در اولین مناظره تلویزیونی تمامی شش نفر کاندیداها به انحاء مختلف از شرایط غیر انسانی که مردم ما در آن زندگی می کنند داد سخن دادند. گوئی که این مملکت در طول سالیان دست موجودات فضائی بوده وطنزتلخ این که هیچکدام از آنها در به وجود آوردن این بدبختیها نه دخالت داشته اند ونه مسئول بوده اند. همه در نقش مخالف ظاهر شده بودند. باید منتظر بود که این نمایشها در مراحل پایانی خود نکات دیگری را به دید مردم بگذارد. نکته مهمی که در این جا به چشم می خورد این است که همه آنان به اینکه شرایط اجتماعی و وضعیت مردم باید تغییر کند اذعان دارند.
با وجود نارضایتی عمومی و وضعیت انفجاری جامعه و اعلام علنی گروهها و اقشار گسترده ای از مردم مبنی بر تحریم این نمایش، متاسفانه هستند کسانی که در این انتخابات شرکت می کنند و آتش بیار معرکه نظام هستند. در این مطلب به این موضوع که اشاره خواهد شد که چه کسانی برای شرکت مردم در این نمایش تبلیغ می کنند و چه مباحثی را برای متقاعد کردن مردم استفاده می کنند؛ و همچنین آیا تغییری که اعضای این تئاتر از آن دم می زنند شدنی است ویا نه!
در سازمانها و احزاب مختلف زمانی که برنامه های حزبی و آینده خود را معرفی می کنند، همه سعی برآن دارند که جزئیات برنامه های خود را برای مردم روشن کنند تا هر شهروندی بر اساس آن برنامه ها حزب و یا سازمان مورد نظر خود را انتخاب کند وبه برنامه آن حزب رأی دهد. این پر واضح است که هیچکدام از کاندیداهای نه تنها برنامه مشخصی ندارند بلکه بیشتر به کلی گوئی و بزرگنمائی از قدرت و توان خود برای تغییر داد سخن می دهند. به طور مثال چه برنامه ای برای ریشه کن کردن بیسوادی هشت میلیون بیسواد کامل وجود دارد. چه برنامه ای برای دوازده میلیون حاشیه نشین شهرها وجود دارد. به جای بررسی کردن این مسائل اما آنان که بلند گوهای تبلیغاتی این رژیم تبدیل شده اند، مواردی را مطرح می کنند که گوئی سطح شعور مخاطبانشان در سطح شرف آنان است.
1ـ می گویند شرکت در انتخابات به معنی تأئید نظام نیست
خوب خانم یا آقائی که این چنین سر خود را به زیر برف فرو برده اید این حرف شما که ناقص همان قانون اساسی است که شما می خواهید بر اساس آن برای شرکت در انتخابات از مردم دعوت کنید. مگر خامنه ای نگفت که مخالفان هم می توانند رأی بدهند؛ و همانجا تصریح کرد که مخالفان نمی توانند انتخاب شوند. به زبان ساده این گروه مقلد برحق خامنه ای هستند که با خاک پاشیدن در چشم مردم و چرخاندن بحث می خواهند تنور این نمایش را گرم کنند.
