پروژه های تبلیغات فرهنگی علیه مجاهدین خلق اساسا از کانال اطلاعات سپاه و بیت خامنه ای کنترل میشود، انبوه کتابها، مقالات، انتشارات متعدد با هزینه ی های سر سام آور چاپ شده و الان هم تولید فله ی سریالهای ضد مجاهدین خلق و فیلم های بلند قابل توجه هست چندی پیش فیلم سیانور که تحریف مبارزات مجاهدین، به خصوص مجاهد شهید مجید شریف واقفی، در زمان شاه را محور فیلم قرار داده بود، به زجر واره ی فجر تحمیل شد و به ان جایزه دادند که حتی جیغ عناصر سر سپرده ای باند رفسنجانی هم را دراورد.
الان فشار تبلیغاتی بسیار جدی در مورد فیلمی به نام ماجرای نیمروز در تهران بالا گرفته است که هدف ان چنگ زدن به صورت صخره ای بالا بلند مجاهدین یعنی حماسه ی اشرف رجوی و موسی خیابانی هست،البته از دشمن که نمیتوان جز اهانت و تحریف و دروغ توقعی داشت اما سئوال این هست که چرا الان؟
اول کمی به سابقه ی دست اندرکاران فیلم نگاه کنیم
"محمدحسین مهدویان تهیهکننده و نویسنده فیلم ماجرای نیمروز، متولد ١٣٦٠در شهر بابل است که در ارتباط با سپاه پاسداران به تولید فیلم پرداخته به گفته خودش فیلمی با موضوع زمینههای جنگ به نام استخوان لایزخم در سال ١٣٨٣ ساخته و در اختیار سپاه قرار داده است و فیلم ماجرای نیمروز را هم زیر نظر و پشتیبانی مستقیم سازمان هنری و رسانهیی اوج تولید کرده است.
سید محمود رضوی متولد ١٣٥٩ که تهیهکننده این فیلم است از اصولگرایان افراطی و حامیان جمنا (جبهه مردمی نیروهای انقلاب) در انتخابات اخیر رژیم است که در کار فیلمسازی در ارتباط مستقیم با سازمان هنری و رسانهیی اوج قرار دارد.
سازمان هنری و رسانهیی اوج وابسته به معاونت فرهنگی سپاه پاسداران در سال ١٣٩٠تشکیل شد، تشکیل این سازمان بهدنبال جمعبندی از قیام ٨٨ بود، در جمعبندی ارگانهای اطلاعاتی منجمله اداره کل التقاط وزارت اطلاعات که مخصوص مقابله با مجاهدین است آمده است که بر پایه دستگیریها، کنترل تلفن و ایمیلها مشخص شد که ٦٠تا ٦٥ درصد قیام ٨٨ توسط مجاهدین و هواداران انها سازماندهی شده بود،
انتقال پاسدار جنایتکار نقدی هم به بخش فرهنگی سپاه در راستای همین سیاست تبلیغات شیطان سازی علیه مجاهدین است که توسط اطلاعات سپاه و با بودجه از طرف قالیباف صورت میگیرد.
در تهیه ی این فیلم سازمان مرکز انقلاب اسلامی از طریق فردی به نام محسن روزی طلب در تماس با رضوی کارگردان این فیلم بوده است.
البته تیتر فیلم کپی از یک فیلم وسترن میباشد و در فیلم با لجن پراکنی آخوندی به سردار کبیر خلق موسی خیابانی و اشرف مجاهدین، شهید یگانه ی مجاهد اشرف رجوی، میخواهند تبلیغ بکنند که مجاهدین وابسته بوده و از مبارزه بریده بودند و میخواستند دنبال زندگی شان بروند، این البته از تاثیرات همکاری بریده مزدورانی هست که در سالهای اخیر در هئیت انجمن نجاست به تبلیغات ابلهانه ی در مورد مجاهدین با وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه مشغول همکاری بوده اند چرا که انها بریدن از مجاهدین و خیانت را میخواهند تحت عنوان دنبال زندگی رفتن توجیه کنند، این اراذل خودشان خوب میدانند که دنبال زندگی رفتن، اگر به خروج فرد از مبارزه هم بیانجامد اما بهر حال انتخابی هست که در مجاهدین به مثابه ی یک انتخاب فردی به رسمیت شناخته شده و خود مجاهدین در چهارچوب إمکانات محدود خودشان به طرف هر کمکی بکنند، اما خیانت و به سمت دشمن مردم و میهن رفتن، مقوله ی قابل چشم پوشی نیست،
در ورای همه ی این تبلیغات سرسام آور، ضعف استراتژیک رژیم در مقابل پیام رهائی و قیام برای آزادی مجاهدین، خود را نمایان میکند رژیم محاسبه کرده و میکند که تبلیغات شیطان سازی از مجاهدین برایش مسئله حل کن باشد، غافل از این که این تبلیغات نشان میدهد که دشمن اصلی رژیم در کجاست، عصای پیام راه و شهادت موسی تمامی مارهای تبلیغاتی ساحران بارگاه فرعونی ولایت فقیه را در یک دم، نابود خواهد کرد، اگر دجالیت و دروغ دست بالا را داشت، هنوز پدر جد اخوندها یعنی معاویه و فرعون حاکم بودند، در عصر کبیر آگاهی توده ها، در جوشش خون بیش از یک صد و بیست هزار شهید راه آزادی، و در پیام بهارانه ی مسعود و مریم، در وجود یگانه ی شورای مرکزی مجاهدین که از زنان ذیصلاح انقلابی مجاهد تشکیل شده است، در پیام خون مقدس اشرف رجوی و موسی خیابانی قدرتی نهفته که کور اندیشان سپاه تنها در روز قیام و سرنگونی رژیم به آن پی خواهند برد،
دزدی، فساد، جنایت، و سابقه ی همه سپاه جنایتکاران برای مردم ایران و جوانان بسیار روشن است، اما اما
شرمم می آید که در مقابل این تبلیغات سخیفانه ی رژیم بخواهم از مقام و شأن اشرف رجوی دفاع کنم، انگار که بخواهیم حرارت خورشید، طراوت بهار، درخشش نور را توضیح دهیم، اما بد نیست به خود اشرف مراجعه کرده و از کلام و پیام او بهره ببریم، خدا را شکر که ذره ی و قطره ای از وجود پر ارزش او در نامه هایش همیشه جاری و ساری است، اگر این نامه را بخوانیم و در احساس انسانی این اقیانوس عشق محو نشویم، باید در تعریف انسانیت خود، دوباره شروع کنیم.
