وضعیت دانشگاهها در دهه ۳۰ و ۴۰
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که طی آن حکومت ملی دکتر محمد مصدق برکنار شد و شاه به کمک سیا دوباره به تخت سلطنت بازگشت، روز ۱۶ آذر نه جرقه بلکه رعدی در آسمان ایران بود که رژیم شاه چهار ماه قبل از آن سکوت مرگ را بر آن تحمیل کرده بود. شهادت سه دانشجوی شجاع تأثیری شگرف بر جنبش دانشجویی گذاشت و همه ساله کم و بیش دانشجویان تلاش می کردند سالگرد آن روز را به نحوی حتی مخفیانه برگزار کنند. اما در واقع این آخرین جنبش بزرگ دانشجوی تا اواخر دهه ۴۰ شمس بود.
در اواخر این دهه حاکمیت این سکوت مرگبار ادامه داشت. اعتراض دانشجویان به دکتر منوچهر اقبال هنگامی که به دانشگاه رفته بود، حضور پر رنگ دانشجویان و دانش آموزان و معلمان در اعتراض به کشته شدن یک معلم به نام ابوالحسن خانعلی، در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ که بعدها روز معلم نام گرفت و یکی از دلایلی بود که شاه ناچار به نخست وزیری علی امینی تن داد و رویدادهای مختصر دانشجویی در دوران فضای باز سیاسی کوتاه همان ایام دیگر فقط بخشی از یک تاریخ مخفی بودند که دهان به دهان نقل می شد.
در سال ۱۳۴۶ درگذشت مشکوک تختی جان تازه یی به جنبش دانشجویی داد اما بعد از آن دوباره سکوت حاکم شد.
وضعیت وسائط نقلیه
اتوبوسهای تهران در دهه سی و اوائل دهه چهل اتوبوسهای به گویش آن زمان «دماغ دار»بودند. اتوبوسها شخصی بود و دهشاهی (نیم قران) می گرفتند و مردم را جابه جا می کردند. کسانی که آن ایام در تهران می زیسته اند خوب به خاطر می آورند که اتوبوس ها چون خصوصی و پولی بود، تا جایی که می شد مسافر سوار می کردند به نحوی که گاهی فضا برای تنفس نبود. با افزایش جمعیت تهران دیگر این اتوبوسها و تعداد کمشان پاسخگوی جابجایی این حجم عظیم نبودند. این بود که با ورود اتوبوسهای «بی دماغ»، مرسدس بنز «شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه» تشکیل شد. قیمت بلیط ابتدا یک قران و بعد دو قران (دو ریال) بود.
گرانی بلیط اتوبوس
در اسفندماه سال ۱۳۴۸ رژیم شاه تصمیم گرفت قیمت بلیط اتوبوس را از دو ریال به پنج ریال افزایش بدهد. من آن زمان دانشجوی سال اول در دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه ملی در «اوین» بودم.
آن زمان خیابانهای تهران به شلوغی امروز نبود و تعداد کمی از مردم امکان دارا بودن خودروی شخصی را داشتند. جابجایی بخش اعظم شهروندان با همین وسائط نقلیه عمومی و به طور خاص با اتوبوسهای شرکت واحد در تهران صورت می گرفت. یعنی کارگران، کارمندان، دانشجویان، دانش آموزان، و سایر اقشار مردم تنها وسیله ترددشان همان اتوبوس شرکت واحد بود.به طور خاص چون دبیرستانها تعدادشان اندک بود بنابراین بسیاری از دانش آموزان باید مسیر بین خانه تا دبیرستان را با اتوبوس طی می کردند.
این افزایش قیمت، فشار سنگینی را روی این اقشار کم درآمد وارد می کرد و بسیاری حتی از عهده پرداخت آن برنمی آمدند.
آن ایام حقوق کارگر دو تومان یعنی ۲۰ ریال بود و در برخی جاها به یک تومان هم می رسید. در نتیجه یک کارگر با درآمد ۲۰ ریال باید نصف درآمد خود را صرف هزینه رفت و آمد می کرد و یا با فشار بیشتر مسیر بین محل سکونت و کار را پیاده طی می کرد.
