ایشان برای ارائه کارنامه ای درخشان از رفسنجانی که حالا بعد از مرگش، جنازه مربوطه از جانب رهبر مورد بی مهری قرار گرفته نوشته است:
"بیتردید مبارزات مرحوم هاشمی رفسنجانی در زمان شاه و خدمات ایشان به انقلاب و کشور عزیزمان ایران بر هیچ کس از مطلعان پوشیده نیست و این روزها از زبان دوست و دشمن، موافق و مخالف، زیاد گفته شده است". و در ادامه نامه بمنظور برشمردن سجایای رفسنجانی مینویسد:
"چرا با این مرد محوری انقلاب، با این همه سوابق درخشان و کم نظیر، چنین رفتاری صورت میگیرد؟! برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید بدانیم اصولا اختلاف دیدگاههای مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی با رهبری در چه مواردی خلاصه میشود؟ آیا آن آخرین نماز جمعه آقای رفسنجانی که نظام را به عطوفت و مدارا و «آیین وفا و مهربانی» نصیحت کرد و نیز مواضع ایشان مبنی بر درخواست رفع حصر خانگی آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد و مطالبه ایشان در زمینه آزادی زندانیان سیاسی و روزنامهنگاران دربند که باشیوه کینکشی و مظلومکُشی نظام مغایرت داشت، موجب این اختلاف نبود؟".
در اینکه بعد از مرگ خمینی، رفسنجانی بیشترین نقش را در " حفظ نظام" داشته هیچ شکی نیست. اما از آنجا که برخلاف ادعای نویسنده نامه، از زبان "دشمن رفسنجانی" حتی یک سطر هم در نامه نیامده، ضروری است برای تنویر اذهان، برخی از خدمات! وی را در اینجا یادآور شویم:
رفسنجانی از بانیان حزب فاشیستی جمهوری اسلامی؛ حزب سرکوب و ترور آزادیخواهان به سرپرستی بهشتی معدوم بود و همواره تا پایان دوران زندگی سراسر جنایت خمینی دژخیم، به عنوان دست راست او در جنگ ضد میهنی و در قتل عامهای سال 67 و درقتلهای زنجیرهیی ایفای نقش کرد و از مهمترین حامیان تشکیل سپاه جنایتکار پاسداران برای صدور تروریسم و سرکوب مخالفان در همان اوایل انقلاب بود و همواره و تا پایان عمر حامی سپاه و نیروی تروریستی قدس سپاه پاسداران به عنوان نیروی تروریسم دولتی باقی ماند.
در تنشهای سیاسی دو و نیم سال اول انقلاب که منجر به سرکوب خونین انقلاب و آزادیهای انقلابی در 30 خرداد 60 شد، نقش کلیدی داشت و از 30 خرداد سال60 در کشتار جوانان مجاهد و مبارز میهن، همواره یکی از مشوقان و حامیان اصلی لاجوردی جلاد اوین بود و کسی بود که کشتن مجاهدین به 4 شیوه وحشیانه و قرون وسطایی را مجاز شمرد: پرتاب از کوه، قطع دست و پا، زیر آوار گذاشتن و کشتن زیر شکنجه.
در جریان جنگ ضد میهنی 8 سالة ایران و عراق، تقریبا فرماندة بلامنازع جنگ بود. رفسنجانی بود که اصطلاح ضد بشری ”سربازان یکبار مصرف“ را برای فرستادن دانش آموزان بر روی مین در آن جنگ ظالمانه به کار برد! و 36000 دانش آموز قربانی این تاکتیک ضد بشری و این جنایت جنگی شدند.
درجریان جنگ، وی به نمایندگی از طرف خمینی با اسراییلیها و آمریکاییها تماس گرفت و ترتیب خرید سلاح و مهمات از آنها را به کمک یک ساواکی سابق به اسم منوچهر قربانیفر داد. ماجرایی که در آمریکا به افتضاح ایران کنترا معروف شد.
هم چنین ترور مخالفان در خارج کشور از جمله کارهایی بود که او مستقیما برآنها نظارت و در تصمیم گیری و دستور اجرای آن نقش داشت. نقش رفسنجانی در ترورهای خارج کشور که به محکومیت او در دادگاه برلین منجر شد نیز از نقاط سیاه و پاک نشدنی زندگی او بود . ترور دکتر کاظم رجوی در نزدیکی خانه اش در سوئیس در سال1990 ؛ ترور نقدی نماینده شورای ملی مقاومت در ایتالیا در مارس1993 و ترور زهرا رجبی از مسئولان مجاهدین و یکی از همراهانش در1996 در استانبول هم چنین ترور سران کرد در حین مذاکرات در میکونوس و وین و انفجار تروریستی آمیا از مواردی است که رفسنجانی از سوی قضات این پرونده ها و دادگاههای مربوطه به عنوان متهم اول این اقدامات تروریستی معرفی شده و خواهان محاکمه او شده اند. اذعان حسن نصرالله سرکرده جنایتکار و قاتل حزب الشیطان لبنان به نقش رفسنجانی در تامین و حفظ این کانونهای ترور و فرقه گرایی در منطقه نیز قابل توجه است. به نوشته ارگان وابسته به پاسدار رضایی موسوم به تابناک در20دی 95سرکرده حزب الشیطان لبنان پس از مرگ رفسنجانی با صدور بیانیه یی تاکید کرد:«آیتاللههاشمی رفسنجانی برای مقاومت اسلامی لبنان در 34سال گذشته, حامی, یاور و تکیه گاهی بزرگ و پدری مهربان و دلسوز و مدافعی سرسخت در همه مراحل و شرایط سخت بود»
با پایان جنگ ضدمیهنی رفسنجانی یکی از دستیاران خمینی در قتل عام بیش از 33 هزار زندانی مجاهد و مبارز در سال 67 در زندانهای سراسر ایران بود.
