اعتصابات و تظاهرات در شهرهای مختلف، نقش بستن خشم مردم بهصورت شعارهای مرگ بر خامنهای بر درودیوار شهرها و... و... نشان از جامعه در حال انفجارمیکند. فریاد و فغان هرروزه نمایندگان در مجلس ارتجاع و مصاحبههای فرمایشی و ترسآلود سردمداران ریزودرشت نیز حاکی از آوازخوانی دژخیمان هراسان ملاهاست. در این شرایط حساس و خطیر، بقایای ورشکسته برخی از جناحهای رژیم و حامیان مماشات گرشان از موضع استیصال مطلق پرچم مبارزه مسالمتآمیز را روی دست گرفته واندرخطرات مبارزات خشونتآمیز، روضه صلح و همزیستی میخوانند.
مردم ایران اخیراً در تظاهرات خیابانی بیش از صد و چهل شهر و روستا در فضای خفقان مطلق و زیر سرنیزه آدمکشان، به بهترین صورت سرنگونی تمامیت نظام پلید آخوندی را فریاد زدند. تمثال نامبارک عمود خیمه نظام! را با جسارت و شهامت بیمانندی در جای جای ایران پهناور پایین کشیده و به شعلههای آتش خشم خویش سپردند.
پاسخ رژیم بهزعم باطل خویش برای خاموش کردن شعلههای قیام، مثل همیشه دستگیری، شلیک مستقیم، شکنجه تا حد مرگ بوده و هست. خبرهای منتشرشده تا این زمان، بیش از ده جوان مبارزوآزادیخواه در شکنجه گاههای قرون وسطایی رژیم تحت شکنجه به شهادت رسیده و بیش از دهها تن در خیابانها به گلوله بستهشدهاند.
راستی پاسخ مردم به این همه وحشی گیری آخوندهای حکومتی چه میتواند باشد؟!
راستی اگرهنوزهستند کسانی که زیر علم مبارزه مسالمتآمیز سینه میزنند پاسخشان چیست؟!
سردمداران رژیم از فردای سی خرداد شصت، در مقابل مخالفین جدی خویش، عملا وعینا شعارشان دست بریدن و چشم از حدقه درآوردن بود. رفسنجانی مدفون در خیمهشببازی نماز جمعه تهران گفته بود که دستوپای کسانی که در مقابل نظام قد علم کردهاند را باید برید وانها را در خیابانها و کنار دیوارها به گلوله بست. شیخ حسن فریدون هم گفته بود که باید مجاهدین و مبارزین را در ملاء عام و در نماز جمعه به دار کشید تا عبرت دیگران شوند. پیش از اینها بنیانگذار حکومت قتل و عام عمامه بسران، خمینی هم گفته بود که اگر در همان بحبوحه انقلاب دو هزار نفر از اینها را دستگیر و فله ای اعدام میکردند حالا جامعه آرام گرفته بود. دجال جماران، البته این کار را به ابعاد در دهه شصت و تابستان سیاه شصت و هفت به انجام رساند. اسناد گفتهها و بیانات به عینه موجود است و جای هیچگونه شک و شبههای در آنها نیست. در سال شصت و دو در زندان وکیل آباد مشهد یک روزهمه زندانیان سیاسی را به اجبا ردر حیاط بند چهار جمع کردند و لحظاتی بعد لاجوردی جلاد با آدمکشانش وارد شدند. لاجوردی باد درغبغب شروع به وراجی کرد. یکی ازتوابین تیرخلاص زن معروف از میان جمعیت بلند شد وگفت حاجی آقا من کاری به مجاهدین سرموضع ندارم ولی ما توابین را چرا همچنان در زندان نگاه داشته اید؟!
پاسخ لاجوردی این بود که برو به جان امام! دعاکن که شما ها هنوز نفس میکشید!
ضمنا اگر بخششی باشد، دعا کن در آخرت به آن نائل شوی! وعربده کشید که اگربه اوبود همه را تیرباران میکرد و از شر زندانیان سیاسی، خود و نظام پلیدش را خلاص میکرد. این است رژیمی که برخی هنوز هم بر طبل رفراندم و مبارزه مسالمتآمیز میکوبند و مردم بجان آمده و نیروهای برانداز را متهم به خشونت گرایی میکنند.
آنچه که مسلم است شیوه چگونه مبارزه کردن و شیوه برخورد مردم و نیروهای اپوزیسیون را در طول تاریخ، دیکتاتورها و رژیمهای مستبد و توتالیتربه آنها تحمیل ودیکته کرده و میکنند.
مردم ایران طی سالیان، در دانشگاهها، در کارخانه ها، در خیابانها، در جنگلها و حتی در سیاهچالها با نثارخون و جان خویش گفتند و نوشتند که این رژیم پلید ضدبشری را نمیخواهند. حرف مردم بپا خاسته و فرزندان مجاهد و مبارزش یک جمله بیش نیست. رژیم آخوندی حاکم بر ایران با مسالمت و بی مسالمت، بی اتم و با اتم، باعمامه و بی ردا و عمامه سرنگون، والسلام.