این بوق و کرنا کردن انتصابات اَدا اطوارهای مسخره و مشمئزکننده ای است که در هر دوره این شغالها راه اندازی می کنند تا مثلا مردم را به پای صندوقهای رای کشانده و از این آشفته بازار برای خود فرصتی دیگر بخرند.
بیلان کاری یازده دوره حکومت پلید خمینی:
در تمام این یازده دوره قبل ملاحظه می کنیم که جامعه ایران به قهقرا کشیده شده است. اختلاف طبقاتی آنچنان برجسته وشکاف بزرگ در جامعه بوجود آمده که طبق روزنامه های خود رژیم 3% از مردم حدودا 70% از سرمایه را در اختیاردارند و حدودا 97% از مردم 30% سرمایه را دارا می باشند؛ یعنی با احتساب سطح هزینه ها و سطح دستمزدها که درایران در تضاد با همدیگرهستند و بر مبنای شاخص های علمی و عدالت جویانه بیش از 90% از مردم فقیر و فقیرتر شده اند و به عبارتی بیشمارانی نیز، زیر خط فقرزندگی می کنند.
زنان به عنوان نیمی از پیکر جامعه در تمام عرصه های سیاسی، اجتماعی، ورزشی، اقتصادی به اعماق اجتماع پرتاب شده که در نوع خود مشاهده نشده و فاجعه آفرین شده است. فحشاء و تن فروشی جهت بدست آوردن لقمه ای نان بیداد می کند. فروش دختران جوان و کم سن وسال به کشورهای حوضه خلیج کوس رسوایی اش به آسمان رفته است، حجاب اجباری محشری دیگر است. از بین بردن بسیاری از رشته های تحصیلی برای زنان زبانزد عام و خاص شده است.
طبقه کارگرفقیرتر و بی حقوق تر شده است، اعتصابات و زدو خورد کردن هر روزه کارگران نسبت به تعویق یا عدم پرداخت دستمزد، سرکوب کردن، دستگیری و شکنجه آنها به شدت فرا گیرتر شده است.
سرکوب و غیر قانونی کردن احزاب و سازمانهای سیاسی و اعدام و شکنجه آنها قریب چهار دهه است که ادامه دارد.
بیکاری به قدری زیاد شده است که رژیم نه آمار دقیق ارئه می دهد و نه جرئت بیان بدون راه حل آن را دارد. امواج کوکان خیابانی و کار کودکان و حتی فروش کودکان دل هر انسانی را به درد می آورد.
میزان اعدام ها ودرسطح بین المللی رکورد دار شده اند، شکنجه و تجاوز به کار روزانه پاسداران ودیگر ماموران زندان دربازداشتگاها و زندانها سرسام آور شده است.
تورم جمعیت و عدم کنترل آن و حتی افزایش آن توسط خامنه ای شیاد جامعه را به انفجاری عنقریب می کشاند. تورم و عدم کنترل قیمتها نسبت به سطح دستمزد های شاغلین بیداد می کند و فقرا و بیکاران که منبع درآمدی ندارند سروکارشان و حواله شان حتما به امام زمان خمینی پلید است.
صنعت توریسم که نیست و نابود شده است و هیچ خارجی رغبت سفر توریستی به ایران را ندارد.
جنگ افروزی و صدور تروریسم، تولید بمب اتم برای جنگهای بزرگتر و توسعه اسلام سیاسی خمینیستی که جزء لاینفک سیاستهای خارجی شده است جهان را وادار به واکنش و خشم کرده است.
عدم آزادی های فردی، پوشش، اتحادیه، سندیکا،و...جامعه را به انفجار انقلابی کشانده است.
اینها همه بخشی از بیلان کاری این دایناسورهای عهد عتیق تا به حال بوده است.
