می رسد از این سند، رایحه ی جام زهر
گر بخورم می کنم، بار دگر انتحار
این سند سگ پدر، با سندای دگر
جامعه را می کند، مستعد انفجار
شیخ حسن مفتخور، سخت لگد می زند
نیست مرا جز لگد، هیچ از او انتظار
در پی برجام رفت، شاخ مرا این شکست
کرد به ما حقنه او، آن سند خاردار
احمدک خاتمی، "یوسف"! دربار ما
فاش کند مو بمو، حیله ی آن نابکار
بود مرا جنتی، الگوی عمر دراز
حال شده شیخ حسن، مرگ مرا خواستار
این سند بیست- سی، در نظر جنتی
حیله شیطان بود، تا کند او را حمار!
از خود نوح نبی، خاطره ها دارد او
همره گاو و الاغ، بوده به کشتی سوار
در همه عمرش ندید، یک سندی اینچنین
کم نبود عمر او، هشتصد و شصت و چار
نیست هنر بنده را، جز زدن این سند
تا بشود عبرتی، بهر حسن پاچه خوار
لیک بداند حسن، شیخک روبه صفت
این سند بیست – سی، می کشد او را به دار