در آن فضای اختناق، فعالیت سیاسی علنی در دانشگاهها تقریبا راکد بود و رژیم شاه سرمست از حاکم کردن این سکوت در جامعه، دست خود را باز دید تا قیمت بلیط را به دو و نیم برابر قبلی افزایش بدهد.
شروع اعتراضات
اولین روزی که بلیط گران شد کسانی که به نحوی از یک حرکت دانشجویی مطلع شده بودند به دانشکده فنی دانشگاه تهران رفتند.، اولین اعتراضات در آنجا شروع شده بود. اما این اعتراضات امکان گسترش به بیرون از دانشگاه را پیدا نکرد و پلیس مانع از خروج دانشجویان شد و دانشگاه را بست. گرچه برخی دانشجویان به طور پراکنده از دربهای غربی و شمالی دانشگاه خارج شده و به صورت بزن و در رو تظاهرات پراکنده یی را سازمان دادند.
شکل گیری هسته اولیه در دانشگاه ملی
ظهر همان همراه با چند تن دانشجویان دانشکده معماری دانشگاه ملی که در واقع نقش همچون دانشکده فنی دانشگاه تهران، نقش هدایت حرکات دانشجویی را در دانشگاه ملی به عهده داشت، قراری برای تظاهرات روز بعد گذاشته شد. متعاقبا چند دانشجوی فعال دانشکده های علوم و پزشگی و حقوق نیز در جریان قرار گرفتند و نقطه حرکت و مسیر تظاهرات مشخص شد.
فردای آن روز در دانشگاه ملی ایران در تهران (در همان منطقه اوین) تظاهرات از دانشکده معماری شروع شد. ابتدا یک ترکیب حدود ده نفره با شعارهای آن موقع: «اتحاد، مبارزه، پیروزی» و با دو پلاکارد مبنی بر این که تا برنگشتن قیمت بلیط اتوبوس دانشگاه تعطیل است به دانشکده حقوق رفتند. درب کلاسها را یک به یک باز می کردند و کلاسها را تعطیل می کردند. دانشجویان و استادان نیز با توجه به این که مسأله گرانی مقوله یی بود که دامن گیر همه شده بود و هم به خاطر این که فرصت مناسبی بود تا در پوشش یک اعتراض صنفی مخالفت خود را نشان دهند، به این تظاهرات می پیوستند.
جمعیت دانشجویان که رفته رفته گسترده تر می شد به دانشکده زبان و ادبیات و در ادامه به دانشکده اقتصاد و نهایتًا به دانشکده های پزشکی و علوم که در نزدیکی در اصلی دانشگاه قرار داشتند حرکت کرد. یک یا دو پیک قبل از رسیدن به هر دانشکده مأموریت داشتند که به دانشکده های مزبور رفته و فعالان دانشجویی را در جریان قرار بدهند. در نتیجه خود دانشجویان قبل از رسیدن تظاهرات اصلی در جریان قرار می گرفتند و آماده برای تعطیل کلاسها می شدند. با رسیدن جمعیت به آخرین نقطه یعنی همان دانشکده پزشکی دیگر جمعیتی قریب به هزار نفر شکل گرفته بود که وحشت رژیم را برمی انگیخت. تظاهرات ابتدا به به سمت سالن اصلی دانشگاه (سلف سرویس) ادامه پیدا کرد و در آنجا با قرائت قطعنامه یی که حاکی از تحریم خرید بلیط اتوبوس تا بازگشت قیمتها به وضع قبلی بود پایان رفت.
خروج تظاهرات از دانشگاه و ریختن به خیابان
روز بعد دوباره به فاصله کوتاهی از شروع ساعات درسی همان هسته اولیه تظاهرات را شکل داد که برخلاف روز قبل همین که جمعیت به اولین دانشکده می رسید دیگر نیازی به رفتن به کلاسها نبود و خود استادان و دانشجویان کلاسها را تعطیل و به تظاهرات می پیوستند.
این بار بر اساس طرح اولیه تصمیم گرفته شد که تظاهرات از محوطه دانشگاه خارج شود.
