صرفنظر از شکست ابعاد نظامی این آزمایش موشکی که پس از طی کردن مسافتی بالغ بر ۶۳۰ کیلومتر منفجر گردید و قرار بود تا نتایج آن به «فتح الفتوح» دیگری برای ام القرا و دستگاه تبلیغاتی ولیفقیه راه ببرد، ضربات دیپلماتیک دیگری نیز نصیب خامنهای و سیاستهای بحرانزای وی وارد نمود که یکی از آنها، همان موضوع کشانده شدن پرونده موشکی رژیم برای نخستین بار به شورای امنیت ملل متحد میباشد.
همچنین نه تنها اتحادیه اروپا، بلکه وزیر خارجه فرانسه نیز در کنفرانس مطبوعاتی خود با ظریف در تهران، بیپرده این آزمایش را به چالش کشید و افزود: «فرانسه چندین بار تابهحال نگرانی خود را نسبت به استمرار آزمایشهای موشکی ابراز کرده که برخلاف روحیه مفاد قطعنامه ۲۲۳۱ است و من با صراحت و صمیمیت این موضوع را به مخاطبان ایرانی امروز اعلام کردم». (سایت همبستگی ملی ۱۲ بهمن ۱۳۹۵)
بهرحال این مواضع به نوبه خود به معنای به صدا درآمدن «زنگهای خطر» برای اتحاد سیاستهای مخرب رژیمی است که در نبود پایههای اجتماعی در داخل، مجبور است تا «تخممرغهای نظام» را در سبدی بنام «چالش بینالمللی و منطقهای» بچیند.
در این رابطه شورای امنیت ملل متحد نیز شب گذشته ضمن بررسی موضوع شلیک موشک از سوی رژیم آخوندی ازجمله تأکید کرد: «شلیک موشک توسط رژیم ایران تأیید شد. این اقدام، یک گام بیثبات کننده دیگر در منطقهیی بیثبات است... این آزمایش تخطی از قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت است که در سال ۲۰۱۵ به تأیید رسیده و امضا شده است». (سایت مجاهدین خلق ۱۳ بهمن ۱۳۹۵)
معنای دیپلماتیک این جملات همان نقض تعهدات رژیم آخوندی در چارچوب قطعنامههای ملل متحد و بهویژه قرارداد وین بر سر تسلیمنامه اتمی است که متعاقب آن به قطعنامه ۲۲۳۱ در شورای امنیت ملل متحد ختم گردید. بر اساس این قطعنامه، نظام آخوندی موظف است تا به مدت هشت سال از هرگونه کار و یا آزمایش موشکی خودداری نماید. همچنین در قطعنامه 1929 شورای امنیت ملل متحد نیز بهصراحت آمده است: «ایران نباید هیچگونه فعالیت مربوط به موشکهای بالستیک قادر به حمل کلاهک هستهای ازجمله شلیک با استفاده از این فناوری موشک بالستیک انجام دهد و تمام کشورها نیز باید تمامی تدابیر لازم برای جلوگیری از انتقال فناوری یا همکاریهای فنی مرتبط با چنین فعالیتهایی به ایران را انجام دهند». (خبرگزاری سپاه پاسداران فارس ۲۱ شهریور ۱۳۹۴)
به یقین این منطق تمامی دیکتاتورها میباشد که در آخرین روزهای حیات دست به حرکات تحریکآمیز و جنونآمیز با اشتباه محاسبات مکرر میزنند. در این راستا نیز نه خامنهای و نه باندهای بهاصطلاح «معتدل» رژیم که اکنون با مرگ رفسنجانی «بیپدر» شدهاند را گریزی از تبعات آن نیست. سکوت وزارت خارجه رژیم و دولت آخوند روحانی که منطقاً طرف گفتگوی خارجی هستند، بخبوبی از خالی بودن چنته این باند سخن میگوید.
همچنین در این ارزیابی مخاطرهآمیز که در منطق خود به اصطکاک و تنش جدی میان رژیم و جامعه جهانی کشیده خواهد شد، یکبار دیگر این واقعیت به اثبات رسید که خامنهای بههیچوجه سر سازش با کشورهای همسایه و اسلامی را ندارد. اهداف وی مبنی بر صدور ارتجاع و بنیادگرایی که اکنون میلیونها آواره سوری و یا شهروندان عراق و یمن با گوشت و پوست خود آن را لمس میکنند، همان دیدگاههای افراطی دوران نازیسم را تداعی میکند که سرانجام به شکست سنگین دیکتاتوری و نابودی نیمی از جهان انجامید.
در این راستا باید به نیاز شدید ولیفقیه برای صدور بحران نیز اشاره نمود، بهویژه آنکه اکنون با شکستهای رژیم در صحنه سوریه و چشمانداز تیرهوتار برای حکومت بشار اسد خونریز که به نوشته خبرگزاری روسیه، دچار «سکته مغزی» نیز شده است و همچنین برهم خوردن تعادل درونی رژیم در پی «افقی شدن» ستون دوم نظام، دیکتاتوری خامنهای بهشدت به دنبال ایجاد تعادل ازدسترفته میباشد.
بر این منطق یکی از راهکارها همان تأکید «بی دنده و ترمز» بر سیاستهای تنشآفرین مانند «حمله به کشتیها», «تزریق گاز یو اف ۶ به سانتریفیوژهای آی آر ۸», صدور «سلاح و تجهیزات نظامی» به مناطق بحرانخیز و یا شلیک موشک با هدف به گروگان گرفتن مردم منطقه میباشد.
در ورای تمامی این واقعیات باید به هراس دیکتاتوری ولیفقیه از «تغییر دوران» نیز اشاره نمود، امری که به یقین به تصمیمگیریهای مخاطرهآمیز رژیم برای مردم ایران و منطقه شتاب زده است. خامنهای اکنون نه تنها در بحران «عدم مشروعیت» داخلی و بینالمللی بسر میبرد، بلکه در درون نظام نیز با واقعیتی بنام «برهم خوردن تعادل» روبرو شده است. وی بهخوبی میداند که فرصت زیادی برای رژیمش باقی نمانده است.
تمامی هوچیگریها و هیاهوهای «ضد استکباری» نیز تماماً پوچ و بی محتوی درآمدهاند و حتی در میان خودیهای نظام نیز، دیگر کسی برای او «تره خرد نمیکند». بر این استدلال باید به صحنه وضعیت رژیم پرداخت و بر این منطق است که میتوان به نیاز هرچه بیشتر حکومت بر صدور بلوا، آشوب، ترور و بنیادگرایی رسید.