سخن از برتری نژادی و آپارتاید در کشور آفریقای جنوبی است. فداکاری و مبارزات سیاهپوستان این کشور بر علیه حاکمیت أقلیت سفید پوست و نقش برجسته نلسون ماندلا در هدایت جنبش ضد آپارتاید به اوجگیری این جنبش در أواخر دهه هشتاد میلادی انجامید و همبستگی جهانی را از آن خود ساخت. به گواهی تاریخ آنچه اما باعث برانگیخته شدن وجدان عمومی در سطح بین المللی بر علیه نظام آپارتاید گردید، واقعه ای بود که در منطقه زاغه نشین (Soveto) در اطراف ژوهانسبورگ اتفاق افتاد. در ١٦ ژوئن ١٩٧٦ دانش آموزان سیاه پوست این منطقه بر علیه جایگزینی زبان انگلیسی که زبان رسمی مدارس بود با زبان آفریکانس دست به یک تظاهرات مسالمت آمیز زدند. پلیس سرکوبگر رژیم آپارتاید که هرگونه حرکت حق طلبانه سیاهپوستان را یک عمل جنایتکارانه بر علیه منافع طبقه و هیئت حاکمه تلقی می کرد، بسوی دانش آموزان بی دفاع آتش می گشاید و حدود ٦٠٠ نَفَر از آنان را به قتل می رساند. تصاویر صحنه های دلخراش جان باختن کودکانی که یک چهارم کشته شدگان این قتل عام را تشکیل می دادند سراسر جهان را تکان داد و در واقع آغازی بود بر پایان بیش از نیم قرن تبعیض نژادی در آن کشور.
از آن پس دولت های غربی زیر فشار أفکار عمومی خود دیگر قادر نبودند به خاطر منافع حقیر اقتصادی کماکان چشمان خود را در مقابل آن فاجعه انسانی ببندند. در واقع بعد از این واقعه هولناک بود که رویکرد جدیدی مبنی بر برسمیت شناختن "کنگره ملی افریقا" - که رهبرانش منجمله چهره کاریسماتیک آن ماندلا همچنان به عنوان "تروریست" در زندان بودند – بیش از هر زمان در سیاست بین المللی برجسته گردید و دست بالا را گرفت. در نهایت رژیم آپارتاید زیر فشار تحریم های خردکننده و همه جانبه اقتصادی نه تنها مجبور به عقب نشینی گردید که روند پرشتاب بعدی در آن کشور برای همیشه به حاکمیت تبعیض نژادی و آپارتاید پایان داد.
غرض از این یادآوری کوتاه تاریخی، تأکید بر این نکته است که چگونه بر تارک همه تلاش ها و جانفشانی و مقاومت ها، پیام و حقانیت خون های بناحق ریخته، در نقطه ای تعادل قوای به ظاهر غیر قابل تغییر را به تغییر ناگزیر وامیدارد و راه می گشاید.
تاریخچه نبرد خونبار سازمان مجاهدین خلق و مقاومت ایران بر علیه فاشیزم و آپارتاید دینی ولایت فقیه، در برگیرنده هزاران صحنه غرورانگیز و نبرد حماسی است که هر کدام در جایگاه خود بسیار ارزنده و راهگشاه بوده اند؛ بر تارک همه حماسه های مقاومت اما، قتل عام مظلومانه بیش از ٣٠٠٠٠ هزار زندانی سیاسی بی دفاع در تابستان ١٣٦٧ می درخشد. در واقع بر خلاف محاسبه و تصور خمینی جلاد و سران رژیم ضد بشری اش که با ارتکاب به آن جنایت می خواستند پرونده مجاهدین را برای همیشه بسته و از خاطره جمعی بزدایند، مقاومت و ایستادگی حماسی قهرمانان شهید تابستان ١٣٦٧ مهری بود بر زوال حتمی رژیم ولایت فقیه.
بعد از قتل عام خونین تابستان ١٣٦٧ رژیم ضد بشری ولایت فقیه به هر اقدام رذیلانه ای متوسل گردید تا از گسترش پیام انگیزاننده خون آن شهیدان جلوگیری کند؛ از مخفی نگاه داشتن مزار آنها تا حتی ممنوع کردن برگزاری مراسم یادبود در محفل خانوادگی و خصوصی وابستگان قتل عام شدگان. سردمداران رژیم بعد از ارتکاب آن جنایت هولناک ابتدا یک دهه تمام تلاش کردند تا نام مجاهد خلق و آنچه در آن تابسان خونین اتفاق افتاده بود را از تاریخ ایران پاک کنند؛ امری که بنَا بر اعتراف مهره های رژیم سیاست رسمی و تعریف شده نظام ولایت فقیه در دهه ١٣٧٠در قبال این جنایت بود؛ چرا که آنها به اثرگذاری پیام مقاومت و خون آن شهیدان والامقام بر آحاد جامعه ایران آگاه بودند. آخر همانگونه که مظلومیت خون این شهیدان باعث برائت و دوری آیت الله منتظری، یعنی بالاترین مقام حکومتی بعد از خمینی ملعون از وی گردید، وجدان جمعی جامعه ایران را نیز به تنفر از شخص خمینی به عنوان آمر و مسئول اصلی این جنایت هولناک و کلیت نظام ولایت فقیه بر می انگیخت.