در آن زمان هنوز نیروی سرکوب موسوم به «گارد دانشجویی» در داخل دانشگاه نبود و هر چه بود بیرون دانشگاه بود. منطقه دانشگاه ملی هم یک ویژگی داشت. در واقع در مرز بین حوزه استحفاظی پلیس شمیرانات و تجریش و ژاندارمری اوین و درکه قرارداشت. بنابراین رژیم، هم از ژاندارمری و هم از پلیس نیرو آورده بودند.
یک روز قبل از آن یعنی در روز دوم تظاهرات، دیگر دانشگاه صنعتی شریف (آن زمان موسوم به آریامهر)، دانشکده پلی تکنیک، و هنرستان صنعتی در نارمک (بعدها دانشگاه علم و صنعت) به اعتصاب و تظاهرات پیوسته بودند به همین دلیل آن دانشگاهها و مؤسسات تعطیل شده بود و برخی دانشجویان آنها به سمت دانشگاه ملی آمده بودند. رژیم شاه که تهدید را حس کرده بود نیروهای سرکوبگر را به این منطقه اعزام کرده بود.
در یک نقطه با توجه به نزدیک شدن دانشجویان به در اصلی دانشگاه و احتمال کشیده شدن تظاهرات به خارج دانشگاه، این نیروها که پلیس پیشاپیششان بود، جلوی درب اصلی دانشگاه صف کشیده بودند. با همان آرایش فاشیستی همیشگی: یک دست سپر، یک دست باتوم، و ماسک به صورت... و رو در روی آنان دانشجویانی که در درون دانشگاه شعار می دادند. این شعارها برای نیروهای پایین پلیس و ژاندارمری بسیار خطرناک بود، به همین دلیل همان اول کار نیروهای پلیس و ژاندارمری را به فاصله یی دور بردند و فقط دو ماشین پلیس جلوی دانشگاه کشیک می دادند. همین که دانشجویان به در نزدیک شدند و شروع به باز کردن در برای خروج کردند مجددا پلیسها و ژاندارمری را جلو آوردند و فرمانده پلیس از پشت بلندگو ابتدا با لحن مؤدبانه گفت «از دانشجویان عزیز درخواست می کنیم که از محوطه دانشگاه خارج نشوند و در را باز نکنند». این حرف دانشجویان را جری تر کرد و در واقع شروع به بازکردن در کردند ولی هنوز تعداد بیشتر جمعیت به محل نرسیده بود، در همین حال باز بلندگو به صدا درآمد و همان فرد این بار با لحن تهدید آمیزی گفت که در صورتی که از محوطه دانشگاه خارج بشوید مسئولیت هر حادثه یی به عهده خودتان است. دانشجویان جری تر شده شعارها رنگ و بوی تندتری پیدا کرد و این بار علیه پلیس مزدور شاه شعار می دادند. بار سوم همان فرمانده نیروی ضد شورش تهدید کرد در صورتی که خارج شوید، پلیس دستور دارد که برای جلوگیری از «گسترش اغتشاش» هر اقدامی را صورت دهد..
با هرچه نزدیک تر شدن تظاهر کنندگان به در اصلی، پلیس و ژاندارمری که دیدند دانشجویان عزم راسخی برای خروج از دانشگاه دارند و در وحشت از عواقب آن عقب نشینی کرده و در حقیقت صف را در سه راهی منتهی به پارک وی در فاصله یک کیلومتری درب اصلی بستند.
به این ترتیب دانشجویان امکان پیدا می کردند که تا نزدیکیهای «پارک وی» (بزرگراه موسوم به «شهید چمران» فعلی) به مسافت یک کیلومتر دیگر تظاهرات را ادامه دهند. این تظاهرات البته هنوز در محله های خلوت بود به همین دلیل دانشجویان همان موقع تصمیم گرفتند که از همان مسیر به طرف پارک وی رفته و تظاهرات را تا میدان تجریش که مرکز نسبتًا مهمی بود و کسبه زیادی آنجا حضور داشتند ادامه داده در میدان تجریش به پایان رسانند و قطعنامه را همانجا صادر کنند. تظاهرات به این ترتیب از کادر دانشگاه خارج شد و دانشجویان بدون هیچ مقاومت پلیس به سه راهی منتهی به پارک وی رسیدند.
