معنی این حرف این است که اروپا بسرعت با «سیاست تغییر یافته» آمریکا در خاورمیانه هماهنگ می شود. سیاستی که بشکل روزافزون عرصه را بر رژیم «ولایت فقیه» تنگ کرده است. قبل از آن رئیس جمهور فرانسه عملا و در اشکال مختلف این هماهنگی را بیان و آشکار کرده بود.
استراتژی کوتاه مدت آمریکا در زمان «جرج بوش (پسر)»، بعد از حمله «القاعده» به ساختمان برج های دوقلو در نیویورک، که با حمله به افغانستان و عراق آغاز شد، در اساس برای ریشه کن کردن «فوری» تروریسمی بود که از طرف «بنیادگرایی سنی» در دنیای عرب ظهور کرده و با کمک جریانات یا محافل خاصی در چند کشور منطقه ای، «منافع ملی» آمریکا حتی در داخل این کشور را هدف قرار داده بود.
تلاشهای آمریکا در چهار چوب «طرح خاورمیانه بزرگ» برای این هدف بجایی نرسید و آمریکا تصمیم گرفت با تقویت «هلال شیعی» با محوریت «نظام ولایت فقیه» به اهداف خود جامه عمل بپوشاند. باز گذاشتن دست رژیم ددمنش آخوندی در «تصرف» و تسلط به مناطق شیعه نشین در کشورهای مختلف منطقه خاورمیانه، از این جا ناشی شد. در مدتی کوتاه «نظام ولایت فقیه» با حراج نفت ایران و فرصت «برجام»، هزینه این کار را تامین و با خیال راحت، نفوذ و حضور فیزیکی خود در عراق را تثبیت کرد.
بعد از آن، تسلیح هر چه بیشتر و به خدمت گرفتن حزب اله لبنان در شکل و شمایل تروریستی و آشوبگر در مناطق نفوذ رژیم، حوثی های یمن، مزدورانی در بحرین و بخصوص کنترل دولت سوریه و همچنین ایجاد هسته های مختلف تروریستی در کشورهای دیگر منطقه، به یمن همین سیاست آمریکا که به «سیاست مماشات» مشهور است عملی گردید.
هدف آمریکا از بکار گیری این استراتژی مخرب، ایجاد تعادل میان «هلال شیعی» و «هلال سنی» به منظور خنثی سازی خطری بود که از جانب هردو نوع بنیادگرایی شیعی و سنی، منافع حیاتی آن در جهان را تهدید می کرد. تصور اینکه این دو نوع بنیادگرایی به جان هم افتاده، و همدیگر را ضعیف و خنثی می کنند، درست بدلیل اینکه ریشه هر دو یکی بود و ظهور ویرانگر آن با قرار گرفتن «خمینی» در قدرت میسر گردیده بود، غلط و نتیجه ای برعکس به بار آورد که حاصل آن تقویت هرچه بیشتر «نظام ولایت فقیه» و تضعیف کشور های سنی بود.
حاصل این استراتژی ویرانگر، سرکشی هرچه بیشتر سپاه جهل و جنایت آخوندها در منطقه و گسترش تروریسم آن تا فرش زیر پای آمریکا و در نتیجه خارج شدن کنترل، از دست طراحان آن بود.
در حال حاضر آن چیزی که تحت نام «تغییر سیاست» آمریکا در منطقه خاورمیانه مطرح است، در درجه اول بیرون راندن بازوی مسلح «نظام ولایت فقیه» یعنی «سپاه قدس»، از مناطق تصرف شده، و به شکست کشاندن طرح های «راهبردی» آن در نقاط مختلف است. اینکه چه ضرورتی، آمریکا و متحدانش را به این فکر انداخته تا دست و پای رژیم حاکم بر ایران را از منطقه جمع کنند، در کل به زیاده خواهی این رژیم و تقابل منافع مشترک آنها با این «هیولای فربه» شده برمی گردد. این اتفاق یک شبه صورت نمی گیرد و طبیعتا مردم ایران و مردم کشورهای همسایه هزینه های دیگری کماکان باید پرداخت کنند.
یکی از اتفاقات تازه ای که امر «تغییر سیاست» آمریکا در منطقه را مُهر تائید می زند، در دست گرفتن وظیفه مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی در اشکال مختلف آن، توسط کشورهای عرب و در محور آن عربستان است.
تشکیل ائتلاف نظامی توسط عربستان برای دفع مزدوران وابسته به «نظام ولایت فقیه» در یمن، در راستای برآورده کردن همین امر بود که تا این تاریخ، نتوانسته به مساله تروریسم رژیم حاکم بر ایران خاتمه دهد، اما «تحولات جدید» در عربستان می تواند آغازگر مبارزه با تروریسم «نظام ولایت فقیه» در منطقه خاورمیانه نیز باشد.
در اجلاس وزرای دفاع چهل کشور دارای اکثریت جمعیت مسلمان سنی که به تازگی در ریاض پایتخت عربستان سعودی برگزار شد، همین خواست مورد بحث و تایید شرکت کنندگان قرار گرفت. این ائتلاف در سالهای گذشته هم تلاشهایی در این مورد صورت داده بود که بجایی نرسید اما این بار صحبتهای محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی در افزایش همکاری نظامی، سیاسی و مالی این «ائتلاف علیه تروریسم»، حکایت از پیشرفت در این امر دارد. وی در مقام وزیر دفاع عربستان در این اجلاس اعلام کرد که: «ما اجازه نخواهیم داد آن ها منطقه صلح آمیز ما را به هم بریزند. ما امروز پیامی قوی برای آن ها می فرستیم که با هم برای جنگ با تروریسم همکاری می کنیم».
این تلاشها می تواند بیشتر برای تامین خواست آمریکا در دفع خطر تروریسم و دفاع از منافع آن در خاورمیانه توسط خود این کشورها تعبیر شود و آمریکا هزینه های پیشین را متحمل نشود، اما در اساس، هم به نفع منافع کشورهای مورد تعرض تروریسم رژیم، و هم دفع این خطر از سر مردم دنیاست و در کل می تواند مثبت ارزیابی شود.
البته در تحلیل نهایی ریشه کن کردن هیولای تروریسم «نظام ولایت فقیه» تنها با سرنگونی کلیت این نظام منفور توسط مردم و مقاومت ایران امکان پذیر است.