«درویشی مُستجابُ الدّعوَة (=کسی که دعایش به درگاه خدا قبول می شود) در بغداد پدید آمد. حَجّاج بن یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من بکن.
گفت: خدایا جانش بستان.
گفت: از بهر خدای، این چه دعاست؟
گفت: دعای خیر است ترا و جمله مسلمانان را.
ای زبردست زیر دست آزار
گرم تا کی بماند این بازار ؟
به چه کار آیدت جهانداری؟
مردنت به که مردم آزاری».
(کلیات سعدی، گلستان، باب اول، در سیرت پادشاهان)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«یﮑﯽ از ﻣﻠﻮک ﺑﯽ اﻧﺼاف، ﭘارﺳایی را ﭘرﺳیﺪ: از ﻋﺒادﺗها ﮐﺪام ﻓاﺿﻞ ﺗر اﺳﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ را خﻮاب ﻧیﻢروز ﺗا در آن یک ﻧﻔﺲ خﻠﻖ را ﻧیازاری.
ﻇاﻟﻤﻰ را خﻔﺘﻪ دیﺪم ﻧیﻢ روز
ﮔﻔﺘﻢ: این ﻓﺘﻨﻪ اﺳﺖ خﻮاﺑﺶ ﺑرده ﺑﻪ
و آن که خﻮاﺑﺶ ﺑهﺘر از ﺑیﺪاری اﺳﺖ
آ ن ﭼﻨان ﺑَﺪ زﻧﺪﮔاﻧﻰ، ﻣرده ﺑﻪ».
(کلیات سعدی، گلستان، باب اول).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«آوردهاند که نوشین روان عادل را در شکار گاهی صیدی کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد.
نوشیروان گفت: نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد.
گفتند: از این قدر چه خلل آید؟
گفت: بنیاد ظلم در جهان، اوّل، اندکی بوده است هر که آمد برو مزیدی کرده تا بدین غایت رسید.
اگر ز باغ رعیّت مَلک خورد سیبی
برآورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه (=تخم مرغ) که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ بر سیخ».
ـ (کلیات سعدی، گلستان سعدی، باب اول)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(کلیات سعدی، با مقدمه و تصحیح محمدعلی فروغی، انتشارات علمی، چاپ پنجم، اردیبهشت 1364، به ترتیب، صفحات 88، 89 و 96).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مجسّمه سعدی، ثمره کار دوساله استاد ابوالحسن صدیقی.