درگیری با پلیس
در این نقطه در حالی که پلیس در فاصله ۲۰ متری قرار داشت، اخطارها شروع شد. از پشت بلندگو همان فرد فریاد می زد که در صورتی که دانشجویان جلوتر بروند مورد ضرب و شتم قرار خواهند گرفت. نیروهای ژاندارمری دیگر این جا نبودند و در پشت مرزهای خود یعنی در ورودی اوین و درکه موضع اتخاذ کرده بودند.
در این میان یکی از میان جمع گفت که همه بنشینند چون «طبق قوانین بین المللی»پلیس حق حمله به تحصن نشسته را ندارد!. اما برخی که تجربه دو سال قبل مراسم تختی در سه راهی شوش را داشتند، می دانستند که قوانین بین المللی هیچگونه تأثیری در پلیس فاشیست شاه خائن ندارد و اگر دستگیر نشوند، حد اقل مورد ضرب و شتم قرار خواهند گرفت، برخی اما باور کردند و نشستند و نیروهای سرکوبگر حمله را شروع کردند و با باطوم ابتدا به صفوف نشسته و سپس به هرکس که دستشان می رسید حمله کردند. آن عده از دانشجویان که دورتر موضع گرفته و سنگ و وسایل دفاع را فراهم آورده بودند در این دام نیفتادند و درگیری شروع شد. برخلاف تصور تعداد بسیار زیادی پلیس با فاصله زمانی کم به عنوان نیروی کمکی وارد صحنه شدند دانشجویان تصمیم گرفتند که به درون دانشگاه عقب بکشند.
در این فاصله پلیس یک دختر و دو پسر را دستگیر کرده بود و با خود می برد که با یک حمله متمرکز ۱۵ نفره سه نفر فوق را از دست پلیس رها شدند..
با حرکت دانشجویان به سوی دانشگاه، پلیس در همانجا که بعدها معلوم شد حوزه استحفاظی پلیس است، متوقف شد و جلوتر نیامد.. دانشجویان خشمگین در حال شعار دادن به طرف دانشگاه می رفتند و در روبروی خود در خیابانی که به اوین و درکه ختم می شد صفوف تفنگ به دست نیروهای ژاندارمری را داشتند. بنابراین به جای ورود به دانشگاه جلوی این نیروها ایستاده و باز شروع به دادن شعارهای ضد رژیم کردند. نیروهای ژاندارمری با کشیدن گلنگدن سلاحهایشان سعی داشتند دانشجویان را بترسانند اما دانشجویان بدون واهمه پیش می رفتند. در یک لحظه یک خودروی جیپ ارتشی که علاوه بر راننده یک افسر عالیرتبه و یک نفر دیگر در آن بودند از سمت دانشگاه آمد که بپیچید به درون همان خیابان و به نیروهای ژاندارمری ملحق شود.
دانشجویان با دیدن جیپ راه را بر آن بستند و نگذاشتند که به نیروهای ژاندارمری بپیوندند، خودرو به ناچار متوقف شد و سرنشینان پیاده شده و در حالی که سلاحهای خود را رو به هوا گرفته بودند (که یعنی قصد شلیک نداریم) و از صحنه درگیری گریختند.
آتش زدن یک خودروی ارتش
دانشجویان ماندند و یک خودروی ارتش شاهنشاهی. درنگ نکردند ابتدا چند نفری خودرو را چپ کردند و بعد گالن بنزین زاپاس جیپ را درآورده روی جیپ ریختند. چند لحظه بعد شعله های آتش از آن خودروی ارتشی زبانه می کشید. دانشجویان فریاد کنان به طرف دانشگاه رفتند. نیروهای ژاندارمری نیز که وحشت سراپایشان را فراگرفته بود و مطلقا انتظار چنین اقدامی از سوی دانشجویان را نداشتند، محل را ترک کردند.
ساعت حوالی ۴ عصر بود که در حالی که قرار تظاهرات فردا گذاشته می شد دانشگاه به تدریج خالی شد. جالب بود که هیچ اثری نه از نیروهای پلیس بود و نه از نیروهای ژاندارمری. آتش زدن یک خودروی ارتشی آن زمان «مثل توپ» در همه محیطهای دانشجویی و روشنفکری ترکید و خبر آن به عنوان ضربه یی به رژیم در همه جا نقل می شد.
