"کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان" با ذهنیتی که ما بیاییم برای بچه ها کار جدّی بکنیم و ادبیات خاص این ها را از دو طریق نوشتن و ترجمه به وجود بیاوریم، پدید آمد، البته در کنار نوشتن و ترجمه، فیلمسازی و قضایایی از این قبیل هم که موضوع بحث ما نیست...
در کانون پرورش فکری دو نوع کار می شد. یکی دعوت از نویسندگان نامدار وشناخته شده برای همکاری با کانون و برای تألیف، یکی هم دعوت از مترجمان. کتابهای ویژه یی برگزیده می شد و سپس برای ترجمه به مترجمان می دادند.
بخش تألیفی اش، به نظر من، خیلی اهمیت دارد. در این بخش کسانی کار کرده اند. صمد بهرنگی جزء آدمهای معروفش است، ساعدی هم دو تا کتاب کلات کار و کلات نان دارد که فکر کنم یکی اش توی کانون چاپ شده. مهرداد بهار درباره اسطوره چند تا کار کرده. نادر ابراهیمی کار کرد. سیروس طاهباز کارهای نیما را آن جا منتشر کرده بود. م. آزاد چند تا کار کرده و زریّن کلک و بسیاری از آدمهای دیگر از جمله خود من دو تا کتاب در همان دهه ۵۰ برای بچه ها نوشتم...
نویسندگانی که بیش تر در طیف چپ بودند به دلیل آزادی نسبی یی که در کانون بود به آن جا روی آوردند.
ترجمه ها هم خیلی کمک کرد که ذهن ما به عنوان نویسندگان کتاب کودک باز شود. برای این که ما از طریق ترجمه متوجه تنوّع این گستره شدیم یعنی دیدیم که می شود کتاب مستند داستانی هم برای بچه ها نوشت؛ می شود خود بچه ها هم قصه بنویسند؛ می شود نویسنده کتاب خود بچه ها باشند و مخاطبشان هم بچه ها باشند؛ می شود برای بچه ها نوشت یا خطاب به بچه ها نوشت...
در واقع از طریق ترجمه، ما با یک نوع تنوّع آشنا شدیم و البته این کار ما کار تفنّنی بوده است. همه ماها که برای بچه ها کتاب نوشتیم در واقع نویسندگان دنیای بزرگسالان بودیم و در عین حال فکر می کردیم که برای بچه ها هم کاری بکنیم. در حالی که کسی که برای بچه کتاب می نویسد باید به عنوان یک متخصّص و یک فرد آگاه و حرفه یی در همه عمر به این قضیه بپردازد. این که حالا یک کتاب برای بچه ها بنویسیم تا ببینیم چه می شود و بچه ها هم با نام ما آشنا بشوند و یا این که ذهنیّت ما به آنها منتقل شود؛ در واقع امری جدّی نیست و تقریباً همه این اسامی که من گفتم به طور تفنّنی برای بچه ها کتاب نوشتند. تنها شاید صمد بهرنگی دقیق تر و حرفه یی تر کار کرده باشد و تمرکز بیش تری داشته است. ولی مثلاً نیما هم قصه یی نوشته و بچه ها هم از این قصه استفاده کردند ولی این اصلاً ادبیات کودکان نیست. در حقیقت شاید بشود گفت که در آن دوره نویسندگانی که به طور حرفه یی به کار کودکان بپردازند، پدید نیامد و پس از انقلاب هم همین طور. هنوز این مسأله وجود دارد که ما نویسندگانی که بتوانند به طور حرفه یی برای بچه ها بنویسند، نداریم. علتش هم این نیست که چنین نویسندگانی نداریم، حتماً داریم. اما نوشتن برای یک سری از گروه ها نیاز به چیزهایی دارد. مثلاً نویسنده احتیاج به آزادی، رفاه و فراغت دارد، و این که بتواند کارش را ارائه کند. وقتی شما چیزی می نویسید و توقیف می شود یا نمی گذارند چاپ شود و یا این که اصلاً کج و راست می کنید، پس از مدتی شما اصلاً از آن صرفنظر می کنید و دنبال این کار نمی روید.
با توجه به این که بسیاری از ماها کارهای دیگری هم داشتیم و در حاشیه کارمان به این قضیه می پرداختیم، هیچ گاه امکان حرفه یی شدن پدید نیامد و "کانون" هم به این قضیه کمکی نکرد که مثلاً همان گونه که به یک پژوهشگر پول می دهند، از یک نویسنده حمایت مالی کنند و به او بگویند که بنشین و برای بچه ها کار کن. این بود که کارهایی اتّفاقی انجام شد. مثل بقیه کارهای ما که اتفاقی است. مثلاً نقد هم در مملکت ما امری است اتفاقی. برای این که نقدنویسی هم به چارچوبهای حمایتی نیاز دارد که اگر چنین چارچوبهایی نباشد نمی توان به نقد در دراز مدت ادامه داد و وقتی که در دراز مدت به نقد ادامه ندهید، حرفه یی نمی شوید و حرفتان تأثیری ندارد. بنابراین وقتی که شما ناقد نداشته باشید نویسنده و شاعر هم فکر می کند که هر کی به هر کی است و هر مزخرفی که به دستش می رسد به عنوان کتاب شعر و قصه چاپ می کند و همین می شود که هست. بنابراین می بینیم که اینها اموری مرتبط به هم است. حالا چرا آدمها حرفه یی نمی شوند؟ طبیعتاً شما به کاری که می پردازید اگر از آن درآمد کافی نداشته باشید، آزادی و امنیت نداشته باشید، برای اجرای آن کار، شما به آن حد از حرفه یی شدن نمی رسید و عبورتان اتفاقی می شود و ما در عرصه قصه های کودکان هم اتفاقی بوده ایم».
(کوتاه شده مقاله «نگاهی به ادبیات کودکان»، دکتر جواد مجابی، «شورای گسترش زبان فارسی»، به نقل از وبلاگ «زبان و ادبیات فارسی، آریا ادیب)