اهمیت آن، بنا به گفته های اینجا و آنجای سردمدارانش، در کسب اعتبار جهانی و منطقه ای و همچنین نشان دادن چهره ای معتدل، به منظور فریب افکار عمومی جهان است. وقتی رهبر کنونی رژیم می گوید: انتخابات به ما اعتبار جهانی می دهد، به این دغل کاری آشکار اعتراف می کند. وگرنه بجز دیکتاتوریهای بی رحم و خونخوار، در کجای دنیا دیده شده که برگزاری یک انتخابات، در درجه اول، برای کسب اعتبار جهانی یک «رژیم» که بیش از سی و هفت سال از عمر ننگینش می گذرد، انجام شود.
و نیز هدف اینست که تبلیغ کنند، در میان کشورهای منطقه، آنها در امر رعایت «دمکراسی» و لابد اعمال اراده و خواست مردم ایران، پیشرفته تر از بسیاری از کشورهای عربی هستند. اکثر دیپلمات های رژیم در محافل مختلف این «حرف» را همواره فریاد می کنند تا بعنوان یک مولفه، در پیشبرد سیاست خارجی آن در نظر گرفته شود. این ترفند رژیم، در سالهای حاکمیت «سیاست مماشات» بر عرصه بین المللی، طرفدارانی داشت که توسط آنها بدور از پرنسیپ های انسانی، بر علیه مردم ایران به کار گرفته می شد.
با توجه به اعترافات علنی بسیاری از مقامات رژیم مبنی بر «مهندسی انتخابات»، در هر تفسیر و تحلیلی نمی توان این «خصلت» را نادیده انگاشت. تاکید بر این خصلت طبیعی، «سوژه های» رژیم را به درک واقعیت آنچه که تحت عنوان «انتخابات» به خوردشان می دهند، نزدیکتر می کند. انکار این امر توسط کسانی که خود را اپوزیسیون این نظام می نامند اما با لباسهای رنگی، در وسط معرکه برقص آمده اند، امری عادی است و قابل درک. چون اگر بپذیرند که «مهندسی» هر چیزی در این نظام ضد انسانی، به معنی خالی کردن محتوای حقیقی آن پدیده است، در همان ابتدای «رقص» از پای می افتند
با اطمینان می توان گفت، آنچه در جریان این نمایش مسخره بر روی اکران می گذارند با واقعیت آنچه در پشت پرده می گذرد، متفاوت و گاها در تضاد است.
آنها برای موفقیت این «مهندسی»، از ابتکارات و ابزارهای کهنه و نو استفاده می کنند. اساس کار بر تصویر پردازی های پرخرج و مخلوط کردن «رنگ و ننگ» است. اگر چه «ننگ با رنگ پاک نمی شود». بر خلاف تمامی ممنوعیت های مرسوم در این رژیم ضد انسانی، در ایام این کارناوال فضاحت و بلاهت و سودجویی، تغییر چهره های عبوس و سیاه با رو آمدن لباسهای اتوکشیده و رنگی، چشم را خیره و آزار می دهد.
آنهایی که در مقام اپوزیسیون رژیم، با ادعای سخیف حفاظت از «ایران و ایرانی» منافع مادی خود را در آشتی با این نظام ضد انسانی می جویند و «خطر جنگ» و حفظ «منافع ملی» را نشخوار می کنند، خائنانی هستند که در جنگ با مردم ایران، رژیم و ارگانهای سرکوبگرش را انتخاب کرده اند و در آن صف قرار دارند.
نقشی که بعضی از «کلاغان دهن دریده» و تاجران سیاست پیشه یا سیاست پیشه گان تاجر، در اجرای این امر، به عهده گرفته اند، برای کسانی که افسار آنها را در دست دارند، بسیار مهم است. اینها کسانی هستند که در خم رنگرزی ولی فقیه، جوشیده و پخته شده اند تا در اینجا، صف یکدست و استوار «بایکوت و تحریم» این نمایش مسخره را بشکافند و در آن خلل وارد کنند. کار آنها برای کمک به تداوم حکومت اعدام و شکنجه و مرگ و تباهی، با سرمایه گذاری های کلانی که در این راه بکار گرفته شده، برای رژیم از اهمیت درجه یک برخوردار است. دقیقا از همین زاویه است که بدون هیچگونه درنگی باید افشا و طرد و رسواتر شوند تا نتوانند به این «رقص مرگ» جلوه ای «هنرمندانه» دهند.
در جریان نمایش انتخابات اخیر، ماهیت این «مهندسی» بیشتر از پیش عیان شد.