آخرین روز تظاهرات: دستگیری دانشجویان
روز بعد دانشجویان طبق معمول به طرف دانشگاه می رفتند که با مسیرهای بسته مواجه شدند. مسیر باقیمانده از خروجی پارک به طرف دانشگاه ملی را بسته و روی یک تابلوی بزرگ نوشته اند که دانشگاه تعطیل است.
تظاهرات در حال شکل گرفتن در پارک وی بود که پلیس و نیروهای ساواک با لباس شخصی به میان آمدند و هر جا که تجمعی بود را پراکنده می کردند..
ساواکی ها و در واقع لباس شخصی های آن زمان دو مشخصه اصلی داشتند یکی این که عمدتًا سن و سالشان به دانشجو نمی خورد دیگری این که عمده آنها هرکدام یک روزنامه تا شده در دست راستشان داشتند که قابل تشخیص بود!.
بالاخره پلیس چاره را در این دید که چند نفر را دستگیر کند تا تظاهرات شکل نگیرد.
از جمله یک دانشجوی دانشکده حقوق و یک دانشجوی دانشکده پزشکی و نویسنده این سطور در میان دستگیر شدگان بودند که از پشت دست بند زدند و همراه با یک جوان «روزنامه به دست» که دسبند نداشت و معلوم بود ساواکی است، به پشت یک خودروی سرپوشیده انداختند و پس از مدتی انتظار ماشین به راه افتاد و شاید ده دقیقه نگذشته بود که افراد را پیاده کرده و به کلانتری نزدیکی پارک وی در خیابان مصدق (پهلوی آن زمان) بردند...
از بیرون صحبت کردن بلند مأموران می آمد: «زندانی داریم. از زندان قزل قلعه دنبال می کنند، اغتشاش کردند، ضرب و شتم پلیس در کار بوده...». رفتار مأمورین هم بسیار خشن بود.
شاید ۷ ساعت به همین منوال گذشت، حوالی غروب یک باره فضا عوض شد. رییس کلانتری آمد و ما را به اطاق دیگری برد که متوجه شدیم چهار نفر دیگر هم دستگیر شده اند. آنها به ما گفتند که تظاهرات شکل نگرفته و پایان یافته است. در این اطاق یک نفر لباس شخصی نشسته بود که بسیار متشنج و عصبانی بود. وی که مشخص بود از رؤسای ساواک است حدود ۴۰ سال سن داشت و خطاب به ما می گفت که شما مطلقا به فکر آبرو و حیثیت مملکت نیستید!. آمده اید وسط اتوبان تظاهرات می کنید. کمی آن طرف تر هتل هیلتون قرار دارد که همه اطاقهایش مشرف به اتوبان است. من در آنجا هم از انگلیس و هم از آمریکا شخصیتهای مهمی میهمان دارم و شما با این کارتان می گویید که در مملکتی که درآمد نفتش فلان قدر است تظاهرات علیه دولت می شود. ... تازه مشخص شده بود که چه ترسی سراپای رژیم را فراگرفته و چرا تظاهرات نباید اجازه می یافت که به طرف تجریش سرازیر شود. هتل هیلتون در این مسیر قرار داشت.
رییس کلانتری مجددا آمد و مأمور همراهش گفت اینها را ببر و به ترتیبی که گفتم اقدام کن. وی تک به تک دانشجویان را می برد به یک دفتر. (نفر مأمور روزنامه به دست که هنگام دستگیری با ما بود، از وقتی رفتیم در سلول دیگر از ما جدا شده بود). یک بازجویی تشریفاتی از هرکدام صورت می گرفت به این ترتیب که هم سؤال را خودش می نوشت و هم جواب را ولی برای از رو برای نفر می خواند: «من فلان بن فلان صبح آمدم بروم دانشگاه دیدم راه بسته است از مأموری که آنجا بود سؤال کردم که چرا بسته است، مأمور نامبرده بسیار مؤدبانه! مرا به سمت خودروی پلیس هدایت کرده و به کلانتری آورد. ته برگه هم نوشت که هیچ شاکی خصوصی نبوده و نامبردگان هیچ اقدامی نکرده و به اشتباه بازداشت شده اند». به این ترتیب مشخص شد که رژیم در وحشت از عکس العملهای دانشجویان، آن زمان قصد ندارد اقدام بیشتری انجام دهد.