با توجه اکید به نکات فوق الذکردر یازده دوره حکومت مداری این شارلاتان های قرون وسطایی، برای ماندن بر سریر قدرت کماکان بر طبل انتخابات در دوره دوازدهم می کوبند تا این بربریت را تجدید حیات و تعمیق بخشند. اگرنکات فوق رویکردش بربریت نبود، پس چیست؟
رئیسی نماد این جنایت و بربریت:
با حضور رئیسی آدم کش وقاتل حرفه ای در چهار دهه حکومت ننگین خمینی پلید بار دیگر شمشیرشان را تیز تر وبالای سر برده اند. خامنه ای شیاد با رو کردن این برگه سوخته چه هدفی را دنبال می کند؟ کسی که تمام عمرش جلادی بیش نبوده است، یعنی شخصی که از ابتدا تا به اکنون اش در صحنه کشت و کشتار بوده، باید خامنه آن را هدفمند برگزیده باشد.
رئیسی که داماد علم الهدی امام جمعه مشهد که نماینده خامنه ای است، حدودا 20 ساله بود که در سال 58 در مسجد سلیمان فرماندهی کشتار نیروهای انقلابی، مجاهدین و کمونیستها را عهده دار بود وبعد با حکم آیت اله قدوسی ملعون، دادستان در کرج می شود و در آنجا هم به کشتار دربیدادگاها مشغول می شود و سپس در دو شهر همدان و کرج همزمان دادستان می باشد و کشتار نیروهای سیاسی وانقلابی را ادامه می دهد. در سال 1364 به جانشینی دادستان انقلاب در تهران منصوب می شود و تا سال 1367 در تمام جنایتها رژیم خمینی پلید حضوری فعال دارد و به رتبه فوق آدم کشی نائل می آید تا اینکه در تابستان سال 1367 و در کنارو به همراهی هئیت مرگ و جانیان دیگری یعنی مصطفی پور محمدی نماینده وزارت اطلاعات، حسینعلی نیری دادستان تهران و مرتضی اشراقی قاضی زندان اوین و به دستور و حکم خمینی پلید و لعنتی به کشتار بیش از 30هزار از نیروهای مجاهدین خلق، کمونیستها و چپها و سایر دیگر نیروهای مترقی در سرتاسر ایران می پردازند و قتل عام تاریخی انجام میدهند که در تاریخ بشریت کم نظیر است. آنگاه رئیسی از سال 1368 تا 1373 به مسئولیت دادستانی تهران گمارده می شود؛ و با توجه به حرفه ای بودن در جنایت و کشتار، توسط خامنه ای از سال 1373 تا 1383 به ریاست سازمان بازرسی کل ایران انتصاب می شود. از سال 1383 تا 1393 مجددا به دستور خامنه ای شیاد معاونت اول قوه قضایی را بر عهده می گیرد و همزمان خامنه ای به وی حکم می دهد که به عنوان دادستان کل ویژه روحانیت بر علیه روحانیون مخالف رژیم به حذف و دستگیری آنها مبادرت ورزد، بعد از آن تا 1395 دادستان کل کشور می شود؛ و آنگاه در هنگام گور به گور شدن واعظ طبسی تولیت آستان قدس رضوی به او محول می شود تا در کنار پدر زن خود به غارت بیت المال برای بیت عنکبوت بپردازند. پس ملاحظه می کنیم که خامنه ای نظر ویژه ای به رئیسی دارد که خود جای تعمق است.
هدف خامنه ای شیاد از بالا آوردن رئیسی:
از این منظر خامنه ای، رئیسی و یا به عبارتی بهتر این زالو را از لجن زارش بیرون کشیده که خون مردم را خوبتر بمکد. این برگه سوخته ای که خامنه ای حرام لقمه رو کرده است؛ ماموریت خطیری دارد و اینکه هیت مرگش را با تجربه چند برابر تجدید حیات و یا به روز کند و تیرک های دار بیشتری را برعلیه مردم و نیروهای سرنگونی طلب بپا کند.
