آقای مسعود رجوی در مقاله «مصدّق، ۳۰ تیر و شورا» که در ویژه نامه سالگرد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و تأسیس شورای ملی مقاومت ایران، در تابستان ۱۳۷۷ به چاپ رسید، درباره روزهای پردغدغه یی که شورای ملی مقاومت ایران تأسیس شد، چنین مینویسد: «تیر ۱۳۶۰ در تهران، ماهی پر از رنج و خون بود. هر شب تا صبح، پای بی سیمها و "صامت" بودیم و اخبار درگیریهای مسلّحانه بین مجاهدین و پاسداران ارتجاع را در سراسر شهر دنبال میکردیم. اعدامهای اوین هم لاینقطع ادامه داشت. علاوه بر اینها، سیل خبرهای شهرستانها و درگیریهای سراسر کشور هم جریان داشت. به راستی روزگار آزمایش فرارسیده بود. به خصوص که از ۳۰ خرداد ـ که ارتجاع قهّار خمینی تیغ کشیده بود ـ دیگر هرچه به اطراف می نگریستی، خبری از مدّعیان پیشین نبود.
"مهیب ترین" نیروی ارتجاعی تاریخ ایران همچون دیو تنوره میکشید. مشروعیت مذهبی و قدرت سیاسی و قانونی و مشروعیت ربوده شده ناشی از انقلاب ضدّسلطنتی را یکجا با هم یدک میکشید و حق حاکمیت مردم را، به تمام و کمال، با قانون اساسی ولایت فقیه قبضه کرده بود.
متقابلاً، من عمد داشتم که اطلاعیه تأسیس شورای ملی مقاومت ایران در برابر "مجلس شورای اسلامی" خمینی و در برابر کلّ رژیم ارتجاعی، دقیقاً در روز ۳۰ تیر در تهران و شهرستانها، به طور همزمان، منتشر گردد و همین طور هم شد. خمینی از شیخ فضل الله و کاشانی نسَب برده بود و در برابر او، مقاومت ایران هم میباید اصل و نسب تاریخی خود را اعلام مینمود.
البته مطّلعین میدانستند که در محکمه نظامی در دادستانی ارتش ـ که در اواخر بهمن ۱۳۵۰ در همین محل فعلی "دادستانی انقلاب اسلامی" برگزار شد ـ قبل از صدور احکام اعدام و در آخرین دفاع گفته بودم که "من و دوستانم از فرزندان دکتر مصدق هستیم" و گفته بودم که "روز ۳۰ تیر ۱۳۳۱ روز تجلّی اراده خلق بود و در آن روز خلق بر ننگ تسلیم پیروز شد. البته در آتیه از این روزهای طلایی بسیار خواهیم داشت..."
در آن روزگار، به هنگام نقل و انتقال از اوین به دادرسی ارتش، معمولاً سردژخیم اوین (حسینی) زندانیانی را که در آستانه اعدام قرار داشتند، در تمام مدت همراهی میکرد. از این رو، در جلسات دادگاه شرکت داشت و در چند قدمی ما نشسته بود یا می ایستاد تا هیچ لحظه یی از دیدن قیافه کریه و ترساننده اش محروم نباشیم.
نمیدانم چه کینه یا سابقه یی با مصدّق داشت که سه سال بعد وقتی در اسفند ۱۳۵۳ مجدّداً سر و کارم در اتاق شکنجه "کمیته" (محل بازجویی و شکنجهگاه مشترک ساواک و شهربانی) با او افتاده بود، ضربات شلّاق را با دشنام به مصدّق و یادآوری عباراتی که در محکمه نظامی درباره پیشوای فقید نهضت ملی ایران گفته بودم، همراه میکرد و بعضی وقتها میگفت: محمد حنیف را که خودمان کشتیم، مصدق جونت هم نیست که بیاید تو را نجات بدهد!
بعد از انقلاب ۲۲ بهمن هم هر وقت که خمینی حقد و کین خودش علیه مصدق را برملا میکرد، همان صحنههای "حسینی" برایم تداعی میشد؛ آنجا که از سیلیخوردن مصدّق (توسط ارتجاع و استعمار)، شکرگزاری مینمود و آن روز که گفت ملیکردن نفت برایش مطرح نیست و این که "اگر یک نفر نفت را ملی کرده است، اسلام را کنار بگذارند برای او سینه بزنند… قابل تحمل نیست“.
