اگر در حکومتی قانون اساسی ای موجود باشد که همه آحاد ملت اعم از زن و مرد و اقلیت و اکثریت و نژاد و دین و آئین در آن از شرافت و کرامت و حقوق( اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی) مسا وی برخوردار باشند و مجریان و مولدان قانون از برگزیدگان ملت در یک انتخابات واقعا آزاد و عادلانه انتخاب شده باشند آنرا یک حکومت ملی و دموکراتیک خطاب می کنیم . بنا برهمین اصل بنیادی افراد غیر منتخب شهروند عادی هستند و از مصونیت سیاسی و اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی ویژه مسئولان برخوردار نیستند. در پیرو همین دیدگاه ولی فقیه جائی در رهبری سیاسی ندارد او می تواند مثل هر فرد دیگری رئیس فرقه و قبیله خود باشد.
داشتن یک مرام و حزب سیاسی، آزادی انتخابات، اندیشه و بیان و مطبوعات، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن، داشتن امنیت اجتماعی، حق برخورداری ازخط و زبان برای اقلیت ها و امنیت و حفاظت شهروندی، تأسیس انجمنها و احزاب و سندیکاها، بر خورداری از حق داشتن کار و مسکن در هر کجای ایران، حق آزادی پوشش برای مردان و زنان، آزادی مذاهب و ادیان و فرهنگ بطور مساوی، خلاصه داشتن سه قوه مستقل مجریه و مقننه و قضائیه. بر خورداری از حق قیام و اعتراض بر علیه ممنوعیت هر کدام از اینها علیه دولت وقت، که حداقل های حقوق بشر است، از آرزوهای ملی ما ایرانیان است.
مردم همراه با جامعه مدنی ایران( از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب) چندین دهه است که خواستار یک حاکمیت ملی است. یک حاکمیت ملی، پایه ای ترین حق و حقوق هر ایرانی است، از اینجاست که هر ایرانی دارای هویت و شخصیت می شود.
با حد اقل های فوق می شود فهمید که باید اتفاقی افتاده باشد که جلادان و شکنجه گران و لو دهندگان نیروهای مقاومت در دهه شصت پس ازدگردیسی و شیمی درمانی سیاسی، بفکر روان درمانی نظام افتاده اند، که در جناح مغلوب "آشتی ملی را تنها راه جلوگیری از خطر فروپاشی نظام میدانند". اما درجناح سخت سر و دلواپسان در بن بست، که اصلاح طلبان را جمعیت نالانی می دانند که تاریخ مصرفشان مثل خودشا ن سر رفته ، میگویند: "آشتی ملی زمانی صورت می گیرد که در اصول اساسی اختلاف داشه باشیم که نداریم". حد اقل این را درست گفته اند که در" اصول اساسی" یعنی همان "ولایت فقیه " واقعا اختلاف ندارند بلکه در نحوه تقسیم غنائم اختلاف دارند. چرا باید این همه غنائم و نعمات را با کسانی که درتعادل حفظ نظامی که هر روز چرخی از آن توسط نیروی بر انداز پنچر می شود، نقشی ندارند، تقسیم کنند.
حالا که دیگر فاتحه آباما هم خوانده شده و کدخدا عوض شد، پاسداران هار خامنه ای دیگر مثل گذشته نمی توانند بی هزینه لفاظی کنند. اکنون" تدارکچی نظام" یعنی کبریت بی خطری با شعار "آشتی ملی" در دست ولی فقیه، حلوا حلوا می شود تا بازهم فیلی را در بازار مکاره مارگیران مماشات یعنی بی بی سی و فردا برای خالی نبودن عریضه از قدر قدرتی و این جور چیز ها سخن پراکنی کند. در هر صورت کاچی به از هیچی است. صدائی است مثل بزمهای شاعرانه و رزمهای پای منقل که ولی فقیه را گاهی بعرش می برد و گاهی بفرش، چه از برزخ ارواح مردگان اصلاحات باشد که کشور را به این روز انداخته اند و یا صدای نوزاد حرامزاده جدیدی که می خواهد ملاطی برای ولگرد ولایت باشد تا در کریدورهای سازش، یواشکی وعده های سرخرمن برای چپاولگران صنعتگر باشد.
نمی دانم از کی تاکنون خاتمی که در زمان قدر قدرتی ریاست جمهوری، خود را " سردمدار گفتگوی تمدنها" می دانست، ولی فقیه نظام را" منتصب به وحی" قلمداد می کرد و پس از کناره گیری خود را، تدارکچی نظام لقب داد،" ملی" شده است. قابل فهم نیست که چگونه می شود یک تدارکچی نظام را با یک " الهه ماورای طبیعه" آشتی داد. حتما این دو آلترناتیو یکی حادث است: یا خاتمی آنموقع دروغ می گفت یا اینکه پشم پیله ولی فقیه ریخته و دیگر "منتصب به وحی " نیست که نوچه اش دارد برایش عرض اندام می کند و شاخ و شانه می کشد.
پس سر خط مینویسیم:
اولا: با نگاهی ولو سطحی به قانون اساسی رژیم ملاحظه می شود که این قانون نه برای ملت ایران بلکه صرفا برای استبداد دینی " ولی فقیه" و دارو دسته " خواص " او نوشته شده است. اصولا چیزی از کلمه " ملی" در آن دیده نمی شود هر جنایت و خیانتی در این نظام با کلمه " اسلامی " ذبح و حلال می شود؛ حتی بیت المال. اساسا تقسیم بندیهای های جناحی در رژیم برپایه اصول فکری که باید مبنای ساختاری کشور باشد، چیده نشده است. بلکه بطریق اولی در نحوه چاپیدن و غارت اموال مردم ایران توسط اولیا ی اسلام پناه ضد ملی چیده شده است. آنچه آن دو جناح را به وحدت می رساند، ترس از مقاومت ملی و سرکوب آزادیخواهان است .