خامنه ای به خوبی می داند که دوران سرنگونی محتومشان نزدیک است و شیپور انقلاب و جنگ انقلابی دیر زمانی است که به صدا درآمده است و تار از پودشان خواهد انداخت. روی این اصل مهم و دیالکتیکی که تاریخ تکامل اجتماعی را رغم می زند، خامنه ای باید چاره اندیشی!! کند؛ و بهترین گزینه اش همین قاتل حرفه ای یعنی رئیسی است که به حوزه ریاست قوه مجریه بکشاند و زمینه اش را برای جانشینی خود فراهم کند و اگر هم مردم مجددا به اشتباه همیشگی شان یعنی انتخاب بین بد و بدتر عمل کنند و روحانی را در مقابل رئیسی انتخاب نمایند باز هم خامنه ای رئیسی را به حدی بالا آورده است که برای طرح های بعدیش برای جانشینی رهبری مطرح نماید. البته اگر باز هم خمره جادوی خامنه ای همانند بیرون آوردن احمدی نژاد از صندوق های پشتی رای به عنوان ریاست جمهوری برق آسا عمل نکند، هر چند تا به حال سیل عظیم درست کردن شناسنامه ها به راه افتاده است و فیلمش هم بیرون آمد و فورا سپاه موضع گرفت!! در این راستا خامنه ای همزمان هم خوب می داند که مقاومتی سازمان یافته و منسجم وجود دارد که اتفاقا از همان نسل قتل عام شده گان توسط هئیت مرگ خمینی پلید و با حضور فعال رئیسی می باشد و به اتفاق نسل های بعدی که توسط رژیم جمهوری اسلامی خمینی خامنه ای، مورد ظلم و بی حقوقی قرار دارند، متحد شده و تومار این رژیم قرون وسطائی را در هم خواهند نوردید. پس قبل از مرده شدنش باید اخرین لگد گاو مرده اش را بزند.
بی شرمی و عربده کشی رئیسی:
با توجه به این همه افشاگری در باره سابقه رئیسی به عنوان قاتل حرفه ای در رسانه های مجازی و بحث های عمومی و حتی جناحی، بازهم ملاحظه می کنیم که این شاگرد جلاد خمینی در صحنه رسانه های عمومی و در برابر دیده گان توده های مردم ایران و جهان از تمام کشتارها و جنایت هایش 100% دفاع می کند و دقیقا این همان چیزی است که خامنه ای می خواهد. همزمان رئیسی گند چاله دهانش را می درد و می گوید اگر احتیاج باشد باز هم با شدت بیشتری به قتل عام نیروهای برانداز و توده های مردم تحت ظلم و ستم خواهد پرداخت. از زاویه و نگاهی دیگر می شود فهمید که چرا کمیسیون نظارت بر تبلیغات انتخابات اعلام کرد، مناظره نامزدهای این دوره انتصابات به صورت زنده پخش نخواهد شد، هر چند نسبت به این تصمیم اعتراض شده و درخواست بررسی دوباره شده است، ولی نکته اینجاست که آش آنقدر شور شده است که سر آشپز خامنه ای چون خر در گلی که درست کرده است تپیده است. چون به نیک می داند که در مناظره علنی امکان بحث هیئت مرگ با حکم خمینی و جنایت رئیسی و کشتار بیش از 30 هزارانسان مبارز و انقلابی به میان کشیده شود و نتوانند آنرا جمع و جور کنند و در صحنه رسانه ها ودر پیشگاه مردم پرده ها بالاتر رود.
آن روی دیگرصحنه تراژدی این است که در یک مناظره علنی بر فرض اینکه صورت پذیرد، رئیسی از رقیبان قلابی خود ایراد بگیرد که در خط خدمت به مردم نبوده اید و من آمده ام تا جبران کنم. جان آدمی فسرده می شود و نفس در سینه که یک دنیا سخن دارد حبس می شود؛ و بدا به حال مردمی که دانسته یا نا دانسته به این جلاد زمانه رای دهند و همچنین وای به حال مردمی که به سرعت این تاریخ خونین و مملو از جنایت را در زمان شخص جانی و قاتل فراموش کند؛ و به کسی رای دهیم که هم سابقه اش را داریم و هم بخواهیم عملکردش را به روز و زنده نگه داریم. آنگاه پس از یک دوره چهار ساله دیگر توقع بیلان کاری داشته باشیم. از هم اکنون این بیلان کاری فهمش مشکل نیست و کسانی که رای می دهند باید پای این عملکردشان بایستند و زبان به کام برند. ضمن اینکه آلترناتیو سرنگونی را در هم در دستان خود دارند.
