رژیم در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری قرار گرفته که تا همین امروز تفاوتها ی بسیار جدی و عمیقی با انتخابات گذشته دارد، البته وقتی میگوییم انتخابات در رژیم ولایتفقیه، در منطق یک نوع جمع اضداد هست، چرا که در حقیقت این دو نافی همدیگر هستند، انتخاب یعنی آزادی اختیار کردن یک نماینده، یک مسیر، یک آینده، اما ولایتفقیه یعنی اجبار، یک تقدیر رو به گذشته و متعلق به دوران قبل از تاریخ معاصر (اینکه فئودالی هست یا بردهداری و یا غارنشینی، خدا میداند و مبلغین شرکت در مراسم رای گیری)؛ اما بیش از (تا این ساعت) ١٦٠٠ از رجال ثبتنام کردهاند که دلشان میخواهد رئیسجمهور باشند، چند تا از نساء هم رفتند کاغذ پر کرده و به دفتر وزارت کشور انداختهاند که تأثیری در حد پرتاب نامه به چاه جمکران دارد. از تمام کسانی که نسبت به خامنهای اعتقاد قلبی و عملی داشتهاند و اکنون شاخ در عبای آغا شدهاند، روحانی هست و جدیداً احمدک و از این طرف هم یک بحثی هست که سر جلاد رئیسی از الطاف خاصهی عظما، برخوردار است و بعضیها میگویند که این جلاد بیسواد و قاضی خونریز از تخم انتخابات، سر در خواهد آورد ! ولی واقعا چه اهمیتی دارد؟ کدام اختلاف کیفی برای مردم ایران در صورت بالا جهیدن این یا آن بر مسند ریاست جمهوری رژیم نهفته است؟
در عالم واقع ما از اول ظهور بلیه ی خمینی با یک دولت موازی طرف بودهایم، بحث قدرت قوههای سهگانه در این رژیم همانقدر واقعی است که یکنفر با خودش شطرنج بازی بکند و یا الان مثل اینکه در بازی حکم به جای ٤ نفر نشسته است.
در دنیای واقعی اما چند اتفاق افتاده هست که واقعا برای خامنهای بسیار ناگوار بوده است، اول از دست رفتن رفسنجانی است، آیا رفسنجانی به مرگ طبیعی از دنیا رفت و یا حکومت مثل بازی شطرنج به قربانی کردن وزیر دست زد که از مهلکهی فرار بکند و بازی را ادامه بدهد، در شرایط فعلی اهمیت ویژهای ندارد، مهم فقدان آن مغز متفکر نظام است که نبود او، در تصمیمگیریهای بلندمدت خود را نشان داده و میدهد.
عامل دیگر هم رفتن باراک اوباما از کاخ سفید هست که پایان دوران چشم بستن بر بدمستیهای آخوندها در منطقه محسوب میشود. این که سیاست جدید ترامپ در مورد رژیم چه باشد، نسبت به نبودن اوباما، اهمیت کمتری دارد، حتی اگر بر فرض هیلاری کلینتون رئیسجمهور میشد، بازهم این دربردارنده یک تغییر کیفی بود. تأکید اصلی این است که کل سیاست امریکا در منطقه دچار تحول بنیادی شده هست و این به ضرر رژیم هست.
در بحرانهای منطقهای که منفذ تنفسی رژیم محسوب شده و خودشان به خط بندی در دمشق و بغداد اعتراف میکردند که در تهران در امان باشند، الان چرخش جبهههای سیاسی و نظامی به حذف اسد اشاره میکند، عربدههای فتح عربستان بعد از کودتای حوثیها در یمن، جایش را به التماس نامههای حل سیاسی بحران یمن داده است.
پارامتر مشخص دیگر، شاید مهمترین آنها از لحاظ داخلی، انتقال مجموعهی اصلی مقاومت ایران یعنی هجرت اعضای سازمان مجاهدین خلق از چنبرهی تهدیدهای جدی نظامی و انهدام فیزیکی سازمان رهبری کنندهی جنبش دموکراتیک، به آلبانی است. این انتقال افقهای جدیدی از فعالیتهای سیاسی را گشوده است که ابعاد آن هنوز به دلائل بسیار مشخص، بر همگان آشکار نشده، اما جشن نوروز امسال و خبر امروز مبتنی بر دیدار سناتور مک کین با خانم مریم رجوی در تیرانا، مثل شکوفههای زیبای بهار از گشایش سیاسی مقاومت و فصل جدید سخن میگوید، از بحث انتخابات دور نشویم، ولی فقط مقایسه بین این دو تصویر از مقاومت و بلبشوی سیرک انتخابات روحانی، رئیسی، هاشمی، أحمدک، قالیباف و ... بهاندازهی کافی گویاست که طلسم خامنهای نه تنها شکسته بلکه پودر شده است. الان خامنهای در شرایطی هست که زنده ماندنش بیشتر به ضرر مفهوم ولایتفقیه هست تا مردهاش! ولی فقیهی که حرفش برای کاندید شدن و نشدن، پشیزی ارزش ندارد، واقعا به چه دردی میخورد؟ یادمان نرفته که کاظمی، معاون سعید امامی که از هواداران خاتمی بود (البته در قتلهای زنجیرهای هم فعال بود) در جائی گفته بود که خامنهای، خمینی نیست! حالا بعد از قیام ٨٨ و ریختن پشم عمامه ی او باید گفت خامنهای حتی در حد ملاحسنی هم نیست!
در سه هفتهی آینده این جنگ کفتارها ادامه خواهد یافت، افشای دزدیها، اختلاسها، فسادهای غیرقابلتصور، سرمایههای معنوی رژیم را در کل پودر کرده و از تقدس حکومت چیزی جز یک مضحکهی طوسیرنگ چیزی بر جا نمانده است،
صدای رسای مردم ایران خواستار آزادی است. این حکومت در مقابل خواست جوانان ایران برای رسیدن به یک آیندهی روشن نابود میشود، اما با کشتار، شکنجه، زندان و دجالگری تلاش کرده است این خواست را به انحراف برده و نابود سازد. در این وضعیت مجاهدین خلق ایران با برافروختن مشعل مقاومت برای آزادی، تمامیت تاریکی حاکمیت آخوندی و مماشات گرایان را در بیش از سیوچهار سال، با هر بهایی که طلبیده، به چالش کشیدهاند و ازاینرو به سادگی میتوان ترس رژیم ولایتفقیه از مجاهدین را دریافت. بدون این مشعل، بدون این نور، ما مجبور بودیم در بین عدالتخواهی رئیسی و محمدی پور، بین مرحمت قلب لاجوردی و قاضی صلواتی و چهرهی نورانی مشکینی و احمد خاتمی، انتخاب بکنیم!
از ما به دور باد، تحریم کامل این خیمهشببازی آخوندی، تعهد روز ما به نسلهای آیندهی این میهن است.