اینکه تلاشی و نابودی سازمان مجاهدین خلق همیشه در صدر آرزوهای نظام ولایتفقیه بوده و رژیم تمام راههای عملی برای رسیدن به این هدف را آزموده است، امری است بدیهی و بینیاز از هر گونه توضیح؛ اما در مقطعی بهویژه بعد از قتلعام خونین تابستان ۶۷ ظاهراً یکی از مؤلفههای استراتژیک دستگاههای امنیتی رژیم در تقابل با مجاهدین در این بود که دیگر اصلاً نامی از مجاهدین برده نشود تا بهزعم خودشان این کلمه به فراموشی سپرده شده و اساساً ذهن نسل بعد از دهه شصت پیوندی با این نام نداشته باشد. تقریباً همان کاری را که رژیم ضد خلقی شاه بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به شکل "متمدنانه" ای با نام مصدق، پیشوای کبیر نهضت ملی ایران کرده بود.
اما اگر چه در نگاه نخست بیان اینگونه مواضع از طرف سردمداران رژیم ولایتفقیه در مورد مجاهدین – آن هم از زبان کسی مثل احمدینژاد که در بلاهت و زدن حرفهای بیربط "شهرتی" جهانی دارد – از طرف کسی جدی گرفته نمیشود، تکرار این دعاوی در تاریخچه جنگ روانی رژیم بر علیه مقاومت، نشان از رفتار دوگانه و البته اجتناب ناپذیر آن نسبت به مقاومت سازمان یافته و بهویژه مجاهدین خلق دارد که سابقه آن به قدمت عمر رژیم می رسد. برای مثال در حالیکه رژیم ولایتفقیه انواع و اقسام ارگانهای نظامی و اطلاعاتی مرئی و نامرئی را با صرف هزینههای سرسامآور، صرفاً به مقابله با مجاهدین اختصاص داده است، اما هرگز به این سؤال ساده پاسخ نمیدهد که تناسب صرف این همه انرژی برای مقابله با یک "گروهک" که حتی وجود خارجیاش هم توسط مقامات طراز اول رژیم انکار میشود، از کجا ناشی میگردد و حاصل چه تحلیلی است!
از آنجایی که دیکتاتورها بهطور عام و سردمداران عقبافتاده ولایتفقیه بهطور خاص عاجز از فهم و درک روند قانونمند تاریخ هستند، خمینی و اعوان وانصار او بر این باور بودند که مثلاً با کشتار مجاهدین و بتونریزی مزارهای گمنامشان، آنچه در خاوران و تبریز و رشت و ... اتفاق افتاده است، قادر به محو و انکار نام و پیام آنها خواهند شد!.
آنچه اما امروز جامعه تبدار و ملتهب ایران شاهد آن است، تأییدی است بر تکرار سنت خللناپذیر تاریخ و جامعه که هیچ نیرویی را یارای جلوگیری از پیوند دیالکتیکی و پویای جامعه با خونهای بهناحق ریخته نخواهد بود. نمود بیرونی این حقیقت امروز در جنبش رو به رشد دادخواهی سخت گریبان مرتجعین جنایتکار را گرفته و آنها را ناگزیر به واکنش نموده؛ اما از آنجایی که این بار آنها دیگر نمیتوانند بر سیاق گذشته مدعی انکار مجاهدین گردند به تبلیغ ترم دیگری روی آوردهاند و آن اینکه: "مجاهدین در ایران هیچ پایگاهی ندارند"!. بسیج جنونآمیز حامیان رنگارنگ نظام ولایتفقیه توسط اتاق نفاق وزارت اطلاعات برای تایپ کلیدواژه فوق و انتشار گسترده آن در دنیای مجازی - لابد با اجرت چند "ساندیس" در داخل و یا اجازه خروج به فرنگ و دریافت القاب دهن پر کن "تحلیلگر سیاسی" – ابزار جدید رژیم در جنگ با این حقیقت نهفته در بطن جامعه ماست.
اما بهرغم تناقض آشکار نهفته در این رویکرد که ذهن هر ناظر بیطرف و اهل اندیشه را بیدرنگ، نه به چرندیات تبلیغاتی رژیم بر علیه سازمان مجاهدین خلق که به قدرت و جایگاه این سازمان به مثابه آلترناتیوی مطرح و قدرتمند در برابر نظام ولایتفقیه معطوف میکند، ظاهراً سردمداران این رژیم در تکرار و تبلیغ هیستریک این کلیدواژه که "مجاهدین در ایران فاقد کمترین پایگاه اجتماعی هستند" علاوه بر تقابل با پیوند نسل جوان با سازمان مجاهدین، اهداف دیگری را نیز دنبال میکند.