دین، ایدئولوژی و دولت:
دراین دستگاه که خامنه ای در راس آن است، به صغیر و کبیر و خودی و غیر خودی رحم نمی کند.
هنگامی که ولایت فقیه فقط پاسخگوی خداست و ملت را به حساب نمی آورد، خود بخوان مابقی این حدیث را ... دندان ذهر احمدی هزار تیر را که یک زمان از کوزه جادوی اش بیرون آورد و به مدت 8 سال سوگلی و رئیس جمهورش بود، از بیخ کشید وشورای نگهبان یا به عبارتی دستگاه فیلترینگ رژیم جهت انتصاب خر مهره ها یش آنرا رد صلاحیت کرد یعنی اینکه به زبان آدم احمدی نژاد که خودش در مجمع تشخیص مصلحت نظام است، صلاحیت ندارد. به عبارتی دیگراحمدی نژاد، رفسنجانی و مجموعه ای دیگر و از همپالگی هایشان در این مجمع تشخیص بی صلاحیت هستند، به زبان ساده مجمع تشخیص بی مصلحتانند. راستی کسی که امام زمان را ملاقات می کرد و با هم آش بزباش می خوردند تا جایی که حتی در مجمع عمومی سازمان ملل رئیس جمهورخامنه ای در برابر نماینده گان اجنبی بیمه شد و هاله ای از نور دور سرش را فرا گرفته بود و می خواست مرکز توجه جهان گردد، چه شد که رد صلاحیت شد؟...ها ها ها... وشورای 12 نفره خبرگان ضربه فنی اش کرد. این همان امر ولی فقیه است که به برکت دین و ایدئولوژی اش سیاست تعیین می کند و به هیچ کس هم پاسخگو نیست.
عدم جدایی دین از دولت در دستگاه خمینی همانند جدایی شیپیش از پنبه کهنه است که بدن هم می میرند.
حکومتی که مبنای دینی و ایدئولوژیک و در صحنه سیاست تمام فرامین اش دینی است، صحبت کردن از انتخابات توهین به شعور انسانهاست، هنگامی که دین و فرامینش از پوشش گرفته تا زندگی اجتماعی، سیاست، هنر، ورزش، حقوق زنان، کودکان، اقتصاد و حتی نحوه توالت رفتن، صحبت کردن از دمکراسی و حق مردم چرندیات مشمئزکننده ای بیش نیست و مدافعان آن هم احمقان و بد کاران دینی سیاسی بیش نیستند.
رژیم مستاصل و از بیخ متضاد:
پیشتر اشاره شد، انتخاباتی که بر فراز سرش 12 نفر به نام شواری فیلترینگ همچون شبحی خوفناک حضور دارد، 6 نفر از آنها را که فقها هستند توسط خامنه ای و 6 نفر دیگر را که مثلا حقوقدان هستند را رئیس قوه قضائیه انتخاب می کنند و جالب آنکه رئیس قوه قضائیه را باز هم شخص خامنه ای انتخاب می کند که باید مجتهد هم باشد ولا غیر...حالا پرتغال فروش را پیدا کنید!! پس تا اینجا بازار مکاره آخوندیسم است. حالا کار اینها این است که در برابر هر گونه انتخاب از سوی مردم با تمام ترفندها قرار گیرند. تضاد از اینجا شروع می شود که مردم نماینده ای را انتخاب میکنند و ای بسا در صحنه ای گسترده به میدان بیایند ونماینده گان خود را جهت پیشبرد کارهای مملکتی برگزینند و این امر شامل تمام کشور ایران می شود. آنگاه از باند ولایت فقیه هم وارد این کارزار انتخاباتی می شوند، سپس با حضور شورای نگهبان آرای مردم و انتخاب آنها کشک می شود و مهره های خود را به مجلس می فرستند. تازه به همین جا هم داستان ختم نمی شود و اگرلایحه ای در مجلس توسط نماینده گان به تصویب برسد باید به شورای نگهبان ارجاع و فیلتر شود آنگاه به مجلس برگردانده گردد؛ که مثلا با شرع اسلام وقانون اساسی مغایرت نداشته باشد. حالا چه کسانی این شرع اسلام را در کنار قانون اساسی قرار داده اند؟ باز هم دنبال پرتغال فروش بگردید!!! وانگهی بسیاری از مفاد خود قانون اساسی این وحوش هم نه تنها اجرا نمی شوند بلکه تعقیب کننده گان این مفاد را هم تحت پیگرد و واجبین به خوردشان می دهند. پس این تضادهای آشکار از سر استیصال این نظام بر خواسته می شود.
