مشکل حکومت ولایت فقیه در ایران یکی دوتا نیست. چندین برابر مشکلات موجود هم تا دلتان بخواهد پرونده های فساد از انواع مختلف رنگ و وارنگ را با خود حمل می کند. خلاصه در این وانفسا به قول معروف سگ صاحب خودش را نمی شناسد. رهبر یقه رئیس جمهور را می گیرد. نماینده مجلس گریبان قاضی القضات را رها نمی کند. امام جمعه ها به پر و پای دولت می پیچند. رفسنجانی گاه و بیگاه با اظهاراتی طعنه آمیز مقام معظم را می نوازد. مدّاحان بالا تا پایین دولتی ها را سکه یک پول می کنند و کاسه لیسان درباری و حکومتی هم هر کدام در جهت منافع و کانالی که از آن ارتزاق می کنند، سمت و سوی ولینعمتان خویش را گرفته و یقه های طرف مقابل را جر می دهند.
وخامت اوضاع آخوندها از آنجا بیش از پیش آشکار می شود که آنها در جلوگیری از افشای اسرار فساد و غارت و درگیری های خود با یکدیگر، سخت عاجز و ناتوانند. اینها که برای خود در این خصوص مرزبندیهای محکمی داشتند و همه با هم بر سر این عهد و پیمان به توافق رسیده بودند که «اندرونی» ها را هیچگاه «بیرونی» نکنند و قواعد «خودی» و «نخودی» و «مَحرم» و «نامحرم» را در اینگونه موارد، سخت مراعات می کردند، حالا در برملا کردن دزدی ها و فسادهای رفقای دیروز و رقبای امروز خویش، از همدیگر سبقت می گیرند و بی دنده و ترمز بر هم می تازند و یکدیگر را می نوازند.
جالب اینجاست که رهبر نظام، یعنی همان موجودی که باید خود را از دایره باندبازیها جدا نگه دارد تا در زمان لازم بتواند با چند فقره توپ و تشر گرگها را سر جای خودشان بنشاند و آرامش را به ارکان حکومت بازگرداند، حالا خودش درست در وسط همان دایره تبدیل به نقطه پرگاری گردیده که حول محور پرخاشگری و خط و نشان کشیدن و عربده کشی برای دیگران به چرخش در آمده است.
همین تبدیل شدن به جزئی از دعواهای باندی، باعث از بین رفتن تتمه اعتبار مقام عظما در راس حکومت آخوندها شده است و باعث عبور سایرین از تمامی خطوط قرمز گردیده است.
از اینرو به قول معروف کلاه رهبر دیگر پشمی ندارد و کسی برای سید علی، تره هم خرد نمی کند. چرا که مقام او در میان حکومتیان تا سطح یکی از اعضای باند ولو غالب تنزل یافته است و در واقع در این اوضاع و احوال دهشتناکی که رژیم به آن مبتلا و دچار شده است، ولی فقیه تبدیل به موجودی بی خاصیت و خنثی گردیده و خود تبدیل به دملی چرکین بر پیکره عفونت زده حکومت گردیده است.
سخنان چندی پیش صادق زیبا کلام در یک مناظره رادیویی به خوبی بیانگر این نکته است که عمود خیمه نظام تا کجا تو سری خور و درمانده شده است. او می گوید:
«نظریه ولایت فقیه یک نظریه من در آوردی است»
این دقیقا همان حرفی است که در سالهای آغاز حکومت سیاه و نحس خمینی بر سرزمینمان، هیچ کس بجز مجاهدین جرات و شجاعت به زبان آوردنش را نداشتند.
طبیعی است زمانی که شخص اول حکومت آخوندی اینگونه مفتضحانه به تمسخر گرفته شود، تکلیف سایر عمامه داران و بی عمامه های حکومتی هم روشن است. پس اصلا عجیب نیست که حسن عباسی به مناسبت روز دانشجو در جمع بسیجی های دانشکده حقوق و علوم دانشگاه تهران اینگونه روحانی رئیس جمهور بخت برگشته و از اینجا رانده و از آنجا مانده را سکه یک پول می نماید و می گوید:
«چرا هر روز امثال عباسی و دیگران باید بروند دادگاه با شکایت شخص رئیس جمهور، اما رئیس جمهوربی ادب که بلد نیست چطور حرف بزنه پشت تریبون و چهل و نُه تهمت به مخالفین خودش می زنه اونقدر آزاد بگرده. آقای رئیس جمهور تو منو بکش دادگاه محاکمه کن من تورو در محضر مردم در دادگاه مردم بی آبرو می کنم».
تکلیف حکومتی که منصب و مقام رهبری اش «من در آوردی» و مرام و مسلک رئیس جمهورش «بی ادبی و بی آبرویی» باشد، البته روشن است.
آیا می توان برای حکومتی که ولایت فقیه اش «من درآوردی» است و رئیس جمهورش «بی ادب و بی آبرو» لقب گرفته و فساد مثل موریانه تمامی ارکانش را جویده است، چشم اندازی جز فروپاشی و سرنگونی در آینده ای نه چندان دور متصور نشد؟!
بی شک و به یقین نزدیک به چهار دهه ظلم و ستم، خونریزی و جنگ و قتل عام و فساد و چپاول اموال ملت ایران، سرانجام لاعلاجی جز ننگ و فضاحتی که امروزه دامنگیر شغالان ردا بردوش گردیده است، نداشته و نخواهد داشت. روزگار حکومت آخوندی در روزهای آینده، آبستن حوادث هولناک و سهمگینی است.
باش تا صبح دولتت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است