یک خانه معمولی را به زمین میکوبند و در همان محل بدون رعایت خیلی از مقولات علمی، یک برج ساختمانی علم میکنند، زگیلهای جدیدی روی صورت شهر گذاشته، پول کلان از مردم بالا کشیده و صرف برج بعدی میکنند. این فرهنگ بساز بفروش فرصتطلبانه، بیشترین همخونی سیاسی با دولت روحانی را داراست. روحانی در تبلیغات انتخابات (با وقاحت در طراز ریاست جمهوری نظام آخوندی) مدعی شد که عده ای سی و هشت سال فقط با زندان و اعدام خود را در قدرت نگاه داشته اند، یعنی یک پز تبلیغاتی با مضمون فرار از مسئولیت خودش در همان قشر رهبری کننده نظام و با سس ترقیخواهی که گویا او در فردای پیروز شدن در انتخابات و سوار شدن روی موج نفرت مردم از خامنهای و کاندیدش، رئیسی، فصل جدیدی را در حکومت خواهد گشود! تمامی عبارات تند و تیز ضد "منقل و دفاع از برجام" در جریان تبلیغات انتخابات و قبل از تنفیذ حکم تدارکچی بودن، بازار مکاره ای بود که شیخ فریدون راه انداخته بود. با معرفی کابینه و نگاه سطحی به لیست وزیران کلیدی از جنایتکار بدنام زندان یونسکو در دزفول (آوائی) تا "ممد دیش" (جهرمی)، نشان داد که فرمول سودآور سرکوب و اعدام و فرقهگرائی حکومتی هنوز همان پاشنهی قدیمی و آشنای در حکومتی است و برای صدور فرمان آزادی فقط " مهرش خراب هست". البته وقاحت آخوندی به این محدود نشد، پورمحمدی جنایتکار که به خاطر مسئولیت مستقیم خود در کمیسیون مرگ سال ٦٧ به یک بار برای روحانی تبدیل شده بود و صندلی وزارت را به یک جنایتکار دیگر واگذاشته بود، در مقامی بالاتر از قبل در دستگاه قضاییهی رژیم قرار گرفت تا هرگونه شک و شبههی از تغییرات "در سیاست سی و هشت ساله اعدام و زندان" را کامل پاک بکند. این ژست سیاسی البته تا حدی هم لمپنیسم ذاتی این حکومت را نشان میدهد که از تحقیر مخالفان خود لذت هم میبرد.
سئوال جدی این است:
آیا این ترکیب کابینه پاسخ شرایط جدید را میدهد؟
دو محور در تعیین سیاستهای اتخاذ شده از جانب رژیم بسیار حیاتی است، اول تلاش برای جلوگیری از یک قیام جدید تودهای و دوم تلاش برای تخفیف یافتن بحران ناشی از پایان عصر طلائی اوباما و سیاست مماشات.
لولایی که میتواند هر دو قسمت را به هم پیوند بزند و آن را مثل پتک بر سر رژیم فرود آورد، مجاهدین خلق و مقاومت ایران هست. این سازمان میتواند به قیامها و سازماندهی تودهای یک جنبش شکل و جهت خاص سرنگونی را بدهد، این سازمان و مقاومت بنا بر تمامی شواهد میتواند به عنوان یک عنصر مطرح و تأثیرگذار بینالمللی عمل بکند. ترس و فریادهای وا ایرانا، وا إسلاما ی رژیم در فردای تجمع بزرگ پاریس و دیدار خانم مریم رجوی با هیئت ارشد سناتورهای آمریکائی در تیرانا، آه و ناله از گسترهی فعالیتهای مجاهدین در فضای مجازی، ترس از عواقب حقوقی و سیاسی جنبش دادخواهی قتلعام ٦٧، همه علائم و شواهد ملموسترس بنیادی رژیم از این مقاومت هست که میتواند مثل یک کاتالیزاتور عمل کرده و جنبشهای اجتماعی را به مدارهای بسیار بالاتر ارتقاء بدهد و همزمان یک جایگزین معقول برای دوران انتقال قدرت به مردم ایران را در صحنه معرفی کرده است. فیلمسازیهای زنجیرهای علیه مجاهدین، در این چهارچوب معنای ضروری و حاد خودش را نمایان میکند.
کما اینکه کارزار جنبش دادخواهی، بسیار فراتر از یک جنبش حقوقی مشروع و بر حق، شالوده و مغز و پایهی "سی و هشت سال"حکومت را هدف قرار داده و اساساً در مسیر سرنگونی رژیم حرکت میکند. جوهر تهاجمی سیاستهای مقاومت الآن در شرایط فعلی بسیار ملموستر خواهد بود.
در همین زمان فشار بیشتر گذاشتن روی زندانیان سیاسی و افزایش اعدامها به عنوان ابزار اختناق برای جلوگیری از جنبش تودهای هم تنها یک بدجنسی خبیثانه نیست، بلکه آن را سیاست تقابل با خطر یک قیام، باید دید.
گسترش جنبش دادخواهی، تظاهرات نیویورک علیه حضور شیخ اعدام، گسترش فعالیتهای تبلیغی در فضای مجازی هم از صحنههای فعالیت ما هواداران مقاومت در خارج از کشور است که مستقیماً قلب نظام ضد بشری را نشانه گرفته و در ارتباط مستقیم با جنبش آزادیخواهی مردم و جوانان ایران در داخل کشور قرار دارد.
گرد و خاک تبلیغاتی حقوق شهروندی خوابید، الآن باید برج را روی سرشان خراب بکنیم!