«به شیخ شهر فقیری ز جوع (=گرسنگی) برد پناه
بدین امید که از لطف خواهدش نان داد
هزار مسأله پرسیدش از مسائل و گفت:
"اگر جواب نگویی نبایدت نان داد"
نداشت حال جدل آن فقیر و شیخ غیور
ببرد آبش (=آبرویش را برد) و نانش نداد تا جان داد
عجب که با همه دانایی این نمی دانست
که حق به بنده نه روزی به شرط ایمان داد»
من و ملازمت آستان پیر مغان
که جام می به کف کافر و مسلمان داد
(آذر بیگدلی ـ مؤلف تذکره «آتشکده»)
***
ابوالحسن خرقانی, عارف نامدار دوران غزنوی بر سر در خانه یا مهمانسرایی که برای یاری نیازمندان در بیرون شهر بسطام سامان داده بود, نوشته بود:
«هرکس در این سرا درآید, نانش بدهید و از ایمانش نپرسید, چه آن کس که نزد خدا به جانی ارزد نزد ابوالحسن به نانی ارزد».