برای مثال واژه دیکتاتوری که به مفهوم عام آن یعنی "فرمی از حاکمیت سیاسی توتالیتر که در آن قدرت سیاسی به طور مطلق در دست یک شخص و یا یک گروه بسیار کوچک قرار دارد"، هر گز نمی تواند به تنهایی بیانگرعمق ماهیت رژیم آخوندی حاکم بر کشورمان باشد. زیرا دستگاه نظری و عملکرد حاکمیتی که رسما بنام "جمهوری اسلامی ایران" شناخته می شود، علاوه بر خودکامگی و نظام تک حزبی، نقض حقوق بشر، دزدی و فساد اداری در ابعاد کلان، زندانی کردن و شکنجه دگراندیشان و ... که از شاخص های معمول یک دیکتاتوری کلاسیک می باشند، از ماهیت ویژه و منحصربفرد دیگری نیز برخوردار است که برای توصیف دقیق آن اصطلاح دیکتاتوری بسیار نارسا می باشد. از طرف دیگر بسیاری از دیکتاتوری های کلاسیک اساسا ابایی ندارند که خود و نظامشان را حاکم مطلق العنان بر مردم بدانند. به عنوان نمونه در دیکتاتوری سلطنتی، شاه در اسفند ۱۳۵۳ ضمن اعتراف صریح به نظام دیکتاتوری و تک حزبی خود، در تلویزیون و در مقابل هزاران بیننده گفت: "هر کسی نمیخواهد عضو حزب رستاخیز شود پاسپورتش را بگیرد و برود".
در رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران اما، ما با یک پدیده نوظهوری مواجه هستیم. چرا که فارغ از هر برخورد عاطفی و سمپاتیک با قربانیان رژیم آخوندی و در یک نگاه صرفا آماری و بنا بر اسناد غیرقابل انکار و قابل ارائه به مراجع حقوقی بین المللی، نوع و شیوه جنایات اعمال شده از سوی رژیم حاکم بر ایران نسبت به شهروندان ایرانی، نه به لحاظ کمیت و نه از جهت نوع و کیفیت خشونت و جنایت با هیچ رژیم دیکتاتوری بعد از جنگ جهانی دوم قابل قیاس نیست؛ علیرغم این سردمداران رژیم وقیحانه از عدالت و اسلام و مردم سالاری دینی و آزادترین کشور دنیا سخن می رانند!
- در این رژیم که از بدو روی کارآمدنش آخوند روحانی از اصلی ترین مهره های آن بوده است، زندانی سیاسی مجاز است "حتی الموت" شکنجه شود؛ به دختران باکره قبل از اعدام تعرض جنسی گردد و متجاوز با یک جعبه شیرینی به عنوان داماد به خانه قربانی برود و خبر را همراه با خبر قتل قربانی به پدر و مادر داغدارش بدهد. آیا جنایتی با این درجه از شناعت در منفورترین دیکتاتوری کلاسیک جهان سراغ دارید؟ نه، اینها همش محصول نظامی است که روحانی در جزئیات به آن اشراف داشته داست.
- در این رژیم که از بدو روی کارآمدنش آخوند روحانی از اصلی ترین مهره های آن بوده است، دهها نمونه وجود دارد که علاوه بر شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی مقاوم و شناخته شده مجاهد خلق، پدر، برادر و یا اقوام آنها نیز صرفا بدلیل رابطه فامیلی، زندانی، شکنجه و بعضاّ حتی اعدام گردیده اند!
- در این رژیم که از بدو روی کارآمدنش آخوند روحانی از اصلی ترین مهره های آن بوده است، صدها نمونه وجود دارد که زندانیان سیاسی به رذیلانه ترین شکل ممکن در مقابل چشمان گریان کودکانشان شکنجه شده اند!
- در این رژیم که از بدو روی کارآمدنش آخوند روحانی از اصلی ترین مهره های آن بوده است، دهها هزار انسان، صرفا به جرم آزادی بیان و عقیده و هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران و دیگر نیروهای مبارز شکنجه و اعدام گردیده اند؛ بیش از ۳۰۰۰۰ زندانی سیاسی قهرمان در ظرف مدت کوتاهی به دستور خمینی جلاد که روحانی از آن به عنوان "امام عزیر و فرهیخته" یاد می کند، سربدار شده اند؛ در این رژیم حتی زندانی سیاسی معلول، به جوخه اعدام سپرده شده است. در این "مردم سالاری دینی" به تعبیر چندش آور روحانی، اسیدپاشی روی زنان و دختران میهن و انواع و اقسام فشار و تضییع حقوق زنان امری است "نهادینه شده"؛ در زندانها و حتی خیابانها و معابر عمومی "نظام مقدس جمهوری اسلامی" محال است که روزی انسانی در مقابل چشمان گریان فرزند و یا اقوامش به دارآویخته نگردد؛ آری در نظامی که با وعده فریبکارانه "عدل علی" امواج خروشان انقلاب توده های پابرهنه را بنام خود مصادره کرد و اینگونه بر اریکه قدرت تکیه کرده است، سهم ملیونها کودک تنها گرسنگی و کارتن خوابی است در حالی که آقازاده های امثال آخوند روحانی از زندگی اشرافی و افسانه ای برخوردارند.
