در مقدمه "گلستان" وقتی سعدی از "صیت (=آوازه) سخن خود در بسیط (=پهنه) زمین" یاد میکند، مینویسد: "رُقعه (=تکّه یی از یک نوشته) مُنشآتش (=نوشته هایش) را چون کاغذ زر میبرند".
در حکایتی از "باب پنجم" آن کتاب نیز میخوانیم که در کاشغر (=شهری در استان خودمختار کنونی سین کیانگ در جنوب غربی چین، که اکثر مردمش مسلمان هستند)شعر او شهرت داشته است. در این سخنان حق با سعدی است، زیرا دیری نمیگذرد که "ابن بَطوطه" (703 ـ 779 ق) در قرن هشتم هجری در چین متوجه میشود خُنیاگران (=آوازخوانها) بیتی فارسی را به آواز میخوانند که از اشعار سعدی بوده است(1).
بعدها آوازه سخن سعدی از مشرق به مغرب زمین رفت. قریب سیصد و پنجاه سال پیش بود که آندره دوریه (=1580تا 1660میلادی، مترجم معروف قرآن و گلستان سعدی به زبان فرانسوی) ترجمه گزیدهیی از گلستان را به زبان فرانسوی انتشار داد. این نخستین معرّفی سعدی در اروپا مقبول افتاد چندان که یک سال بعد (1635) فریدریش اسکن باخ آن را به آلمانی ترجمه کرد و در توبینگن به چاپ رسانید. حتی دیری نگذشت که آدام اولئاریوس، سیّاح آلمانی (1599ـ 1671م) که زبان فارسی را در ایران آموخته بود، گلستان را بار دیگر به آلمانی ترجمه کرد و در 1654 در شهر شلسویگ به چاپ سپرد. این ترجمه در آلمان با چنان حسن استقبالی روبرو شد که بارها به طبع رسید.
به تدریج برخی از آثار سعدی به همه زبانهای زنده دنیا ترجمه گشت، چنان که بنا بر فهرست هانری ماسه در کتاب معروف او تنها گلستان پنجاه و پنج بار ترجمه شده و هر ترجمه بارها به چاپ رسیده است. به علاوه، فهرست ترجمه دیگر آثار سعدی و تحقیقات مربوط به آنها در زبانهای مختلف، به نقل کتاب ماسه و نیز در شصت سال اخیر، خود موضوع کتابشناسی مفصّلی تواند شد.
سعدی بیجهت از حُسن قبول آثار خود سخن نمیگفت. دیری نگذشت که دیدرو ـ فیلسوف فرانسوی ـ درباره گلستان مقاله نوشت و ولتر این کتاب را به مطالعه گرفت، بایرون سعدی را با کاتولوس ـ شاعر غنایی روم ـ قیاس میکرد و گوته در "دیوان شرقی و غربی" تحت تأثیر سعدی واقع شد. روکرت درباره سعدی به آلمانی شعر سرود، هوگو در کتاب "شرقیات" عبارتی از مقدمه گلستان را اقتباس کرد.
لافونتن، سنلامیر، مادام رولان، هردر آلمانی، پیگنوتی ایتالیایی، بالزاک، آلفرد دو موسه، اوژن مانوئل و دیگران، هر یک به نوعی، به سعدی توجه داشتهاند و ارنست رنان در ستایش شاعر شیراز سخن گفت که: "سعدی واقعاً یکی از گویندگان ماست!" همچنان که ادوین آرنولد، شاعر انگلیسی (1832 ـ 1904) نیز میگفت: "سعدی هم به جهان قدیم و هم به جهان جدید تعلق دارد". جیمز تامسن ـ شاعر اسکاتلندی ـ نیز در لندن در قرن نوزدهم خود را از شیراز و قرن سیزدهم میلادی چندان دور نمیدید و چنین میانگاشت که با قلب سعدی و چشمهای سعدی و صدای سعدی به سر میبرد.
در قاره جدید نیز هنری دیوید ثورو (1817ـ1862)، نویسنده متفکر مینوشت: "من بین سعدی و خود تفاوتی اساسی نمییابم. او فقط ایرانی نیست، گوینده یی قدیمی نمیباشد، با من بیگانه نیست. به واسطه همسانی افکار او با افکار من، وی هنوز زنده و باقی است". امرسن شاعر و حکیم آمریکایی (1803 ـ 1882) هم سعدی را "شاعر ایدهآل" خود میشمرد و در آثار خود سی بار از او نام برده است. الکت، فیلسوف آمریکایی (1799 ـ 1888) نیز آثار سعدی را در شمار نوشته های سقراط و افلاطون و دانته و شکسپیر و میلتون و گوته میخواند. هنوز هم منتقدان ادبی سعدی شیراز را در بین شاعران کلاسیک ایران، بزرگترین شخصیت ادبی به حساب میآورند و خردمندی جهانی...».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ابنبطوطه نوشته است: «آنان شعری به فارسی میخواندند. چند بار... آن شعر را تکرار کردند، چنان که من از دهانشان فراگرفتم و آن آهنگ عجیبی داشت و چنین بود:
"تا دل به محـنت دادیم، در بحر فکــر افتادیـم
چون در نماز ایستادیم قوی به محراب اندری"
صورت صحیح این بیت را شادروان محمد قزوینی پیدا کردهاند که جزء غزلی از "طیبّات" سعدی است از این قرار:
"تا دل به مهرت داده ام، در بحر فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام، گویی به محراب اندری"
(«سفرنامه ابنبطوطه»، ترجمه محمدعلی موحّد، تهران، «بنگاه ترجمه و نشر کتاب»، 1337، ص 676 ـ 677).
(«کاغذ زر»، دکتر غلامحسین یوسفی، مقاله «امثال و حکم سعدی»، تهران، 1363)