اشرف در یک نامه به مسعود مینویسد:
باتمام بچههامون، با تمام عزیزانم، با تمام نورچشمانم، همانهایی که قهرمانانه شهید میشوند همیشه با آنهام، با آنها شکنجه میشوم، با آنها فریاد میزنم و با آنها میمیرم و زنده میشوم.
نمیدانم آتشی را که تمام وجودم را از نوک پا تا مغز سرم از پوست تا مغز استخوانم فراگرفته چه کار کنم، باور نمیکنم که هرگز این آتش، خاموشی داشته باشد، چقدر مرگ در این شرایط سادهتر از زیستن است، وای، وقتی خبر شهادتها میرسد باور کن با یاد شهدا بخواب میروم و با یاد شهدا چشم باز میکنم و بیاد انتقام زندهام، اشک مجالم نمیدهد اگر بدخط و ناخواناست ببخش، نمیدونی مثل اینکه دیگه این جسم قدرت کشیدن این روح عاصی رو نداره، دلم میخواد پر بزنم و برم، برم پیش بچهها، پیش همان خواهرها که شبها جای خـوابیدن نداشتـن و حالا راحت تـوی قبـر آرمیدهانـد آخه چطوری میشه این تضاد رو حل کرد، تا کی میشه آب رو توی چشمه نگهداشت جهان خبردار نشد که بر ملت ما در این چند ماه چه گذشت ، فکر نمیکنم در فرهنگ ملتها کلمهای پیدا بشه که بتونه آنچه را که در اینجا میگذره نشون بده، مثل اینکه فرهنگ جدیدی باید ابداع بشه، بخدا قسم مصیبت این ملت از عاشورا کمتر نیست، رذالت، دنائت، خیانت، شقاوت در اوج خودشون باز کمتر از چیزی هستند که اینجا جریان دارد، یاد خاطراتی میافتم که جایی که چند سال پیش قبل از ازدواجمان هر دو آنجا زندگی میکردیم، )زندان (موقع ورزش، همیشه به بالاترین آجر حیاط نگاه میکردم و نگاهم میلغزید و میآمد پایین، گاهی اوقات پرندهای هم آنجا بود که اکثراً حواسم را توی ورزش پرت میکرد، طناب رختها، شیر آب و خلاصه بچهها، چقدر با همهی آنها احساس یگانگی میکردم و در عینحال تنها بودم، چقدر با آن آجر با آن پرنده، با شیرآب و با طناب رختها و با بچهها احساس نزدیکی میکردم، اینکه همهی آنها در نهایت، همراه و مددکار هم و به همـراه من و همهی انسانهـا، همهی سنگهـا و همهی کـوهها و همهی کبوترها و همهی و همهی هستی به پیش میروند، توی کمیته، وقتی سرمو فرنچ )توضیح روپوش کت مانندی که به زندانیان سیاسی زمان شاه می پوشاندند( میانداختند که ببرند بازجویی، با موزائیکها زیر پام احساس یگانگی میکردم و میخندیدم و این سیل خـروشان هستی پیش میره و چقدر احمقند اینها، این سنگریزهها که میخواهند جلوی حرکت آبشار و سیل خروشان هستی رو بگیرند خندهداره، با چی دارند میجنگند؟ با خدا"
الان رژیم در سوزش از مهاجرت بزرگ مجاهدین، از اینکه نتوانسته است تک تک مجاهدین را به طور فیزیکی از بین ببرد، از شم ضد انقلابی خودش میداند شورای مرکزی مجاهدین خلق با هزار زن ذیصلاح انقلابی یعنی چه، و از عقوبتی که برای رژیم سراسر جنایت و فساد و اختلاس و ابتذال در حال تهیه شدن است، به خود میلرزد.
بجنگ تا بجنگیم