ثانیا: خامنه ای فهمیده بود که پس از سر به نیست کردن رفسنجانی دیگر در درون حاکمیت رقیبی ندارد. و این را پس از لفاظی اش "کسانی که در روز عاشورا به امام حسین اهانت کرده اند هرگز مردم با آنها آشتی نمی کنند...." میشود ازورجه وورجه میمون وار گروه کٌر جبهه دلواپسان از صادق آملی قصی القضات و امامان جنحه و جنایت ومفسران و تحلیل گران جبهه مماشات و سربازان گمنام امام زمان، فهمید .
در پاسخ خامنه ای باید گفت که در آن عاشورا سال ۱۳۸۸ هجری شمسی، صدای کسی جز یاران حسین کربلا در صحنه شنیده نمی شد. آنها که از زندگی در ذلت وفساد و دجالیت و فقر و فحشا و تزویر و ریای نظام آخوندی یزیدی، خسته و مانده بودند، برای جنگ به میعاد گاه تهران رفته بودند، نه برای صلح با یزید، که تو نمی خواهی صلح کنی .شعارها هم همان شعار کربلا بود که جوانان فریاد میزدند "هیهات من الّذله" و " ولی فقیه قاتله ، حکومتش باطله"... . در قیام عاشورا نه اینکه، به امام حسین توهین نشد، بلکه قدر و قامت نوع انسان در زنجیر از بنی آدم تا ابدیت، قدر شناسی و تکرار شد. و دقیقا توهین به یزید و معاویه این دوران بود. این روندی است راه گشا و جاودانه، از حسین آغاز گشت و با مرگ ولایت فقیه هم پایان نمی یابد؛ هرجائی که ظالمی باشد این صدا یاور مظلومان خواهد بود. مطمئن باش هرجباری حتما در امتداد تاریخ با این شعار تصادف خواهد کرد.
ثالثا: خامنه ای می داند که مردم ایران در براندازی نظام به هیچ جناحی در درون رژیم چشم ندوخته و هدفشان ریشه کنی بنیادگرائی و ارتجاع و خرافات دینی است. چنانچه کابینه نوپای آقای ترامپ هم به چنین نتیجه ای رسیده است، باید بفال نیک گرفت. خاتمی یا روحانی و اذناب آنها هم، در غرب ول معطلند؛ چه در حصر باشند یا در قصر. در این حکومت اگر هم آشتی صورت بگیرد حتما که " ملی" نیست چه از قدیم گفته اند که سگ زرد برادر روباه بنفش است. ویرانی وطن ما ایران و منطقه، محصول استیلای ایلغار خمینی در ۳۷ سال گذشته و همین دو باند غالب و مغلوب است. وفاق و یا نفاق دو باند که رفتار آنها توسط مردم ایران سالها در مانیتوراست؛ مذالک در تعادل قوای بر اندازی تاثیری ندارد.
رابعا: هر دو جناح بدشان نمی آید که توی دوران تغییر هر از گاهی روی آنتن باشند، اما خوب می دانند هرگز آشتی ملی واقعی صورت نخواهد گرفت. چون بین حکومت جهل ولایت فقیه با همه دسته بندیهایش با نیروهای واقعا ملی که اکثریت ملت ایران را در بر می گیرد دریائی از خون موج می زند، که با استخاره و دعای چند تا طلبه ارتجاع ( سخت و نرم و میانه ) یعنی خامنه ای و خاتمی و روحانی هرگز مستجاب نمی شود .هرچند، چندتا توله ولگرد هم مشغول لابی گری در فرنگ باشند. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
و اما هدف غائی آشتی ملی از قول اصلاح طلبان یعنی:
" .. یعنی احیای همان شعار همه با هم دوران بزرگی خمینی ابتدای انقلاب "، زنده کردن شعار «ایران برای ایرانیان» " ...حل مشکلات امنیتی کنونی ومشکلات بعدی با قدرت گیری کابینه ترامپ که بر سرراه نظام خواهند بود...."
با یک هشدار درد آور به سخت سران که: " هیچ جناحی به تنهائی نمی تواند آنرا حل کند.." . بنا براین پیشنهاد می دهند که: همه آنهائی که میخواهند "قانونی ، بدون اعمال خشونت در چهارچوب قانون اساسی فعالیت کنند" باید برای منافع مشکلات مملکت اجازه فعالیت داشته باشند.....این خلاصه پیام تاج زاده است که تازه نمیخواهد ندامت نامه بنویسد.
پیام روشن است، آیا بازگشت بدوران اول انقلاب پس از خراب کردن همه پل ها و راهها و امکانات امکان پذیر است؟ روایتی است که، " تشنه ای داشت دمرو از چاله ای آب می نوشید، مورد خطاب رهگذری قرار گرفت که آقا اگر دمرو آب بنوشی عقلت را از دست میدهی ! گفت: عقل چیست ؟ گفت هیچ، بنوش.
مسلما "آشتی ملی " واقعی در راه است و این همان" دشمنی" است که هر دو جناح را به آشتی جناحی سوق میدهد . آشتی ملی مدل ایرانی اینستکه فرزندان ما در کمال آزادی، بکمک جامعه، به آینده ای برسند که در کودکی آرزویش را داشتند.