آیا کسی از میان شما یکبار حتی آرامش و سکوت بیابان را پیش از خشم توفانی تپنده لمس کرده است؟ وقتی حضوری اثیری انگار در هوا موج میزند و نظم عبور زمان و تپش نبض زمین را به سکون وامیدارد تا توفان شتابان یا گردباد بی امان فرارسد و به قدرت طبیعت پنهان درون، بیابان و کویر برهوت را درنوردد.
و از میان شما آیا کسی مدّ دریا را یک روز یا شبی که ماه بدر تمام است بتصادف دیده وقتی خشم آبی خود را بتمام در وسعت ساحل سرریز کرده و هجوم سرکش موجها به درازنای شب یلدا به ساحل دریا، آدم را دچار اضطرابی سرسام آور میکند تا با آغاز جذر تدریجی، زمزمه ی موسیقی دریا از هزارتوی صدفها و متن گوش ماهیها جاری شود و جان را سیراب سازد.
تصویر این دو صحنه اما نه برای آشنایی با دو پدیده ی طبیعی بلکه به انگیزه ای دلخواسته، مقایسه با کلام پرشور زنیست که بسا کوبنده تر از توفان بیابان و توفنده تر از خشم دریای خروشان، آراسته اما به عزم و عشقی آرمانی سر آن دارد تا بر تل تباهی های میهن دربندش، دنیای نوینی عاری از کینه و ستم، سرکوب و فقر، تحقیر و جنون دینی برپاسازد و انبوه جراحات خونچکان جاری بر جسم و روان مردم ایران را در غروب جلادان و پس از مرگ ظالمان، با جلوه های جدیدی از مهر و راستی و پیوندهای بی چرتکه اندازی دوستی سرشار کند تا در روزگاری نوظهور مثل طلوع ستاره ی نابهنگام نیمه شبی قطبی، همه عمرها و جوانیهای هدرشده و حجم ناهنجاریهای بر جان نشسته ترمیم و جبران گردد.
حال با یقین به اینکه گفتن و نوشتن از مریم رجوی آنهم با قلمی ناتوان و نوشته ای ناچیز مانند این، حتی حاشیه ای از ارزش حضور و غنیمت طلوع او را در زمانه ی خلاء آرمانی، تشدید تضادهای طبقاتی و اجتماعی و گسترش هولناک بنیادگرایی مذهبی، بیان و تصویر نمیکند با اینحال بگمانم در هولناکترین عصر تاریخ بشر که بسا ترسناکتر از قرون وسطا با ذبح آدمها بخاطر باورهای مذهبی و رواج جنگهای صلیبی منطقه ای، در آستانه ی فروپاشی عصر انسان و تمدن آن قرار گرفته ایم و بتهای سلاخ صفت بنام دین، شرق و غرب عالم را به جنگ، ترور و خشونت کشانده اند، شناخت و آشنایی کم یا بیش با زنی یگانه چون او که با قیام در برابر هیولای بنیادگرایی دینی قرن، جهان را نیز به جد به ستیز و مقابله با آن فرا میخواند، سرچشمه ی امید و انگیزه ی هر جان شیفته ای خواهد بود که در دنیای جاری بی آزادگی و آزرم، چشم به راه حلول اختری شبتاب و ستاره ای راهنماست تا در سیاهترین روزگار تاریخ مکتوب جهان، جنگاور آرمانی و پیشآهنگ نبرد سیاسی با غولان عمامه برسر باشد که در صورت تأخیر یا سهل انگاری در ریشه کن ساختن آن نه فقط مجموع ناهنجاریهای سیاسی منطقه و بعضی دیگر نقاط جهان همراه با جنگ و ترور ناشی از آن تشدید خواهد شد بلکه ادامه ی همسویی با ملایان در راستای ادامه ی مماشات و تمدید روابط تجاری مجدد با آنان نیز غیر از ضربه ی خنجر زهرآگینی بر تن و روان مردمان تحت ستم و شکنجه ی ایران، همزمان تسهیل مسیر نابودی انسان و تمدن آن بدست بنیادگرایان مذهبی و همه نحله های دست آموز آنان خواهد بود.
(* شاملو