2ـ حفظ امنیت
قبل هر از چیز تعریف امنیت از نظر کسانی که با این بحث وارد جدل انتخاباتی می شوند، امنیت مردم در هیچ زمینه ای نیست. بهتر است نگاهی به وضعیت کارگران، معلمان، پرستاران و کارمندان دولت بیاندازیم که هیچ گونه امنیت شغلی ندارند و بدون هیچ بیمه و یا پشتیبانی مالی صاحب کار می تواند آنان را اخراج کند و اگر کس ویا کسانی برای احقاق حقوقشان قد علم کنند یا باید در انظار عمومی شلاق بخورند و یا مثل "جعفرعظیم زاده" برای پیش برد خواسته هایشان به زندگی مخفی روی بیاورند. از امنیت قضائی هم که سخنی نمی توان گفت زیرا که زندانهای ما پر است از کسانی که به نا حق در دست این ظالمان اسیر هستند. برای نمونه به آراء صادر شده از محاکم هارون الرشیدی نظام نگاه کنید. "گلرخ ایرائی " برای نوشتن مقاله ای چاپ نشده به شش سال زندان محکوم می شود. "سعید شیرزاد " و "آتنا دائمی " برای کمک به کودکان و احقاق حقوق کودکان کار به سالها زندان محکوم می شوند و برای به دست آوردن اولین حقوق انسانی خود مجبور می شوند که دست به اعتصاب غذا بزنند. "مریم اکبری منفرد " و "زهرا زهتابچی " فقط به علت اینکه نزدیکانشان از اعضاء سازمان مجاهدین هستند در زندان به سر می برند. در مورد امنیت دینی هم که مثال زیاد است. زندانیان مسیحی، زندانیان بهائی و زندانیان سنی مذهب کم نیستند و به بهانه های مختلف به احکام غیر انسانی طولانی محکوم و یا اعدام می شوند. در مورد زندانیان به اصطلاح عادی وضع از این بهتر نیست. کسانیکه در زندانهای ایران به علت شرایط کاملا غیرانسانی که دست به خودکشی می زنند کم نیستند.
حتما که نظر کسانی که بحث امنیت را مطرح می کنند، وضیعت کولبرهای کرد ویا دست فروش عرب اهوازی نیست و یا معلم آذری و با مردم بلوچستان نیست. حتما که منظور اینان امنیت اجتماعی هم نیست، چرا که زمانی که به صورت زنان ما اسید پاشیده می شود صدای هیچکدام از آنان بلند نمی شود؛ و یا زمانی که هزاران هزار زن را به جرم خود ساخته "بد حجابی " دستگیر می کنند، دم از "قوانین مملکت " می زنند. در یک کلام بحث "امنیت " برای اینان "امنیت بیت رهبری " است وبس!
3 ـ تمامیت ارضی
در این بحث تمامیت ارضی به مثابه سرکوب قهرآمیز هر گونه خواسته برحق هم میهنمان در استانهای آذربایجان، کردستان، خوزستان و بلوچستان تعریف می شود؛ یعنی که زبان، فرهنگ و مراسم های سنتی آنان به رسمیت شناخته نمی شود. می توان به دستگیری زردتشییانی که در مراسم جشن سده شرکت کردند اشاره کرد و مثال های فراوانی از تضیق حقوق ترکها، عربها، بلوچ و کردها در این زمینه به ذهن همه می رسد که از حوصله این مطلب خارج است.
اما در این مورد آیا تغییری که کاندیدا ها در مورد آن دم می زنند شدنی یا نه با آوردن یک مثال شاید بحث روشن تر شود. در مباحث تغییر یک تئوری علمی قابل اتکا وجود دارد که در بسیاری از سازمانها و احزاب در زمانی که می خواهند خط ومسیر خود را تغییر دهند مورد استفاده قرار می گیرد که به اسم تئوری چهارخانه (اتاق) تغییر مشهوراست. تئوریسین های " آماندسون و جانسن " فرضیه تغییر را ناگریز و لاجرم می دانند، به این مفهوم که اگر سازمان (منظور فقط سازمان سیاسی نیست و هر ساختاری را که برنامه ای دارد شامل می شود و این ساختار می تواند "دولت " باشد.) و یا حزبی خود و برنامه هایش را تغییر ندهد نمی تواند دوام بیاورد، به زبان دیگر باید خود را به خواسته ها وشرایط اعضایش وفق دهد. به نظر اینان تغییر یک روند استمراری، روانی و اجتماعی است و مسئولان سازمان و یا دستگاهی که نسبت به این مسائل آگاهی و اشراف نداشته باشد، لزوما از وسایل غیر معمول برای رهبری و اداره سازمانشان استفاده می کنند.
