سخن از جنبشی است برآمده از بطن جامعه جوان و جویای حریت و خواهان احترام به حقوق بشر که طی بیش از سه دهه از بروی کار آمدن دیکتاتوری آخوندی همواره با اعدام، شکنجه، سرکوب، ستم ملی، قانونشکنی، تبعیض، تحقیر و توهین همراه بوده است.
جنبشی که یاران و پیروان آن در فردای بهار آزادی و از فردای سرکوب خونین ۳۰ خرداد، دسته دسته و بدون داشتن حق و حقوق شهروندی و قضائی در دادگاههای بلخ رژیم به اعدام و حبسهای طویلالمدت محکوم و در نهایت با کشتارهای دستجمعی در سال ۶۷ روبرو شدند.
به یقین اوج دنائت و شقاوت قضائیه و دادگاههای موسوم به انقلاب رژیم را باید در همان فرمان چند خطی خمینی ملعون برای کشتار بزرگ در تابستان ۶۷ جستجو نمود. فرمانی که به دلیل ضد بشری بودن و به دلیل تضاد با روح و جوهر تمامی ارزشهای انسانی در نهایت به «شقه بزرگ» در درون رژیم منجر گردید تاجائیکه منتظری در نامهای خطاب به خمینی بر عمق جنایات از پیش سازمان داده حکومت شهادت داد.
وی بهصراحت در نوار صوتی خود که اخیراً به بیرون داده شد، تأکید میکند که موضوع قتلعام مجاهدین و مبارزین از سالها قبل طراحیشده بود و بر این سیاق خمینی تصمیم گرفته بود تا «مجاهدین از روزنامهخوان و مجلهخوان و اعلامیه خوان»، همه را اعدام کند.
همچنین جانشین خمینی در بخشی از خاطرات خود در این باره مینویسد: «آنچه باعث شد من آن نامه را بنویسم این بود که در همان زمان بعضی تصمیم گرفتند که یک باره کلک مجاهدین را بکنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند، به همین خاطر نامهای از امام گرفتند که افرادی از منافقین که از سابق در زندانها هستند طبق تشخیص دادستان و قاضی و نماینده اطلاعات هر منطقه، با رأی اکثریت آنان اگر تشخیص دادند که آنها سر موضع هستند اعدام شوند، یعنی این سه نفر اگر دو نفر از آنها نظرشان این بود که فلان فرد سر موضع است ولو اینکه به یک سال یا دو سال یا پنج سال یا بیشتر محکوم شده باید اعدام میشد».
بهرحال این حکم ضد بشری در ورای تصور بشریت معاصر و در ورای تمامی مرزهای حقوقی و قضایی برای نابودی کل جنبش مقاومت صادر گردید و بدینسان بود که دسته دسته زندانیان سیاسی بیدفاع و بیگناه که عمدتا دوران محکومیت اشان به پایان رسیده، شبانه اعدام گردیدند و اجساد آنان در گورهای پنهان و دستجمعی سر به نیست شدند.
خمینی و خامنهای صفتان بر آن باور بودند که با خاک پاشیدن بر این جنایت و راهاندازی گورهای شبانه خواهند توانست جامعه را منکوب نمایند و بدینسان به رویای خلافت ولیفقیه جامع عمل بپوشانند.
اما دیدیم و متولیان و آمران و عاملان تمامی این کشتارها تجربه کردند که به یمن تمامی خونهای بهناحق ریخته شده و به یمن تلاش و فداکاری اشرف نشانان در داخل کشور و وجود سیاستهای اصولی مقاومت ایران و مجاهدین خلق، گورهای دستجمعی، زندانهای مخفی و غیر مخفی، آمران و عاملان این کشتار بزرگ یکی پس از دیگری شناسایی میشوند و بدینسان تشت رسوایی تمامی جنایات بر سر و روی رژیم و ابواب جمع آن ریخته میشود.
تلاش زبونانه دیکتاتوری منفور برای از بین بردن آن بخش از گورهایی که تا با امروز شناسایی شدهاند را باید در این راستا جستجو نمود. به همین میزان نیز اذعان و اعتراف آمران و عاملان کشتار فرزندان میهن امان در قتلعامهای دهه ۶۰ و بهویژه آن کشتار بزرگ و ناجوانمردانه در تابستان ۶۷ تماماً مؤید این واقعیت هستند که «تیر حقوق بشر» بهدرستی بر قلب دشمن حریت بشری در تهران فرود آمده است.