در همین سخنرانی بود که خمینی رذالت را به مُنتها درجه رساند و تجلیل از مصدق را میتینگ راه انداختن "برای هر استخوانی" توصیف کرد. از این رو، در فصل دوم برنامه شورای ملی مقاومت و دولت موقت که در ۵ مهر ۱۳۶۰ تدوین و منتشر شده است، تصریح کردیم که "هدف (هدف خمینی) در یک کلام این بود که همه موانع ترقیخواهانه ملی و میهنی بر سر راه دیکتاتور ارتجاعی منکوب شود. بارزترین نمود این حقیقت را میتوان در تخفیف و توهین به پیشوای فقید نهضت ملی ایران، دکتر محمد مصدق و الگوسازی مرتجعین قهّاری چون شیخ فضل الله و کاشانی که بهکرّات از جانب خمینی تکرار شده، باز یافت"؛ زیرا "کسب آزادی و استقلال ملی و حاکمیت مردمی دقیقاً ملازم با نجات ارزشها، فرهنگ و هویت اصیل و ترقیخواهانه ملی و میهنی است..."
مصدق در محکمه نظامی میگفت: "بنده منتظر حکم شما هستم. شما مرا اعدام کنید. آن اعدام شما برای من بزرگترین افتخار است. تا هزار مثل من در راه آزادی فدا نشوند، وطن عزیز ما ایران روی آزادی و استقلال را نخواهد دید" و میافزود: "تنها کسی که از این محاکمه استفاده میکند دکتر محمد مصدق است و بس. این هم خواست خداست. چه از این خوبتر که من در راه ایران عزیز زجر بکشم و چه از این بالاتر که من در دنیا مظلوم معرّفی شوم و چه افتخاری (دکتر مصدق جملات خود را با گریه و تأثّر شدید بیان میکرد) از این بالاتر که با رأی این دادگاه از بین بروم؟ سیدالشّهدا (ع) فرموده: وقتی انسان برای مرگ آفریده شده، با شمشیر به مرگ برسد ارزنده تر است…" و فریاد میزد: ”آنجایی که حق درکار باشد با هر قوّه یی مخالفت میکنم. از همه چیز میگذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر. هیچ چیز ندارم مگر وطنم را که در جلو چشمم دارم"؛ و آنگاه با تمسّک به رسول اکرم این ندای قرآنی را طنینانداز میکرد که "قُم فَاستقم ـ بایست و مقاومت کن!"
آری، این است سابقه و اصل و نسب تاریخی مقاومت ایران؛ از مجاهدان آزادیستان صدر مشروطه تا به امروز، رودرروی خمینی و همه متّحدانش و همه آنهایی که به بازماندگان و رژیم او نظر دوختهاند؛ همه کسانی که از آغاز این توهّم را دامن میزدند که افعی روزی کبوتر خواهد زایید.
به راستی که برجسته ترین و فراگیرترین ویژگی مصدّق ـ که در عینحال همچون سرخرگ و شَریان حیات در همه تار و پود مقاومت ایران و یکصد و بیست هزار شهید آن و ارتش آزادیبخش ملی ایران جاری است ـ همانا درد وطن و غیرت ملّی و میهنی است؛ همان اخگر و گوهری که در گیر و دار نهضت ملیکردن نفت و مجاهدت مصدق علیه نیرومندترین امپراتوری استعماری و دست نشاندگان داخلیش شعله کشید و جان و دل همه دردآشنایان ایرانزمین را گرما بخشید.
در قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ مردم تهران از دل و جان فریاد "یامرگ، یامصدق" سر میدادند و در حمایت پرشور خود از او، اراده یک ملت به پاخاسته را علیه سلطه استعمار و ارتجاع سلطنتی بازتاب مینمودند. بیجهت نبود که وصیت فرمود پیکرش در کنار شهیدان ۳۰ تیر به خاک سپرده شود. همچنانکه درسال ۱۳۴۰، با اشاره به تجربه ارتش آزادیبخش الجزایر، پیام خود را باصراحت به نسلهای بعد رساند و نوشت: "ملتی هم هست که در راه آزادی و استقلال از همه چیز میگذرد و دیگران هم اگر علاقه به وطن دارند باید از همین راه بروند و آن را انتخاب نمایند".