در شرایطی که تضادهای درونی رژیم میرود تا تار و پود نظام ولایتفقیه را از هم بگسلد، بدیهی است که نیاز رژیم به نیروهای سرکوبگر - و بهطور اخص به لات و لمپن های دونپایه در سطوح پایین دستگاه سرکوب - برای ادامه بقای خود بیش از هر زمان حیاتیتر باشد. از اینرو تمام تلاش خود را بکار میگیرد تا ضمن کاهش تاثیرات شقه و شکاف در رأس نظام بر روی این نیروها، خیال آنها را از فکر کردن به مکافات و مجازات احتمالی راحت کرده تا کماکان از این ابزار سرکوب برای حفظ نظام برخوردار باشد. پروسه ریزش و ترک "جبهه ولایت" البته از سالها پیش در جریان بوده و کم نیستند پاسداران هار و آدمکشی که همراهی توأم با وحشت از آینده با رژیم در بخش نظامی و سرکوب را به درآمدهای نجومی در "جبهههای جهاد فرهنگی" ترجیح داده و پیشاپیش تدارکات لازم برای جیم شدن در روز مبادا را نیز از هم اکنون دیدهاند.
بنابراین رژیم ولایتفقیه - بهرغم آگاهی و اشراف کافی بر نقش برجسته و الهامبخش مقاومت در سمتوسو دادن اعتراضات مردمی و در رأس آنها هدایت جنبش دادخواهی در داخل و خارج کشور- چاره کار برای فایق آمدن بر این بحران را در روحیه دادن به نیروهای واداده و بی انگیزه خود از طریق تبلیغ مکرر کلیدواژه "مجاهدین در ایران فاقد کمترین پایگاه اجتماعی هستند "میبیند.
هدف دیگر رژیم از تبلیغ این کلیدواژه توسط پاسدار – تحلیلگران خارج کشوریاش دلداری به سوداگران مرگ در چفتوبست قراردادهای تجاری و اطمینان دادن به آنها که خیالشان از بابت سرمایهگذاری احتمالی در ایران کاملاً راحت باشد، "مجاهدین در ایران فاقد کمترین پایگاه اجتماعی هستند "، رژیم از ثبات کافی برخوردار بوده و در نتیجه تهدیدی متوجه سرمایه شما نخواهد بود. در ضمن بهتر است شما هم همین کلیدواژه را در رسانههای خودتان تبلیغ کنید تا موکلان شما در دمکراسی غربی در صورت اطلاع از بستن قراردادها و دست دادن شما با دستان خونین ما دچار عذاب وجدان و احیاناً مشکل بیخوابی نگردند!.
اما علیرغم عقبافتادگی تاریخی و حتی مغزی سردمداران رژیم، آنها نیز اکنون پی بردهاند که با نیرنگ و دروغ نمیتوان جلوی حرکت تاریخ و نمودهای عینی آنرا گرفت.
شکستن پایههای سیاست مماشات آمریکا در قبال رژیم ولایتفقیه و بهطور خاص رویکرد جدید آن کشور نسبت به رژیم و منطقه، دادخواهی رو به رشد مردم در داخل ایران و مهمتر از همه هجرت بزرگ مجاهدین با شاخص حفظ تشکیلات و در نتیجه تمرکز صد در صد انرژی در راستای سرنگونی رژیم، عواملی هستند که دیگر ترفندهای امنیتی رژیم را ناکارآمد ساخته و آنها نیز پی بردهاند که "ممکن است بتوانند برخی افراد را برای همیشه فریب دهند، یا همه را برای مدتی، ولی همه را نمیتوانند برای همیشه فریب دهند".
اینجاست که رژیم، خود ناگزیر به ابطال این باطل که "مجاهدین در ایران فاقد کمترین پایگاه اجتماعی هستند" از زبان اصلیترین ارگان سرکوبگر خود یعنی سپاه پاسداران اعتراف میکند: "صدای پای (مجاهدین) شنیده میشود". *
* خبرگزاری پارس وابسته به سپاه پاسداران