یک سؤال اصولی پاسخ دهیم. آیا بر سر اصول پایبندیم؟ 90 درصد از آنها ئیکه ایستادند مذهبی بودند و جنبشی که بر سر اصول ایستادگی میکند هم مسلمان است و بیش از 50 سال است که برای سکولاریسم کشته میدهد. براندازی رژیم ولایتفقیه آری، براندازی دین و اعتقادات مردم هرگز، اما جدائی دین و دولت البته.