چهار خانه این تئوری به این صورت تعریف می شود که اولا دیوارهای این اتاقها ویا خانه ها ایزوله نیستند و هر حرکتی که در یک خانه دیگر صورت بگیرد به خانه های دیگر سرایت می کند و یا اینکه بر آنان تأثیر می گذارد؛ و استفاده از عبارت خانه برای فهمیدن بیشتر تئوری است و خانه ها مجازی هستند.
اولین خانه را خانه رضایت نام نهاده اند که اعضاء و افراد گروه راضی هستند و به انجام کار و وظایف خود مشغول و مسئولان بر آنچه که در این خانه می گذرد کنترل دارند و برنامه ها را به خوبی پیش می برند. از آنجا که اصولا انسان به دنبال تغییر و نو آوری است گروهی هستند که خواستار این می شوند که برای بهتر شدن و پیشبرد خواسته های سازمان و یا حزب باید دست به تغییراتی زد. نکته ای بسیار مهمی که این جاست این است که رهبران و یا مسئولین لزوما خواستار تغییر نیستند. گروه بسیار اندکی که خواستار تغییر هستند به خانه دوم نقل می کنند.
خانه دوم به خانه سانسور و یا انکار شناخته می شود. در این خانه رضایت از بین رفته و جای خود را به سانسور و یا انکار داده است. به این مفهوم که مسئولین وجود خواسته های افرادی را که خواهان تغییر هستند انکار می کنند. در این جاست که بحران سازمان آغاز می شود. از یک طرف مدیران کنترل خود را بر اوضاع از دست می دهند و از طرف دیگر کسانی که خواستار تغییر هستند می توانند افراد دیگری را به سوی خواسته های خود جلب کنند. در این خانه هنوز تغییر سازمانی در مرحله نظری است و به طور عملی صورت نگرفته است.
خانه سوم خانه سردر گمی: مرحله ای است که کسانی که خواستار تغییر هستند برنامه های مشخص ارائه می دهند و این مسئله معمولا به مذاق مدیران و رهبران خوش نمی آید. کسانیکه خواستار تغییر هستند حاضر هستند که موقعیت شغلی و یا حتی اجتماعی خود را به مخاطره بیاندازند تا این تغییر صورت گیرد. چون بر این اعتقاد هستند که تغییر باعث بهبود شرایط و پیشرفت می شود؛ اما گروهی که حاضر به قبول ریسک و خطر نیستند به خانه دوم بر می گردند و در سکوت و انکار به کار خود ادامه می دهند ولی به شکل قبل نمی توانند کار کنند و رضایت داشته باشند. در این مرحله نقطه صفر هم نامیده می شود اگر رهبران و مدیران برنامه مشخص نداشته باشند گروهی که در خانه سوم هستند فقط یک راه به بالا دارند. آنان می توانند با پشتکار و حتی تغییر بینادی (نویسندگان از عبارت انقلاب استفاده نکرده اند) خود را به خانه چهارم برسانند.
خانه چهارم: خانه نو آوری و تأثیرگذاری در این مرحله است که نظریات و عقاید نو رشد و نمو پیدا می کند و برنامه های تازه برای پیشرفت ارائه می شود.
کسانیکه که در روند این تغییرات حضور نداشته اند یا به صورت نیروهای بینابینی به این تحولات گردن می گذارند و یا حذف می شوند.
حال با نگاهی بسیار سطحی به عملکرد و موضع کاندیداها و عدم ارائه برنامه های قابل اجرا و انطباق آن با تئوری تغییر می توان گفت که همه آنان در دوران انکار به سر می برند و تغییرات بنیادی در چشم انداز است که به وسیله مردم و مقاومت سازمانیافته صورت می گیرد. این خواست مردم است و ولی فقیه را از آن گریزی نیست.