و دقیقا به همین دلیل است که نمی توان این رژیم را تنها با واژه دیکتاتوری تعریف کرد، آنطور که در مقدمه این نوشتار به آن اشاره کردم؛ چرا که، برجسته ترین وجه ممیزه فاشیزم دینی حاکم بر میهنمان از دیگر رژیم های مستبد و دیکتاتوری، همانا دجالیت ذاتی، ضد تاریخی و ضد بشر بودن این رژیم می باشد. بنابراین محال است که این رژیم ضد بشری از الزامات ذاتی خود، یعنی شکنجه و سرکوب و اعدام فاصله بگیرد و کماکان قادر به ادامه حیات باشد. نگاه کنید به حرف های همین آخوند شیاد روحانی در اولین سالهای به قدرت رسیدن خمینی و باندش: "نکته دیگر اینکه ما از دادگاه انقلاب و ارتش می خواهیم که در مورد توطئه گران عجله نکنند و تحقیقات را در حدود وسیع انجام بدهند و کاملا ریشه یابی بکنند. و تقاضای دیگر من این است که توطئه گرها را هنگام برگزاری نماز جمعه به دار آویزان کنند تا تاثیر بیشتری داشته باشد." (نطق پیش از دستور آخوند روحانی در مجلس ارتجاع، روزنامه جمهوری اسلامی ۲۴ تیر ۱۳۵۹).
بنابراین آیا می توان بر "منشور شهروندی" ارئه شده توسط این آخوند شیاد، جز دجالیت و ریاکاری و در عین حال توهین به شعور مردم، نام دیگری نهاد؟
دوران پایانی رژیم و دست و پا زدنهای دجالگرانه
با نگاهی به وضعیت بحرانی رژیم و نظر به آنچه گفته شد، می توان به خوبی دریافت که ماشین "اصطلاح طلبی" باند روحانی و رفسنجانی دیگر کاملا از نفس افتاده و در واقع از دور خارج شده؛ و برای آخوند روحانی و شرکا راهکاری جز پناه بردن چندین باره به شیوه های دجالگرانه خمینی جلاد جهت فریب مردم در چنته نمانده است. آخر خمینی جلاد نیز در سال ۱۳۶۲ بعد از دو سال کشتار بی رحمانه هزاران انقلابی و آزادیخواه، فریبکارانه "طرح هشت ماده ای امام" را ارائه کرد که به دلیل خصلت ضد بشری بودن ماهیت خود و رژیمش نتایجش از پیش مشخص بود و بجز "روغنکاری" مجدد ماشین سرکوب نیروهای امنیتی حاصل دیگری نداشت.
آخوند روحانی اکنون در شرایطی به ارائه طرح دجالگرانه "منشور شهروندی" روی آورده که به لحاظ بین المللی روند قضایا، بویژه بعد از انتخابات آمریکا به هیچ عنوان به نفع رژیم نبوده و به تعبیری تاخت و تاز منطقه ای رژیم در "دوران طلایی اوباما" به پایان رسیده و شرایط نامتعین بعد از اوباما به کابوسی برای کلیت رژیم تبدیل شده است. از طرف دیگر ۳۸ سال جنایت مستمر رژیم در همه پهنه های زندگی مردم، جامعه را در آستانه انفجاری عظیم قرار داده. پیوند دو عامل فوق با ناکامی رژیم در دسترسی به یکی از استرتژیک ترین اهداف خود یعنی نابودی تشکیلات مجاهدین و برعکس گرایش و پیوند گسترده نیروی جوان بستوه آمده از کلیت رژیم با این نیروی سازمانیافته و پیشتاز و بویژه با جنبش رو به گسترش دادخواهی قتل عام زندانیان سیاسی، راهی جز تمسک به شارلاتانیزم و فریب در "منشور شهروندی" برای رژیم باقی نگذاشته است؛ که البته پاسخ مناسب مردم به آن با یک تبصره چنین خواهد بود: سرنگونی رژیم ولایت فقیه در تمامیت آن "نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد"