اهریمن بد خوی خونخوار خمینی جلاد نام رژیم ولایت فقیه خود را گذاشت: « جمهوری اسلامی »!. چرا؟ چون می دانست که هرچند به مدد امداد غیبی جهانی به قدرت آمده اما دیر آمده است.
در اواخر قرن بیستم به قدرت رسیده است. آنهم در جامعه یی که قشر روشنفکری و سیاسی آن وسیع و با سابقه و حاضر در صحنه است و هرچند بخش سنتی جامعه کم نیست اما به هر حال عنوان رژیم را ولایت فقیه دادن هیچ تناسبی با شرایط پیشرفته جهانی ندارد و در داخل کشور هم مواجه با مشکلات عظیمی خواهد شد. او می خواست زهر ولایت فقیه را در جام شربت به مردم ناآگاه و جهانیان بخوراند. ضمنا می خواست حریم ولی فقیه را از تیررس مستقیم مشکلات و اعتراضات احتمالی آینده به دور دارد. یعنی رییس جمهور سپر بلای ولایت فقیه شود و کم و کسرها به حساب عملکرد او گذاشته شود . جمهوری مستقیما قدرت و اختیارات خود را یا با آرای مردم بدست می آورد و یا نمایندگان واقعی مردم در پارلمان. بنابراین او آقا و مقامی بالای سر خود ندارد و به ملت و پارلمان ملت، پاسخگوست. حالا قیاس کنید همین مختصر را با رژیم فاشیستی ملا – پاسدار میهن دربند خودمان. ولی فقیه هر اندازه که ضعیف باشد یا شده باشد، قدرت مطلقه یی ست برسر رییس جمهور و کابینه اش. شورای نگهبان هم که تحت امر ولی فقیه هست، جای خود دارد. بنابراین رییس جمهور از هر باند و جناح رژیم که باشد ، دستبوس ولی فقیه هست. همچنانکه آخوند شیاد مردم فریب به تازگی گفت: « من دوازده بار بر دست رهبر معظم بوسه می زنم ». در یک جامعه آزاد ، قوای مسلح در ید اختیار رییس جمهور است . در میهن ما عروسک خیمه شب بازی بنام رییس جمهور ، حتا اختیاری بر پلیس شهری هم ندارد چه رسد به دیگر نهاد های لشکری. تجربه گذشته نشان داده است که دولت به خصوص در مسایل عمده فاقد هرگونه اراده و اختیار است. در رژیم ولایت فقیه ، نقش رییس جمهور در حد یک نخست وزیر است که امور را اداره کند. البته نخست وزیری که نصف اختیارات یک نخست وزیر جوامع آزاد را هم ندارد. در غرب به چند گونه برخورد می کنیم . یا رییس جمهور مقامی ست تشریفاتی و اختیارات کشوری و لشکری از آن نخست وزیر. یا پادشاهی ست که مطلقا در سیاست دخالت نمی کند و صرفا نهادی ست سمبلیک و دولت اداره کننده کشور. مال ما به هیچ شکل و سیستمی همخوانی ندارد و در خور ضرب المثل « شتر گاو پلنگ » است که اینهم از کرامات شیطان صفتی خمینی و همگنانش بوده و هست. متأسفانه من به سهم خود به تأکید می گویم که جامعه ما در اکثریت فاقد رشد سیاسی و توان تشخیص و تفکیک مسایل سیاسی و اجتماعی ست. جامعه یی که قرن ها پی در پی مواجه با سرکوب همه جانبه بوده و بعد هم دچار خمینی و خمینیسم شده است، جز این نمی تواند باشد. این جامعه سنت زده رشد نایافته نمی تواند آن چنان که باید قدر و ارزش فرزندان فداکار خود را بفهمد و ارج نهد. چنین جامعه یی ، بسیار از روشنفکران سیاسی و غیر سیاسی اش هم آن عوارض مزاحم و مختل کننده، دامنگیرشان هست؛ هرچند خود نفهمند. ضرب المثل های ما ایرانیان که حاصل تجربه نسل هاست، به خوبی بیانگر ونمودار مختصات روان اجتماعی و روان فردی ماست. به یکی از این ضرب المثل ها که تا رگ و ریشه افراد نا آزموده سیاسی نفوذ کرده است ، توجه کنیم : « از این ستون تا آن ستون الفرج ». تعجب ندارد اگر چنین افراد قشری و ابن الوقت دنبال خر دجال هم بیافتند به امید دو کله خرما . بدین دلیل است که دیکتاتورها می کوشند سازمان ها و نهاد های آزادیخواهانه را هم سرکوب کنند و هم بدنام . تا خودشان بمانند و امثال خودشان و گله یی از جُهال . ما باید سعی خود را معطوف به آگاهی بخشیدن به ناآگاهان کنیم و این از طریق یک مسیر تبلیغاتی دقیق و درست می تواند مثمرثمر شود. فراموش نکنیم که ملت ما روز و شب فقط با چند تا مبلغ و تبلیغاتچی رژیم سر و کار ندارد بلکه هر آخوند شپشوی رژیم برای خودش و عوام الناس یکپا گوبلز است. به راستی هیتلر به جز خودش و گوبلز ، چند خطیب و سخنران قهار مردم فریب داشت؟ من نمی دانم دیگر برای مردم ما مغز و روح و عصبی مانده است یا نه ؟ و اگر مانده کارایی اش چقدر است؟.