در این راستا اگر تا دیروز خامنهای، آخوندهای جنایتکار فلاحیان، رئیسی، روحانی و دیگر آمران کشتار مجاهدین و مبارزین عامدانه دست به سکوت میزدند، امروز وضعیت بهگونهای شده که دیگر هرگونه انکار و یا سکوت غیرممکن است. موضوع جنایت علیه بشریت در ایران اکنون امری فرا کشوری و حتی فرا منطقهای شده است. جهانیان، افکار عموم و وجدانهای بیدار بشری به یمن کارزارهای گسترده بینالمللی مقاومت ایران و به یمن افشاگریهای اصولی از ابعاد قتلعامهای دستجمعی در دهه ۶۰ خبردار گردیدهاند. موضوع کشتارها به جوامع بینالمللی، سازمان ملل متحد و شورای حقوق بشر، احزاب و پارلمانها، اتحادیه اروپا و مجالس در ایلات متحده نیز کشیده شده است.
هراس، دلشوره و صحنهسازیهای دولت آخوند روحانی در راستای دعوت از «سفرای خارجی» برای بازدید از قتلگاه اوین و خرید «رأی» برای مجمع آتی ملل متحد را باید در این واقعیت جستجو نمود. همچنین در این راستا است که فلاحیان جنایت پیشه لب به سخن میگشاید، پورمحمدی جنایتکار در دفاع از کردههای خود بر میآید و ابوداعش حاکم بر میهن امان نسبت به عوض نکردن جای «جلاد و قربانی» هشدار پشت هشدار میدهد.
و باز بر این منطق است که حکومت دست به راهاندازی کرور کرور «ان جی او» و انجمن های پوششی و قلابی زده است. کوس رسوایی خامنهای و تمامی جنایتکاران بهقدری به صدا درآمده که اکنون رژیم هر ننه من غریبی را شال و کلاه کرده و برای خاک پاشیدن و رفع و رجوع جنایات اش به خارج از کشور گسیل میکند. در حالیکه گزمگان ولایت و جنایت کاران عمامه بسر در داخل به «قتل، کشتار، اعدام» جوانان مردم ایران افتخار میکنند و درخواست دادن «مدال افتخار» به یکدیگر را دارند، در خارجه دربدر و در هر مجمع و محفل بینالمللی به دنبال تبرئه و مخدوش نمودن جنایات خود هستند! به این میگویند پارادوکس از نوع «عمامه بسر» آن.
همچنین اگر تا سال گذشته برای اثبات جنایت رژیم نیاز بود تا به عمق ماجرا رفته و با آوردن دلیل و برهان از جنایات تماماً سازمان داده شده حکومتی در سال ۶۷, موضوع را اغنائی و اثباتی نمائیم، اکنون دیگر چنین ضرورتی وجود ندارد، کافی است سری به رسانههای حکومتی، رادیو و تلویزیون حکومتی، مواضع و اعترافات سرکردگان حکومت و یا نمایندگان ولیفقیه در نمایشات جمعه بزنیم، آنوقت بهخوبی میتوان به ابعاد و تأثیرات شگرف اجتماعی جنبش دادخواهی، خشم انزجار مردم و این واقعیت که طی یک سال گذشته این جنبش به چه پیشرفتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نائل گردیده، رسید.
بهرحال در آستانه یک سالگی جنبش بزرگ دادخواهی جا دارد تا به تمامی کسانیکه صدای بیصدایان شدهاند، تبریک گفت. به خالق این جنبش آینده دار، خانم رجوی و به تمامی اشرف نشانان، دانشجویان، جوانان و زنان و مردان و زندانیان سیاسی که پیامآور این جنبش هستند، دست مریزاد گفت و درود فرستاد. به یقین چشمانداز برای مردم و مقاومت ایران بسیار روشن است، چشمانداز خود را اکنون در تغییر دوران بر دیکتاتوری خامنهای تحمیل کرده است به یقین آن روز که عدالت چیره شود و آمران و عاملان کشتارمردم ایران در مقابل یک دادگاه ذیصلاح قرار بگیرند دور نیست و این جبر زمان و خواسته میلیونها ایرانی است.