یک رسانه حکومتی در این رابطه می نویسد: «سکوت گورستان سنگین و هوا سرد است. یکییکی، بنرهای پاره، تکه پتوهای مندرس و تخته چوبهای نیمه سوخته روی گورها کشیده میشود. آنها مرگ را زندگی میکنند. خیلی که هوا سرد میشود، دنبال چوب میگردند برای درستکردن آتش و گرمشدن در گورهایی که پایان زندگیست برای همه، اما برای اینها شده سرآغاز و سرپناه. زن، مرد و کودک، کارتنخوابهایی که در قبر نشسته میخوابند». ( روزنامه حکومتی شهروند ۷ دیماه ۱۳۹۵)
واقعیت در حاکمیت غارتگر ولی فقیه با تمامی باند های مافیایی آن، در این است که طی سالیان اخیر فاصله ی طبقاتی در ایران آخوند زده رشد نجومی داشته است. بسیاری از کارشناسان امور اقتصادی و اجتماعی اکنون به این مخرج مشترک رسیده اند که دیگر طبقه ئی بنام « متوسط » در ایران وجود خارجی ندارد و جامعه عملا به دو دسته یعنی « ثروتمندان و فقرا » تقسیم شده است.
همچنین این بحران در حالی است که در تمامی کشورهای در حال رشد، طبقه متوسط بعنوان ستون فقرات جامعه، همواره یکی از شاخص های رشد و توسعه اقتصادی قلمداد می شود. یعنی به هر میزان که این طبقه پویا و گسترده تر باشد، به همان میزان رشد و شکوفایی اقتصادی از سلامت برخوردار خواهد بود. اکنون با از بین رفتن این « موتور محرکه »، نه تنها سرمایه های انسانی، بلکه بخش بزرگی از توانمندی ها بویژه در زمینه ی سرمایه گذاری در بخش های خصوصی عملا فلج گردیده و بدین سان از میدان رقابت در بازار خارج شده است. براین منطق، یکی از ابعاد خارج شدن این بخش از اقتصاد کشور همان برهم خوردن تعادل در جامعه می باشد که در راستای خود به بیکاری و رشد و نمو طبقه ی فقیر و در نهایت به فلاکت انجامیده است.
یک رسانه حکومتی ضمن اعتراف به ابعاد فاجعه فقرو فلاکت در ایران ، می نویسد: “دستکم ۱۷.۸ درصد از خانوارهای کشور زیر خط فقر مطلق هستند. این خانوادهها که جمعیتشان ۱۳ میلیون و ۳۴۷ هزار نفر است، ماهانه کمتر از یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان درآمد دارند. در کنار این آمار حدود ۵۰.۱ درصد جمعیت هم زیر خط فقر نسبی قرار دارند که نشان افزایش فاصله طبقاتی است. اگر این آمار را بر اساس خانوار بخواهیم بررسی کنیم، به ۱۱ میلیون و ۱۱۵ هزار و ۹ خانواده تبدیل میشود که زیر خط فقر قرار دارند؛ یعنی ۳۷ میلیون و ۵۶۸ هزار و ۷۳۰ نفر سال گذشته زیر خط فقر قرار داشتند». ( روزنامه حکومتی اعتماد ۲ دیماه ۱۳۹۵)
همچنین باید به عمق فساد دولتی، چپاول و غارت اموال ملی از سوی متولیان رژیم اشاره نمود. نمونه هایی مانند حقوق های نجومی، فساد برادران لاریجانی، زمین خواری قالیباف، شهردار ولایت در تهران، برادران «قاچاقچی »، پدیده هایی مانند زمین خواری، جنگل خواری، کوه خواری، دریا خواری و یا صادق محصولی، بابک زنجانی، خاوری، رحیمی و هزاران نمونه دیگر که خود مهمترین عامل در بروز گستردگی فقر و محرومیت میلیون ها نفر از آحاد جامعه می باشد.
بهرحال بروز این بحران که خود را نه تنها در وضعیت معیشتی و اقتصادی روزمرهٔ مردم به نمایش می گذارد، بلکه سایه سیاه فقر را در جای جای کشور گسترده کرده، بحدی است که چندی پیش اسماعیل احمدی مقدم ، سرکرده ی سابق پلیس حکومتی از برنامه ریزان تلویزیون دولتی خواسته بود، تا بدلیل گسترش فقرو فلاکت در جامعه ، «تصاویر مواد غذائی مانند مرغ » را به نمایش نگذارند.
با این اوصاف اکنون بهتر میتوان به ابعاد فاجعه ی اقتصادی، معیشتی، فقر و فلاکت در میهن امان پی برد. فاجعه ئی که در آن اقشار ضربه پذیر بشدت در حال رشد و نمو هستند. تعطیلی مراکز تولیدی و صنعتی، سیستم فاسد حکومتی با انواع و اقسام نمونه از دزدی های میلیاردی، وجود گرانی افسارگسیخته، اختلاف طبقاتی گسترده، عدم توزیع عادلانه ی ثروت، شکست طرح های اقتصادی رژیم، رشد فزاینده ی مهاجرت از روستاها به شهرهای بزرگ و حاشیه نشینی بخش آسیب پذیر جامعه، رشد نقدینگی و بالارفتن قیمت های ارز و همچنین خاصه خرجی های «مقام معظم!» برای حفظ کلیت نظام در پروژه های ضد ملی اتمی و یا هزینه های سنگین حمایت از بشار اسد خون ریز، جملگی دست بدست هم داده تا شکاف طبقاتی در ایران اکنون روز بروز عمیق تر شوند.
لذا به یقین باید گفت که نمونه های «گور خوابی» انعکاس واقعیات دردآور در حکومت پلید آخوندی با تمامی باند های فاسد آن می باشد. در این راستا اکنون بحران های اقتصادی و معیشتی مردم آنچنان روبه وخامت گذاشته که دیگر کارگزاران رژیم نیز در هراس از قیام مردم بجان آمده، بناچار به گوشه های کوچکی از ابعاد فقر و نارضایتی اعتراف می کنند. بقول یک ریزشی رژیم: «بله در ایران خیلی ها گرسنه هستند. شما حواستان نیست آقای رئیس!».
در ورای تمامی این نکات نیز باید گفت که کشتی تایتانیک ولایت فقیه در حال غرق شدن است و راه برون رفتی نیز برای خامنه ای از این بحران و غلیان و خشم توده های بجان آمده در چشم انداز نیست. بقول معروف « وای اگر در پس امروز بود فردایی».