پرشکوه و با عظمت. امیدوار کننده و انرژی بخش. با حضور ده ها هزار هموطن و ده ها هزار همدرد و حامی غیر هموطن. دریایی از انسانهای متعهد. رود خروشان آزادیخواهان و ایران دوستان. انسانهای والایی که رنج سفرهای دور و دراز را برای رسیدن به این گردهمایی تاریخساز بر خود هموار کرده بودند و لبخند بر لب و پر انرژی فریاد آزادی ایرانزمین را سردادند. و البته به همت مجاهدین و یاران و هوادارانشان. چه قدرتی و چه همتی! در شگفتم من از این همت والای شما!
سالهای گذشته هم البته "کهکشان" برگزارشده بود و البته پرعظمت. هرچند عظمتشان کمتر از این یکی بود. این یکی چیز دیگری بود. چون گوهری یگانه می درخشید و جلوه خاصی داشت؛ شاید به خاطر شرایط جدید. شرایطی مثل "هجرت بزرگ". خلاصی معجزه گونه مجاهدین جان بر کف از زندان لیبرتی و از میان دهان گرگ؛ که با زحمات شبانه روزی مجاهدین و هواداران مقاومت و با رهبری خانم رجوی اتفاق افتاد. و سرکار آمدن دولتی در امریکا که تا این زمان به مماشات ناجوانمردانه اوباما با آخوندها ادامه نداده است.
در سالهای گذشته تلاش "مخالفین"! غیرمزدور ما، در نادیده انگاشتن آن "کهکشانهای" پرشکوه و اینجا و آنجا "تکه!" ای انداختن و متلکی گفتن خلاصه میشد. اما امسال، ازجمله به خاطر همان "شرایط جدید"، حرف و حدیث و خبر و نوشته بسیار بود. رسانه های فارسی زبان و از جمله بی بی سی خبر را دادند. از روی اجبار، اما با عکس و تفصیلات. رژیمیها هم سوز و گداز کردند و دولت فرانسه را به خاطر دادن اجازه تظاهرات به مجاهدین سرزنش کردند. که خود داستانی دیگر است. برخی از "مخالفین"! ما هم در باره این "کهکشان" و از عظمتش گفتند. اما هرکدامشان "از ظن خود"! و شاید هم از حسادت، چیزی گفت و دلیلی برای این رویداد باعظمت تراشید!. دلیلی که معمولا در جهت کم ارزش کردن و پوشاندن دلایل اصلی این موفقیت تاریخی و تاریخساز و دستاوردهای آن بود. مجاهدین هم که سرشان را زیر انداخته و کارشان را می کنند. در سکوت و بولدوزر وار راه باز می کنند و به جلو می روند. شاید هم:
معشوق چون نقاب ز رخ در نمی کشد
هرکس حکایتی به تصور چرا کنند
از قلم چندین نفر "سابقه دار سیاسی"! خواندم که:
"این همه از اثر (پول شما)! می بینیم".
یعنی که شکوه و عظمت کهکشان بله، اما هرکس پولش را داشته باشه میتواند از این کارها و حتی بیشترش را بکند. البته شکی نیست که خودشان ندارند. اما توضیح نمی دهند که دیگرانی که دارند و از جمله آخوندهای حاکم و همدستانشان در خارج و شاید "برخی دیگر" که صاحب "ارث پدری" بادآورده شده اندچرا نمیتوانند از این کارها بکنند. شاید اگر غیر از این بگویند آنوقت لابد باید به خیلی چیزهایی که قبلا نمی گفتند هم اقرار کنند و از گذشته و حرفهای گذشته اظهار ندامت. هرچند اگر حسن نیت داشته باشند فهمیدن دلایل اصلی این پیروزی و این دستاورد بزرگ شاید چندان مشکل هم نباشد. شاید هم باشد. کمی زحمت دارد. زحمت ذهنی دارد.
باید تصورات قبلی را که بی ربط هم با تبلیغات آخوندها نبوده کنار گذاشت. آنوقت خواهند دید که مایه اصلی چنین موفقیتی چیزی جز از جان گذشتگی رهبری و اعضا و هواداران مجاهدین و شورای ملی مقاومت نبوده است. این را به سادگی نمیتوان فهمید. برای مدعیان مبارزه آسان نیست بپذیرند که مثلا بیش از هزار نفر، هفته ها روز و شب کار کرده اند. تعدادیشان کارشان به بیمارستان کشیده است. البته پول هم خرج کرده اند. و البته پولی که ذره ذره و ریال به ریال از هواداران و هموطنان و خیرخواهانی که از ته دل خواهان سرنگونی آخوندها و برقراری آزادی و دموکراسی در ایران هستند، گرفته اند. که جمع آوری این کمکهای مالی هم داستان خودش را دارد. و همه اینها در سکوت انجام شده است. کسی از کارش و از دردهای ناشی از شب نخوابی و بیست و چهارساعته کار کردن و خستگی ننالیده و چیزی نگفته و منتی هم بر سر مردم نگذاشته. برای سرنگونی حکومت دیکتاتوری مذهبی ولایت فقیه باید از جان مایه گذاشت. زیرا که:
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست.
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
و البته که این "مدعیان" مبارزه، نه که نتوانند، نمیخواهند راز این موفقیت ها را بفهمند. و اگر بفهمند هم صداقت و همتش را ندارند که اقرار کنند. ایکاش داشته باشند. آن بخش را که میشود در باره اش سکوت کرد، مثل هجرت بزرگ دسته جمعی و بدون تلفات از زندان لیبرتی به آلبانی را با سکوت برگزار می کنند و برای بخش دیگر نظیر همین "کهکشان بزرگ" بهانه ها و دلایل واهی و "بی معنا" می سازند. نه به جانفشانی ها اشاره ای می کنند، نه به قدرت و اراده این قهرمانان و نه به رهبری ذیصلاح این جماعت؛ که چون جان شیرین دوستشان دارند و به آنها اعتماد و اعتقاد صددرصد دارند. و البته این همه را برای سرنگونی نظام جهل و جنایت آخوندی و آزادی و رهایی ایرانزمین ضروری میدانند.
از زبان این جان برکفان، خطاب به آن "سابقه داران سیاسی"! و مدعیان مبارزه بخوانیم که:
ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما
تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما
در عین بی زبانی با او به گفتگوییم
کیفیت غریبی است در بی زبانی م
گر در میان نباشد پای وصال جانان
مردن چه فرق دارد با زندگانی ما
ترک حیات گفتیم کام از لبش گرفتیم
الحق که جای رشک است بر کامرانی ما