اما.... پژواک این صدا اگر جز از نهایت باوری بارور، آرمانی آراسته به تمامی ایمان و عشقی فراتر از تصور به انسان، مایه میگرفت، نه اینگونه اثرگذار میبود، نه تأثیری چنین گسترده میداشت و نه مستمعینی را که زیر و بم این صدا و سکوت لحظه هایش را لمس میکنند و حقایق نهفته در تک تک واژه هایش را به تجربه میفهمند، انگیزه افروختگی، امید و خیزش پرشوری میشد تا در میهن مجروح خون چکان برای نجات مردم رنجدیده ی بی امان، در برابر هیولای آدمخوار قرن قد علم کنند و با قیام و هر ابزار برکشیده از نیام، به ستیز و مقابله برخیزند تا جایی که حالا سگهای هار تیزدندان حکومت خونخواران نیز از هراس همین خیزشها و قیام و فروپاشی پایان، پس از دندان قروچه های مکرر رو به هم اینک دوباره سخت به جان هم افتاده و یکدیگر را گاز گرفته، زخمی کرده و از هم میدرند.
و اما.... ندا و نوید همین صدا در این سر دنیا نیز هم میهنان شریف وطندوست، به ویژه جوانان را در همبستگی با اقشار محروم ستمدیده و فریاد زندانیان سیاسی و دادخواهی قتل عام شدگان به خروش و کوشش سخت سیاسی راهبر شده است...
و آخر اینکه.... در قرن خلاء مطلق آرمانی، فروریختگی اخلاقی و بی جربزگی رسانه ای که هیولای خون آشام بنیاد گرایی را اغلب رها کرده و یقه مذهب را با بحثهای انحرافی شیعه ـ سنی، با یا بی حجاب و از این قبیل چسبیده اند، تنها صدای بی سکوتی که سالهاست خطر عمده تروریسم، جهل و جنگ را نه در مذاهب از جمله اسلام بلکه در بنیادگرایی انواع آن ـ بخصوص نوع رایج آن از نوع بنیادگرایی اسلامی ملایان ـ فریاد میکند، مقاومت ایران است که در یک صدا تبلور و تجلی یافته است. صدای ” مریم رجوی “ بعنوان زنی مترقی، مبارز و مسلمان شیعه که زندگی آرمانی و سیاسی خویش را نه در اثبات و پیشبرد دین و شیعه گرایی بلکه بر اساس آزادی انسان در اندیشه و دین و به ویژه رهایی مردم میهن دربند محروم، جانمایه نموده. برای همین جای تعجب هم هیچ نمیماند اگر این صدای نوید بخش رسا، بنیادگرایان فاشیست ایران، دین فروشان دکاندار، تجار مواجب بگیر استعمار و ” لجن گویان “ جوراجور را در گوشهای ” اجاره ای یا فروخته شده “ آزاردهنده بیاید. این صدا در همه حال ” نشاط وزیدن است، آه از دلی که نلرزد...“ آنهم وقتی که از زبان زنی در سراسر ایران و بخشی از جهان پژواک کند: صدای ”مریم رجوی“
*)تیتر این نوشته، از شعر شاعر پرشور مقاومت ” کاظم مصطفوی“ ست.