نقش وی به ویژه در مقابله با آیتالله منتظری وحذف او در دورانی که نهایتاً علی خامنهای به رهبری برگزیده شد و هزاران تن قربانی جنایت علیه بشریت در زندانهای رژیم در سال ۱۳۶۷ شدند، در کنار احمد خمینی به شدت مخرب بود.
در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی درجریان قتلهای زنجیرهای، جنایتهای سازمانیافتة حکومتی جان مخالفان را گرفت. قتلهایی که توان نفس کشیدن از هر مخالف داخل مرزهای میهن را سلب کرد و هرگز راز آنها به برکت حمایت مستقیم خود رفسنجانی که به عالیجناب سرخ پوش معروف شد و وزارت اطلاعاتش و با گماشتگان جنایتکاری چون فلاحیان و سعید امامی گشوده نشد.
پس از طرح صلح شورای ملی مقاومت ایران و پایان ناگزیر جنگ توسط خمینی جلاد؛ رفسنجانی به همراه خامنهای، بنیانگذار پروژة ضدملی ”اتمی“ آخوندها شد.
خودش در این رابطه می گوید: اوایل که انرژی هستهیی را شروع کردیم، در جنگ بودیم و دنبال این بودیم که چنین امکانی برای روزی که دشمن ما بخواهد از سلاح هستهیی استفاده کند، داشته باشیم در همان دوران تعلیق، ما موفق شدیم کار اصفهان را تمام کنیم که این توفیقی بود، چون کار را به جایی رساندیم.(روزنامه مردمسالاری 940805)
روز4آبان 94 مصاحبه هاشمی رفسنجانی توسط ایرنا، خبرگزاری رسمی رژیم آخوندی منتشر شد، در این مصاحبه رفسنجانی هم چنین با اعتراف به اینکه «90 -80 درصد مردم ایران» با «توافق موافق هستند و میخواهند که راحت شوند» بر تبلیغات سالیان رژیم، که برنامه اتمی از مقبولیت گسترده اجتماعی برخوردار است، خط بطلان کشید.
رفسنجانی در این مصاحبه گفت: «اوایل که شروع کردیم، در جنگ بودیم و دنبال این بودیم که چنین امکانی (بمب اتمی) برای روزی که دشمن ما بخواهد از سلاح هستهیی استفاده کند، داشته باشیم... «اساس دکترین ما استفاده صلحآمیز هستهیی بود. گرچه هیچ وقت از ذهن ما بیرون نمیرفت که اگر روزی بنا باشد خطری ما را تهدید کند و ضرورتی باشد، امکان اینکه به طرف دیگر (بمب اتمی) هم برویم، داشته باشیم».
رفسنجانی گفت «با پاکستانیها صحبتهایی شد. یک دانشمند هستهیی به نام آقای عبدالقادرخان در پاکستان بود... در سفری که به پاکستان رفته بودم، خواستم ایشان را ببینم. اما به من نشان ندادند... من دو بار به پاکستان رفته بودم. به هر حال من ندیدم. آیتالله خامنهای هم ایشان را ندید. ولی هر دوی ما در دوران جنگ پیگیری میکردیم که باید کارهایمان را شروع کنیم. گویا خود آقای عبدالقادرخان اعتقاد داشت که دنیای اسلام باید بمب هستهیی داشته باشد و به این کار عقیده داشت و بمب هستهیی پاکستان را هم او ساخت. هر چند طول کشیده بود تا بمب را بسازند. به هر حال حاضر شدند تا یک مقدار به ما کمک کنند».
وی گفت: «... آن سالها ذهنیت همه ما این بود که ما باید خود را به عوامل بازدارنده مسلح کنیم. چون بنا نبود جنگ تمام شود و در سیاستهای دفاعی هم این سخن امام را مد نظر داشتیم که این جنگ 20سال طول بکشد».