رژیم ضدبشری حاکم بر ایران، راه حل گریز از جنایت هولناکی که دامنگیرش شده بود را ابلهانه در إیجاد گورهای دسته جمعی بی نام نشان می دید، غافل از اینکه هر پیکر پاک به ظاهر خاموش این شهیدان خود آتشفشانی است نهفته در دل خاک تب دار میهن که در روز موعود، سرمی کشد و فریاد دادخواهی را بر فراز موانع و سدهای نیرو های ضدتکاملی به گوش و وجدان های، نه تنها جامعه تشنه آزادی ایران که به اقصی نقاط جهان می رساند.
اکنون یکسال پس از إعلام کارزار دادخواهی شهیدان قتل عام شده سال ٦٧ توسط خانم رجوی، جنبش دادخواهی، همان رژیمی که نام مجاهد را فراموش شده آرزو می کرد، به سخن گفتن واداشته و یکبار دیگر به درخشانترین شکل ممکن مرزهای انسانیت و شرف را از رذالت و بی شرافتی ترسیم می کند. خصوصیت ذاتی این دادخواهی که از حقانیت راه و آرمان آن شهیدان ناشی می گردد، همانگونه که باعث کنده شدن منتظری از رژیم گردید، هر وجدان انسانی را فراتر از مرزهای ملی از نزدیکی با رژیم ولایت فقیه بر حذر می دارد.
نکته قابل تامل اینکه بسیج أفکار عمومی و وجدانهای بشری در محکومیت آپارتاید در آفریقای جنوبی در آن سالها بدلیل سرآمدن تاریخی پدیده نژادپرستی در آن زمان، کاری بسا آسانتر از رساندن پیام قتل عام شدگان شهیدان مجاهد و مبارز سال ١٣٦٧ بود. بدین معنا که محکومیت و طرد برتری نژادی در قرن بیستم میلادی در آفریقای جنوبی، أساسا از دیدگاه عمومی بدلیل زیرپا گذاشتن کرامت انسانی یک امر بدیهی بود و نیاز به کار اقناعی چندانی نداشت. برخلاف مورد آفریقای جنوبی، حتی زنده نگه داشتن پیام خون شهیدان قتل عام شدگان تابستان ١٣٦٧ و به اهتزاز درآوردن پرچم آن به عنوان یک چالش داخلی و بین المللی در قبال رژیم ولایت فقیه، اما کاری بود کارستان. بیاد داریم که چگونه رژیم ولایت فقیه در سایه بیش از دو دهه سیاست مماشات دولت های پیشن آمریکا، گروه گروه "کارشناس أمور ایران" به غرب گسیل می داشت، تا منجمله با مقصر جلوه دادن خود مجاهدین در ماجرای قتل عام ١٣٦٧، دستان خون آلود سران این جنایت را تطهیر کنند. از آخوند کدیور گرفته تا آن دلقک – پاسداری که از تریبون صدای آمریکا بی شرمانه و علنا می گفت"إعدام های سال ٦٧ را یاد کسی نیار، کسی یادش نیست، ولش کن، تموم شد".
اما قرار گرفتن موضوع نقض حقوق بشر و رسیدگی به دادخواهی ٣٠٠٠٠ شهید قتل عام شده در صدر "مادر" تحریمها بین المللی – که اکنون پایه های نظام ولایت فقیه را به لرزش درآورده و سرنگونی آنرا بیش از هر زمان در چشم انداز قرار داده است - در وحله نخست نه حاصل نزاع سیاسی غرب با رژیم ولایت فقیه، که نتیجه کارزار درخشان مقاومت و "اشرف نشانان" در سراسر جهان تحت هدایت عالی و هوشیارانه خانم مریم رجوی بوده که از پیام مظلومیت این شهیدان از گزند فراموشی به بهترین وجه حراست کرده و جهان متمدن را بطور مستمر در قبال مسئولیت وجدانی اش در قبال این جنایت هولناک قرار داده است.
رژیم ضد بشری ولایت فقیه اکنون در نتیجه جوشش و دینامیزم حاصل از خون شهیدان قتل عام تابستان ٦٧ در تنگنای حلقه محاصره مقاومت دست و پا می زند و می رود تا حکم نهایی تاریخ را در مورد دادخواهی آن خونهای بناحق ریخته دریافت کند. تا آن روز، دیگر باقی نمانده از شب چند گاهی.