حالا بیچاره کسانی که به دنبال اصلاحات و یا دمکراسی در این باغ وحش سرگردانند. ان چنان این تضاد دربین انتخاب و انتصاب، اصلاحات و دیکتاتوری، آزادی و خفقان، دمکراسی و بربریت هویداست که به هیچ عنوان نمی شود خاک روی خرابکایش ریخت.
حال با اندک تحملی به این چهار دهه این تضادها بیشتر برجسته می شوند. هنگامی که خمینی پلید به صورت بزک شده توسط کنفرانس گوادالوپ بسته بندی شده به ایران فرستاده می شود، در رکابش از یزدی و قطب زاده، بنی صدر، بازرگان و خلاصه ملی مذهبیون گرفته ضمن چاشنی توده ای اکثریتی ها تا زمام داری دستگاه قوه مجریه امثال موسوی، رفسنجانی و بعد از آن خامنه ای در راس اموروتضاد های آشکار و نهان با خاتمی، احمدی نژاد، روحانی واین آشفته بازار کنونی که در هیچ دوره ای از استیصال و تضاد رهایی پیدا نکرده اند. ضمن اینکه به هیچ کدام از منصوبین خودشان هم رحم نکرده اند و از دم تیغ، گذراندند و حصر خانگی، سر زیر آب کردن، زندان و شنکنجه کردن، خوراندن واجبین، رد صلاحیت و... تحمیل کردند. بنا براین صحبت از انتخابت مُحملی بیش نیست وتحریم انتخابات هم آن سوی این ترژادی و ابقاء همین دایناسورهاست. حال با چنین اوصافی احتیاج به اخوند رئیسی دارند که پرونده نا تمام را تکمیل کنند؛ و کسانی هم که صحبت از اصلاح این رژیم قرون وسطایی می کنند باید به صورتشان خَدوانداخت.
سخن آخر:
این سیستم دین و دولت حاکم بر ایران ساز و کار و ابزارخوش را دارد و با تکیه بر آنها بر سریر قدرت نشسته اند. از سپاه و بسیج و لباس شخصی ها و تمام قوای تا بیخ گوش نظامی اش گرفته تا مجلس و شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجلس خبرگان و بر فراز سرشان ولی وقیح شان تا حمایتهای منطقه ای و امپریالیستی و حجم وحشتناک درآمد نفت و گاز و در سوی دیگر طبقه کارگر، زنان، دانشجویان و زحمتکشان و تهیدستان قرار دارند. این جنگ طبقاتی دیر زمانی است که شیپورش به صدا درآمده است و تنها را رسیدن به آزادی و یک زیست سوسیالیستی که بر تارک آن سکولاریسم، جدایی دین از دولت، برابری حقوقی زنان و مردان و یک جامعه دمکراتیک و با رعایت تمام حقوق های شهروندی و زمینه سازی برای جامعه رفاه و آزاد، سرنگونی تام وتمام این رژیم ددمنش تحت عنوان جمهوری اسلامی است و از این زاویه است که بدون تشکیلات و سازماندهی این امر میسر نیست مگر اینکه حول سازمان مجاهدین خلق، شورای ملی مقاومت و جبهه همبستگی ملی ایران متحد شویم و بنای دمکراتیک دو فردای دیگر ایران آزاد را پایه گذاری کنیم.
رای آری به سرنگونی و رای نه به بربریت.