ویرانی و مرگ و خسارت در این جنگ که رفسنجانی و امام رذالت پیشه اش قصد داشتند تا 20 سال ادامه بدهند؛ البته نصیب مردم ایران بود و فواید ماندن در قدرت در حکومت ترور و جنگ، نصیب خمینی و رفسنجانی به عنوان یک پایه اصلی نظام ضد بشری آخوندی سهم نظام!
در مقایسه با قتل و خونریزی و ترور، شاید دزدیها و تبدیل اقتصاد ایران به یک اقتصاد میلیتاریزه و تماما در دست سران حکومت و سپاه پاسداران، اهمیت واقعی اش را نتوان بیان نمود. هرچند عوارض این چپاول در گورخوابی و گورزایی مردم وکودکان «زیر خط حیات» که ثانیه های زندگی را هم برایشان سیاه و دشوار کرده است خودش را نشان می دهد ولی ذکر تنها یک نمونه از آن قابل توجه است:
روزنامه رسالت رژیم 8آذر94 نوشت: مناطق آزاد تجاری مشتمل بر منطقه آزاد کیش، قشم، چابهار، ارس، اروند، انزلی و ماکو طبق قانون به صورت شرکت اداره میشوند. شرکتی که 100 درصد سهامش متعلق به دولت است اما بودجه مصوب هیچکدام در قانون بودجه کل کشور منعکس نیست. نه در دوران 8 سال صدارت دولت مدعی سازندگی(رفسنجانی)، نه در دوران هشت سال تصدی دولت مدعی اصلاحات(خاتمی) و نه در دوران اقتدار دولتهای نهم و دهم(احمدی نژاد و حسن روحانی) هیچیک از روسای جمهور وقت و کارگزارانش به سمت انعکاس بودجه این مناطق در فهرست شماره 3 بودجه کل کشور همانند دیگر شرکتهای دولتی نرفتند و نمیروند.
به زبان ساده، یعنی نه هاشمی رفسنجانی، نه خاتمی، نه احمدی نژاد و نه حالا هم روحانی، هیچکدامشان نیامدند بگویند در مناطق آزاد تجاری کشور ( که معلوم نیست چه حجمی از واردات و صادرات کشور را انجام می دهند ) دخل و خرجشان چقدر است؟ و سودشان کجا می رود؟
و این تنها یک نمونه کوچک از حجم انبوه خرابی و فسادی است که سراپای نظام ولایت را فراگرفته و رفسنجانی در این زمینه هم از شاخصه های همطراز خامنه ای در چپاول و انباشت ثروت خصوصی در جمهوری جنایت بود. در سال 2003 مجلة فوربز گفت، داراییهای شخصی رفسنجانی از یک میلیارد دلار فراتر رفته است. با چنین سابقهیی در جنگ افروزی؛ سرکوب؛ قتل؛ کشتار و جنایت دوشادوش خمینی و در کنار خامنه ای و برای حفظ ولایت قتل عام است که اکنون با مرگ رفسنجانی نظام آخوندی تعادل درونی و بیرونی خود را از دست می دهد و یک گام کیفی به سرنگونی نزدیک می شود.
نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت اینکه رفسنجانی همچنانکه نویسنده نامه ذکر کرده، در آخرین نماز جمعه اش یعنی تیرماه سال 88 که تعدادی از هم خط های خودش در حصر خانگی قرار گرفتند و برخی خبرنگاران و رسانه های حامی خودش زندانی و محدود شدند خواهان آزادی خبرنگاران و زندانیان سیاسی شد. علت اش این بود که در هرم قدرت تبدیل به جناح مغلوب شده بود. و الا رفسنجانی همان کسی است که در دوران قدر قدرتی اش از اعدام نکردن 200-300 نفر از مسئولین مجاهدین در همان اوائل انقلاب افسوس خورده و ابراز پشیمانی کرده بود.
اما الحق و الانصاف یک حرف را به درستی زده است، آنجا که نوشته:
"آسیدعلی آقای عزیز! تا دیرتر از این نشده و دوران شما پایان نیافته و شیرازه امور به کل ازهم نپاشیده و مُلک و ملت از دست نرفته، مشی خود را تغییر دهید و این ناهنجاریها را جبران کنید. ..."
آری این روزها که سرمایه گذاری استراتژیک رژیم در سوریه به گل نشسته و با خروج آقای اوباما از کاخ سفید، دوران طلایی سیاست مماشات برای آخوندها به اتمام رسیده و نیروی محوری مقاومت و نیروهای رزمنده " هزار اشرف" در سراسر میهن اشغال شده با پشتیبانی اشرف نشانان در سراسر جهان، قویتر از همیشه آماده رقم زدن مرحله پایانی حاکمیت سراسر فساد و جنایت ولایت فقیه در ایران هستند، ممکن است برای ولی فقیه ارتجاع دیگر خیلی دیر شده باشد که تغییر ماهیت دهد و یا از ارگانهای سرکوبگرش که کاری بجز حفظ و استمرار همین جنایات ندارند بخواهد که خودکشی کنند. آری آقای میردامادی، چاقو دسته خودش را نمیبرد!