عقب نشینی شاه، بلیطها به قیمت قبلی بازمی گردند
روز بعد که دانشجویان برای ادامه تظاهرات می رفتند، با کمال تعجب مسیر باز مواجه شدند و این که دیگر هیچ خبری از پلیس نیست. دانشجویان مجددا به قصد تجمع و خروج از دانشگاه بسیج شده بودند، تجمع شکل گرفت و همه دانشکده ها تعطیل شد و حرکت به طرف درب اصلی شروع شد که تظاهرکنندگان درست نزدیک در و جلوی دانشکده علوم روی یک سکوی بلند رییس دانشگاه ملی را دیدند که ایستاده و با یک بلندگوی دستی دعوت می کند که به سخنانش گوش دهند. وی نهایتًا اعلام کرد که همین لحظه مطلع شده است که قیمت بلیطها به همان قیمت قبلی بازمی گردد و به دانشجویان التماس می کرد که به کلاسهای خود بازگردند. غریو شادی همراه با شعار «دانشجو پیروز است» «اتحاد، مبارزه، پیروزی» «کارگر دانشجو، پیوندتان مبارک» نه تنها دانشگاه ملی بلکه همه دانشگاههای آن زمان را فراگرفته بود.
روزنامه های آن موقع نیز به علت گسترده بودن تظاهرات ناچار شدند البته با اصطلاحات خاص خودشان در تیترهای اول صفحات اول اشاره هایی به تظاهرات بکنند.
نام دانشجو به روی خود منه
یا به رنج دوستان گردن بنه
به این ترتیب بود که جنبش دانشجویی پس از چند سال سکون و آرامش تولدی دوباره یافت و در آستانه سال ۱۳۵۰ سال جشنهای شاهنشاهی که رژیم می رفت اوج ثبات خویش را به جهانیان اثبات کند، پیام بی ثباتی و نا آرامی را به سراسر جهان فرستاد. این عقب نشینی شاه هم چنین به دانشجویان نشان داد که می توان با ایستادگی و اتحاد به حقوق خود دست یافت و هر خواسته یی را محقق کرد.
از آن به بعد دیگر دانشگاهها آرام و قرار نداشتند. تنها یک ماه بعد بود که به دنبال حکم دادسرای نظامی ارتش مبنی بر اعدام و حبس ابد تعدادی از مبارزین بازهم دانشگاهها خروشیدن گرفتند: آن روزها شعار این بود:
نام دانشجو به روی خود منه، یا به رنج دوستان گردن بنه.
و یا «این است رأی دژخیم در دادگاه سری، ۱۷ نفر حبس ابد، ۱۹ نفر اعدامی»!. تحرکات، اعتراضات و تظاهرات دانشجویی دیگر توقف ناپذیر شده بود، چند ماه بعد در جریان قیام خونین سیاهکل همه دانشگاهها صحنه اعتراض بود و در سال ۱۳۵۰ دیگر دانشگاه تبدیل به یک کانون پر تپش شده بود و اعتراضات در آستانه جشنهای دو هزار و پانصد ساله و دستگیری کادرهای مجاهدین خلق در شهریور ۱۳۵۰ باعث شد که رژیم ناچار شود گارد دانشگاه را در درون دانشگاه و حتی در رستوران مستقر کند.
صد البته که رژیم خمینی با اعدام بدون محاکمه ۱۰۰، ۲۰۰ و هزار زندانی در روز و اعدام سی هزار تن طی چند ماه در سال ۱۳۶۷ جنایاتی فراتر از هر دیکتاتور تاریخ معاصر ایران مرتکب شد.
جنبش دانشجویی ایران که در دوران سیاه دیکتاتوری آخوندی همواره ادامه داشته است، همچون انقلاب بهمن، نه مرده و نه خاکستر شده، و همچنان می خروشد.