مهرداد هرسینی:‌ مرحله دوم مهندسی – ۱۶۳۰ نفر پّر!

تیغ تیز شورای نگهبان سرانجام گلوی ۱۶۳۰ تن از داوطلبان نمایش انتخابات در دیکتاتوری ولی‌فقیه را برید و بدین‌سان ستاد انتخابات حکومتی، اسامی تنها شش تن از تائید صلاحیت شدگان را در معرض رسانه‌های حکومتی قرارداد.

بر اساس گزارش ارائه شده از سوی این شورای قلابی و وابسته به بیت خامنه‌ای «مصطفی آقا می‌رسیم فرزند جلال؛ اسحاق جهانگیری کوشایی فرزند حسن؛ حسن روحانی فرزند اسدالله؛ ابراهیم رئیسی ساداتی فرزند سیدحاجی؛ محمدباقر قالیباف فرزند حسین؛ مصطفی هاشمی‌طبا فرزند ابوالقاسم» تائید صلاحیت شده‌اند.

بدین‌سان ملاحظه می‌شود که قدم نخست «رهبر معظم» برای مهندسی نمایش انتخابات با اهرم شورای نگهبان که بیش از یک سال بروی آن سرمایه‌گذاری و کار شبانه‌روزی کرده است، برداشته شده است.
در این رابطه عدم اعلام نام پاسدار احمدی‌نژاد که با ورود ناگهانی خود، نزدیک بود بازی و مهندسی «مقام معظم» را برهم بزند، به یقین از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. به همان میزان نیز درآوردن نام آخوند جنایتکار و دژخیمی مانند ابراهیم رئیسی که بنا برداده های حکومتی، از آمران قتل‌عام و جنایت علیه ۳۰ هزار زندانی سیاسی بی‌دفاع مجاهد و مبارز در سال ۶۷ می‌باشد، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.
بر این منطق است که ولی‌فقیه زهر خورده با دستچین کردن مشتی «شیاد، شکنجه‌گر و جلاد» در تلاش است تا مهندسی این دور از نمایش انتخابات در درون رژیم پوسیده آخوندی را تا آخرین نقطه و ویرگول به پیش ببرد.
در این رابطه پاتک خامنه‌ای به پاسدار احمدی‌نژاد به‌قدری سهمگین، ولی قابل پیش‌بینی بود که مشاور باند وی در یک پیام توئیتر ضمن متلک به ولی‌نعمت سابق خود نوشت: «احمدی‌نژاد و بقایی برای عمل به تکلیف انقلابی، ملی و دینی خود نامزد دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شدند تا اهتمام خویش را مصروف حل مشکلات معیشتی مردم و بهبود شرایط زندگی آنان و رفع تهدیدهای بالقوه از سر ملت ایران نمایند. شورای نگهبان با تصمیم خود، این تکلیف را از دوش آنان برداشته است. الحمدالله رب‌العالمین»!!

خامنه‌ای اکنون با حذف پاسدار احمدی‌نژاد و جلوگیری از «سه‌قطبی» شدن مهندسی انتخابات، ضمن رو کردن کارت رئیسی جنایتکار و دستچین کردن چند «بادمجان دورقاب چین» دیگر که تماماً نقش تبلیغاتی و بازارگرمی برای تنور این دور جدید نمایش را دارند، پیامی روشن برای مردم ایران و افکار عمومی در منطقه و جهان فرستاده است.
پیام وی چیزی به‌جز «غزل» مرگ و نابودی برای «حریت و حق حاکمیت مردمی» و نیز به تمسخر گرفتن وجدان‌های بیدار بشری علیه جباریت حاکم بر میهن امان و به تبع آن دست گل دادن به تمامی دژخیمان و قاتلان فرزندان ما در سیاهچاله‌ای حکومتی نمی‌باشد. پیام ولی‌فقیه به خارج نیز همان ادامه سیاست‌های موشکی، تروریستی، بنیادگرایی و کشورگشایی با شاخص‌های این مهندسی یعنی دو کاندید مهم از دو باند متخاصم در درون حکومت می‌باشند. نخست آخوند روحانی که بگفته خود «امنیتی‌ترین رئیس‌جمهور نظام» و دوم آخوند جنایتکار رئیسی است.

