هودجی از گل سرخ
بر شانه های جاری موج
دریا چه اندک است
وقتی که تو می گریی!
در چشمانت با هاله ای از ابری سرخ
گل خونینی رویان است؛
تو در زخم خانه داری
من در تو ای وطنم!
این گل روئیده بر دستان من
ـ این پرچم سرخ افراشته ـ
پیراهن برادرم بود که باد برایم آورد.
و نام یک شهر مقتول را دارد!
در غار فراموشی ها
می میرم
برای تو؛
تو که وطن همة کبوترانی.
تو ای گل سرخ آتشین!
که نمرده ای در بادهای هرزه، ملت منی
نام تو کشور من، وطن من است
زنجیرها و ریشه هایم در تو است.
در تو خانه داشتم
با نام تو نفس کشیدم
و روئیدم شکفته تر از یک شهر
بالیدم مثل یک کشور، مثل یک وطن.
در خیابان بادهای عریان
چیزی به جهان می افزایم
هربار که نامت را
بر برگهای سرگردان پائیزی می نویسم.
در غار فراموشی ها
می میرم
برای تو؛
تو که وطن همة کبوترانی.