این وصیت تاریخی نیز از همان درد وطن و غیرت ملی و میهنی مایه میگیرد و مصدّق را از وَرای حَصر و تبعید شاه و شیخ، با نسلهای بعدی پیوند میدهد. او به خوبی میدانست که چنین انتخابی مستلزم فداکاری و ازخودگذشتگی است. ازاینرو، در همان یادداشت کوتاهش در حاشیه کتاب "الجزایر و مردان مجاهد"، تأکید کرد که ”باری، حرف زیاد است و مُستَمع به تمام معنی فداکار کم. چه میشود کرد، بلکه خدا بخواهد که این نقیصه در ما رفع شود و ما هم بتوانیم بگوییم مملکت و وطنی داریم و در راه آزادی و استقلال آن، از همه چیز میگذریم".
آری، تأسیس شورای ملی مقاومت ایران در سالروز قیام تاریخی ۳۰ تیر، در یک کلام، تداوم و تکامل تاریخی راه مصدّق است. این، یک تعهّد واقعی است که بر "فداکاری به تمام معنا" و بر "گذشتن از همه چیز در راه آزادی و استقلال ایران“ بناشده و پس از ۱۷ سال، نه تنها در حیطه نظر، بلکه در میدان عمل هم کاملاً قابل سنجش و ارزیابی است. ملاک این سنجش همانا مقابله و مخاصمه (نه مفاهمه و مذاکره و مصالحه)، در برابر دشمنان آزادی و استقلال ایران است.
وقتی مصدّق درگیر قضیه ملی کردن صنعت نفت شده بود و این پیشنهاد در کمیسیون نفت مجلس ابتدا مورد موافقت قرار نگرفت، به درستی و از روی ایمان و همان درد وطن گفت: "اگر خود را نماینده ملت میدانید، راهی برای شما جز استیفای کامل حقوق ملت ایران از راه ملیکردن صنعت نفت در تمام ایران وجود ندارد. درصورتیکه در انجام این وظیفه وجدانی تعلّل و تردید به خرج دهید، دیگر هیچ اسمی بر آن نمیتوان گذارد و یقین است که هیچ یک از افراد ملت گرسنه و فقیر ایران این گناه را بر ما و اعقاب ما نخواهد بخشید...".
امروز هم ما درگیر سرنگونی حاکمیت غاصب و نامشروع آخوندی و احراز حاکمیت ملت و برقراری آزادی هستیم و برآنیم که هیچ راهی جز این، برای استیفای حقوق ملت ایران وجود ندارد. ما و ملت ما بر این کار، شایسته و تواناییم و درمقابل همه تلاشهای جبهه استحاله و حفظ این رژیم و شُبَهاتی که القا میکند، حرف اوّل و آخرمان این است که مگر در تاریخ ایران فقط اسامی ننگین شاه و شیخ و خمینی و خامنهای و رفسنجانی و خاتمی و امثالهم نوشته شده؟ مگر در جامعه ایران شرف، پایداری، رسم جوانمردی و عیاری مرده است؟ مگر یک ملت هفتاد میلیونی از خودش مقاومتی، شرفی، سرفـرازی و افتخاری ندارد که اینطور موضوع پاسکاری شاه و شیخ و شیخ و شاه قرار بگیرد؟ به نحوی که باید به تنقید انقلاب برضد شاه و شیخ و بازسازی مشروعیت دو دیکتاتوی سابق و لاحق پرداخت؟
هیهات که چنین نیست! بهویژه اکنون که پس از ایستادگی و مقاومت سالیان و ۱۷ سال دست و پنجه نرم کردن بلاوقفه با ارتجاع خون آشام و متّحدان آن، بر همگان واضح شده است که رژیم آخوندی هماورد و جایگزینی جز شورای ملی مقاومت ایران ندارد؛ تنها جایگزین دموکراتیک و میهنی که با شایستگی اراده ملت ایران را برای کسب آزادی و حاکمیت مردم، بازتاب میکند...»