پرونده سیاه آخوند جلاد رئیسی تنها به موضوع مهمی مانند جنایت علیه بشریت در سال ۶۷ محدود نمی‌شود، بلکه با نیم نگاهی به سوابق وی به‌ویژه در دوران قیام سال 88, به‌خوبی می‌توان به ابعاد سبعیت و ذات پلید وی پی برد. برای نمونه آخوند رئیسی در پی عاشورای خونین آن سال بی‌محابا گفت: «سلاح فقط شمشیر نیست. فقط اسلحه گرم نیست. نه. سلاح سرد هم می‌تواند باشد؛ یعنی گاهی قمه است، گاهی چاقوست، در لسان فقها هم هست، گاهی چوب است، گاهی سنگ است. ... آنچه اتفاق افتاد در روز عاشورا این‌ها می‌تواند مصادیق محاربه باشد. منتها محاربه گاهی یک سازمان است. یک سازمان محارب مثل سازمان منافقین. در جریان سازمان منافقین هر کس به هر نحوی تحت هر شرایطی به سازمان منافقین کمک کند، این چون جریان سازمان‌یافته‌ای است عنوان محاربه دارد» (سایت مجاهدین خلق به نقل از تلویزیون حکومتی- ۱۰ دی ۱۳۸۸).

همچنین در این راستا ابعاد افشاگری‌های مجاهدین و مقاومت ایران در رابطه با سوابق جنایتکارانه هردو کاندید اصلی نظام و به‌ویژه رشد جنبش دادخواهی و خون‌های به‌ناحق ریخته شده در داخل کشور به حدی است که اکنون این واقعیت به مانند آواری بر سر آمران و عاملان تمامی جنایات و قتل‌عام‌های حکومتی در حال خراب شدن است.
آتشی که اکنون بر جان قاتلان فرزندان مردم ایران افتاده است، به حدی شعله‌ور و جوشان است که دیگر کمتر روزی نیست تا رسانه‌های حکومتی و به‌ویژه نیروهای زهوار در‌رفته نظام برای شستن دستان خون‌آلود خود دست، توپ را به میدان باند رقیب نیاندازند.
نمونه این واقعیت را می‌توان به‌خوبی در انتشار فرمان قتل‌عام زندانیان سیاسی بی‌دفاع و بیگناه از سوی خمینی ملعون در یکی از رسانه‌های رژیم دید، امری که مبین گیرافتادن کل نظام آخوندی در «جهنمی» بنام نقض حقوق بشر و به تبع آن رشد ابعاد اجتماعی و انسانی این واقعیت می‌باشد.
انتشار عاجزانه دستخط خمینی پس از قریب ۲۸ سال که قرار بود روزی روزگاری با آن «نسل مجاهدین» را از میان بردارد، ترجمان جوشش و اعتلای جنبشی مردمی بر پایه‌های حقوق بشر نوین بنام «دادخواهی» می‌باشد. این همان منطق و واقعیتی است که اکنون به کابوسی مرگبار برای نظام آخوندی با تمامی باندها و دستجات آن تبدیل شده و کلیت نمایش انتخابات را تحت شعاع خود قرار داده است.

بهر حال اکنون با اجرا و اعلام نتیجه مرحله دوم مهندسی انتخابات از سوی شورای نگهبان، خامنه‌ای برای مرحله سوم یعنی «تبلیغات و سرانجام» این نمایش قدم برداشته است. صرفنظر از نتیجه این خیمه‌شب‌بازی و اینکه کدام آخوند «شیاد و یا جلاد» بر سرکار بیاید، این نمایش از نظر مردم و مقاومت ایران باطل و از ذره‌ای مشروعیت ملی و مردمی برخوردار نیست؛ زیرا اصل و پایه آن نه بر حق حاکمیت مردمی، عدالت و حقوق بشر، بلکه بر جباریت و توحشی بنام «حاکمیت ولایت‌فقیه» استوار شده است. به قول خانم رجوی «نه عمامه سیاه، نه عمامه سفید، سرنگون باد رژیم ولایت‌فقیه».