پس از دستگیری های سال ۵۰ توسط ساواک شاه، مادرم همراه با مادر کبیری شهید، مادر صادق، مادر احمدی، مادر بدیع زادگان، مادر عسگری زاده، مادر بدیع زادگان ومادر عزیز رضایی و بسیار مادران دیگر در سرما و گرما در مقابل زندان قزل قلعه و در خیابان و بازار، در تهران و شهرستان ها و در قم به تظاهرات و تحصن واعتصاب می پرداخت. زمانی که مادران در خانه یکی از مراجع آن زمان در حال اعتصاب بودند برای خبر گیری و خبر رسانی به قم رفتم. ساواک قم روی سرم ریختند و دستگیرم کردند. مادر شجاعانه در مقابل دژخیمان ساواک می ایستاد و آنها را مجبور به سکوت و عقب نشینی می کرد. از جمله دو بار در زندان قزل قلعه به منوچهری و حسین زاده گفت بروید شکنجه گرها! یک روز تقاص کار هایتان را پس می دهید، ما به این فرزندانمان افتخار می کنیم.
او کسی بود که با تمام ریسک ها در دادگاه برادر مسعود شرکت کرد و پس از آن هم بطور مرتب همراه مادران در مقابل کمیته مشترک، زندان قصر و دیگر زندان ها حضور داشت. در آن شرایط مادران به مراجعی نظیر خوانساری و میلانی و ... در تهران، در مشهد و در قم مراجعه می کردند و ضمن افشاگری شاه وساواک به افشای سکوت و بی عملی خود آنها هم می پرداختند.
مادرهم چنان تا سال های ۵۶ و ۵۷ به مبارزه اش ادامه می داد. در سال ۵۷ و قبل و بعد از تاسوعا وعاشورا عکس های شهدای سازمان را مخفیانه در زیر چادر به تظاهر کنندگان و مشتاقان تظاهرات می رساند. در آن موقع لاجوردی و دارو دسته اش عکس شهدای مجاهدین را پایین می کشیدند.
پس از پیروزی قیام ۵۷ و با تشکیل جنبش مجاهدین، مادر از همان روز اول بیشتر وقتش را در رابطه با فعالیت های جنبش می گذراند.
او در تمام تظاهرات از دانشگاه گرفته تا امجدیه و تظاهرات مادران و تظاهرات ۳۰ خرداد شرکت داشت و همه جا در پشت جبهه هم فعال بود تا این که یک ماه قبل از ۳۰ خرداد از خانه اش به خانه هایی که به نام های دیگر گرفته شده بود نقل مکان کرد و در زندگی مخفی نیز تا اواخر سال ۶۱ در کمک رسانی ها و کمک به قطع شده ها فعال بود. مادر در زمستان سال ۶۲ همراه برادر کوچکترم پیاده از روستایی به روستای دیگر و با عبور از ارتفاعات در نیمه بهمن ماه شب هنگام خود را به ترکیه رسانید. هنگام عبور از مرز نیرو های مرزی ترکیه به سمت آنان تیراندازی کردند. آنان خود را بر روی یخ ها پرت کردند تا از تیر ها در امان بمانند. مامورین مادر و برادرم علی را دستگیر کردند و پس از ۳۳ روز اسارت در زندان آقریر، نهایتا و پس از فعالیت زیاد و پیگری های مقامات صلیب سرخ سوئد مادر توانست به سوئد برود.
در سوئد هم در تظاهرات و در تحصن ها، در برنامه ای نبود که مادر بتواند و در آن شرکت نکند. پس از بمباران های ۹۱ که کودکان مجاهدین به خارج آورده شدند. مادر ۳ فرزند را پذیرفت و به نیکی از آنان نگهداری کرد و هم اکنون دو نفر از انها یک خواهر و یک برادر در آلبانی هستند.
مادر، پس از حمله ۱۷ ژوین ۲۰۰۳ تا روزی که خواهر مریم از زندان آمد در تحصن شرکت داشت. پس از خبر آزادی خواهر مریم، اوج احساس و انفجار شادی مادر به جهان مخابره شد.
مادر جزو دومین گروهی بود که پس از بمباران سال ۲۰۰۳ وارد اشرف می شد. مادر این سالهای آخر نیز علیرغم انبوه بیماری هایی که داشت دست از حمایت از مقاومت و بویژه اشرفی های دلاور بر نداشت. مادر مجاهدین را مانند فرزندان خود می دانست و آنان را مانند نوه خودش که در میان آنهاست، دوست داشت، او تا آخرین لحظات آنان را دعا میکرد.
یاد و خاطره این مادر بزرگوار و غمخوار مجاهدین از دل همه کسانی که از نزدیک او را می شناختند نخواهد رفت.
اکنون به برخی از صفات مادر اشاره می کنم.
مادر! از معرفت می گفتی، می گقتی بدی دیدی ببخش و گذر کن چون زشتی نگهداشتنی نیست، باز هم از امیدواری هایت برایمان بگو، از حس وفاداری ات بگو، از شوق سازگاری ات بگو، از حرمت دلدادگی ات به آزادی بگو. می گفتی که چطور می توان راه را شکافت و به پیش رفت، دوباره بگو و بیاموز که روح آدمی باید آنقدر عظیم باشد که هیچ سدی نتواند مانع اراده آن شود حتی بیماری سنگین. برایمان نجوا می کردی که خداوند در قلب ما جاریست و اجر خدا پاداش به نیکویی قلب ما است. از فراز و نشیب های زندگی می گفتی، می گفتی از لحظات زندگی باید استفاده کرد و لذت برد، مبگفتی زندگی حاصل جمع همین لذت هاست. می گفتی لذت بردن از زندگی بینش می خواهد، بصیرت می خواهد، زیبا اندیشی می خواهد، عاشق می خواهد، گفتی که لذت از زندگی در دل همین طوفان هاست. مادر تو با همین فلسفه از زندگی، همواره در تمام مشکلات لبخند بر لب داشتی.
مادر با یاد پنج دهه مبارزاتی ات و با کوشش برای حفظ آموزه های تو در خودمان، تو را همواره با خود می بینیم.