اگر «انتخابات» این بار رژیم را یک تاکتیک در چهارچوب «استراتژی بقا» و تداوم آن بحساب بیاوریم، شکست سنگینی که نصیب «عمود و حافظ خیمه نظام» گردید را جبرا، باید ضربه ای استراتژیک محسوب کرد که در بالا، شقه نظام و در بدنه، هزیمت هر چه بیشتر شکل دهندگان به آن را، چند درجه عمیق تر و بیشتر کرده است. اینکه «نظام ولایت» نتوانست در پیچ و خم بحران های گوناگون، با سرکشی و نافرمانی رقیب «شیاد» و مکار، کاندید جنایتکار خود، آخوند ابراهیم رئیسی را به تخت ریاست بنشاند، فقط یک شکست تاکتیکی محسوب نمی شود اگر چه، ولی فقیه و شرکایش از اعتراف به آن وحشت داشته باشند.
وقتی «ولی فقیه»، «حضور مردمی» در پای صندوقهای شعبده خود را تنها دلیل «پیروزی نظام» عنوان می کند، شدت این ضربه کاری به ارکان نظامش را نشان می دهد. او خود بهتر از هر کس میداند که رقم سازیهای نجومی با «مور و ملخ» هایی که در صندوقها انداخته است، پاسخ این استدلال سخیف نیست. جوانان و دانشجویان و دیگر اقشار مردمی که با شعارهای روشن در طرد همه باندهای رژیم، در تلویزیونها و شبکه های اجتماعی، در خیابانها و مراکز مختلف، بعد از اتمام این نمایش به میدان آمدند، دروغها و دغلهای او را رسوا کردند.
دنیای امروز و آنچه که به «سیاست جهانی» معروف است، تغییر کرده یا دارد تغییر می کند. خامنه ای این را خوب فهمیده است. برای برخورد با این وضعیت او قصد داشت یک جلاد خون آشام را برای یکدست کردن نظامش بکار گیرد که نتوانست.
او قصد داشت با متحد کردن باندهای نظام در پشت خود و ترساندن آنها از حوادث آینده به این مهم، جامه عمل بپوشاند. او برای ادامه ماجراجوییهای منطقه ای خود و حاصل آن که می توانست نارضایتی های عمومی و تظاهرات خیابانی مردم را به همراه بیاورد، با یک «جلاد» حل کند اما در این مورد شکست خورد.
خالی کردن زیر پای آخوند رئیسی در پنجشنیه شب ۲۸ اردیبهشت، توسط قاسم سلیمانی که این «مهندسی» را به نمایندگی از خامنه ای بعهده داشت، و اعلامیه رمضان شریف، سخنگوی سپاه پاسداران در صبح جمعه ۲۹ اردیبهشت، در خلع ید از قاسم سلیمانی که در خبرگزاری فارس منعکس شد، خبر از شکست سنگین این «مهندسی» پرخرج داد و امیدهای «ولی فقیه» در به کرسی نشاندن خواست خود را بر باد داد.
او از روی ناچاری به تاکتیک هایی که در دوره مماشات و «حاکمیت سیاست و سرمایه» بکار می گرفت، ادامه می دهد. برگزاری چنین نمایشی با این نتیجه، نه تنها مردم ایران را فریب نمیدهد، بلکه مایه ریشخند صاحبان «سیاست جهانی» نیز شده است. جواب دندان شکن و خصمانه ای که «شرکای» سابق بین المللی او بلافاصله در ابعاد گوناگون به او دادند، تلخی این شکست را چند برابر کرده است.
«ولی فقیه» پایان عمر خود و حاکمیت پرفسادش را می بیند ولی نمی خواهد قبول کند. او وقتی لازم شود، همین «مردمی» که مدعی «حضورشان» در این نمایش است را به گلوله خواهد بست. این نمایش تکراری اگر در گذشته سرمایه ای برای نظام در معادلات و معاملات بین المللی بود، امروز، در درون آن، نقطه تلاقی تمامی تضادهای نابود کننده ای است که در عرض این سالها روی هم انباشته شده است.
سرکشی آخوند روحانی درست بعد از تمام شدن این نمایش، در دنباله لگدمال کردن خط سرخ اصلی «ولی فقیه» در مورد کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، که مستقیما به آخوند رئیسی برمی گشت تحت جملاتی از قبیل: مردم آنهایی که در سالهای گذشته فقط با اعدام و زندان سرو کار داشته اند را نمی خواهند، و همچنین شاخ و شانه و پنجه کشیدن های او به رخ شورای نگهبان، شروع کیفیت تازه ای از جنگ گرگها در منازعات درونی نظام را نوید می دهد که اگر عمری برایش باقیمانده باشد، پایانی دردناک ولی شایسته را به تصویر می کشد.