بدین معنی که با درایت و توانایی در خور یک رهبر صادق و راستین انقلابی قوانین عام و خاص و تجارب مدون انقلابی تاریخ و سایر ملل را با ویژگی تاریخی، اجتماعی و فرهنگی خود، به درستی بشناسد تا بتواند یک انقلاب را به سمت پیروزی نهایی هدایت کند.
تاریخ ملت ها نشان میدهد که هیچ انقلابی بدون طی فراز و نشیب های پیچیده و حل تضاد های آن و پرداخت بها به نتیجه ای مطلوب نمی رسد. کم نبوده و نیستند انقلاب های بزرگی که علیرغم جان فشانی و فداکاری توده های انقلابی بدلیل عدم صلاحیت و کفایت رهبری به انحراف و یا خیانت کامل کشیده شده اند.
نمونه برجسته ای آن انقلاب سال ۵۷ در ایران است. تجربه تلخی که از ناحیه نبود رهبری درست و شایسته فاجعه بزرگی را به ملت ایران تحمیل کرد. بنا بر این هیچ انقلابی بدون رهبری ذیصلاح به تحقق و پیروزی نمی رسد.
اینک پس از گذشت ۳۸ سال از سرقت رهبری انقلاب و خیانت محض و همه جانبه ای خمینی مرتجع و ضدبشر و خامنه ای در لباس ولایت مطلقه فقیه به انقلاب ایران، کارنامه سراسر خیانت و جنایت رژیم خمینی در معرض داوری عموم و جهانیان قرار دارد.
به موازات آن بیلان و عملکرد تمام دستجات و سازمان ها و شخصیت های که مدعی اپوزیسیون بودند، به روشنی قابل ارزیابی و داوری است.
همگان میدانند که پس از پیروزی قیام ۱۳۵۷ در ایران و علنی شدن فعالیت های سیاسی پس از سقوط شاه، تعداد فعالان سیاسی در قالب افراد و گروه ها و شخصیت ها به دهها و صدها میرسید که هر کدام بنا بر ماهیت سیاسی و طبقاتی و فرهنگی خود، شروع به انتشار و تبلیغ افکار و عقاید خود کردند.
مجاهدین بدلیل ماهیت ایدئولوژیکی و سیاسی خود و با گذراندن دو ضربه سنگین یکی در سال ۵۰ و اعدام بنیانگذاران و اعضای مرکزیت و دیگری ضربه اپورتونیستی چپ نما در سال ۵۴ دارای تجاربی ذیقیمت و فراوان شده بود که تحت رهبری مسعود رجوی تنها باقی مانده عضو مرکزیت سازمان بدون اغراق سنجیده و حساب شده گام برمیداشت. از روز اول و حتی قبل از قیام بهمن به محض آزادی مسعود رجوی و یاران اش از زندان شاه، او با روشن بینی و شناخت عمیقی که از جوهره ارتجاع آخوندی داشت، مبارزه خود را روی اصلی ترین خواست صد ساله مبارزه مردم ایران که همانا آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی بود گذاشت.
رجوی فریب دجالگری ضد امپریالیستی؟ خمینی را نخورد. او به دامن فتنه ارتجاع – لیبرال هوشمندانه کشیده نشد. او مقهور جنگ طلبی خمینی نشد و به هیچ تردید و تزلزل و با شجاعت تمام جنگ ضد میهنی خمینی را پس از عقب نشینی عراقی ها از خرمشهر و درخواست صلح در سال ۶۱ کاملا ضد مردمی و در جهت صدور ارتجاع به خارج و سرکوب در داخل به چالش کشید.
وی و سازمان مجاهدین برای همه ای این موضع گیری ها بهای سنگین میپرداخت، ولی در عوض بخاطر اصولی بودن مواضع روز به روز بر تعداد هواداران مخصوصا از قشر جوان دانشجو و دانش آموز و سایر اقشار افزوده میشد. بنا به اعتراف سران گوناگون رژیم اعم از نظامی و سیاسی چه در حال و چه در گذشته تعداد میلیشیا سازمان یافته مجاهدین در کل کشور به نیم ملیون نفر میرسید، به موازات آن تعداد نشریات پخش شده ای آن زمان به تیتراژ ۶۰۰ هزار نسخه در روز میرسید که دهها برابر تیتراژ نشریه های حزب حاکم آن زمان بود. مجاهدین در فاصله ای بین سال ۵۷ و ۶۰ یک مبارزه بسیار تنگا تنگ با خمینی سر اصلی ترین حقوق مردم به پیش میبردند.
بعنوان مثال در دو انتخابات مجلس و رئیس جمهوری اولین دوره با مداخله خمینی و وحشت از جارو شدن در یک مبارزه مسالمت آمیز کاندیداهای مجاهدین حذف شدند. مردم و فعالان آن دوره به یاد دارند که در کاندیداتوری رجوی برای ریاست جمهوری تقریبا تمام احزاب کوچک و بزرگ خارج از حاکمیت از طیف راست میانه تا لیبرال و چپ و اقوام و ملیت ها و روشنفکران از کاندیداتوری وی حمایت کردند.
همانطور که در بالا اشاره رفت اگر خمینی تن به قوانین مبارزه مسالمت آمیز میداد، در مدت کوتاهی از اریکه قدرت فوق العاده مذهبی و سیاسی که در او جمع شده بود به پاین کشیده میشد.
خمینی با شم ضد انقلابی خود خطر اصلی و دشمن اصلی را از همان ابتداء بنیانگذاری مجاهدین به خوبی شناخته بود. به همین دلیل هر روز به کینه ای او علیه مجاهدین مخصوصا بخاطر افشاگری های بی امان سیاست های مخرب و ضد مردمی وی افزوده میشد و دامنه ای سرکوب را در مورد مسئولان مجاهدین و هواداران آنها افزایش میداد. وی بارها علنا و صراحتا علیه مجاهدین موضع میگرفت که یک نمونه ای برجسته ای آن این بود که در یک سخنرانی پس از اشاره به میتینگ های بزرگ مجاهدین با اشاره به مسعود رجوی گفت که دشمن نه آمریکاست و نه شوروی بلکه در خود تهران یعنی مجاهدین هستند.
در فاصله ای ۵۷ تا ۶۰ که مجاهدین آن را فاز سیاسی مینامیدند میلیشیا ی پر شور مجاهدین در سراسر کشور با نظم و انضباط شایان انقلابی که از طرف رهبری تئوریزه میشد به درگیری زودرس که خواست مبرم خمینی بود کشیده نشدند بقسمی که در این فاصله دهها تن از میلشیا مجاهدین فقط در نشریه فروشی و یا حمله در میتینگ ها شهید شدنددر حالی که حتی یک گلوله هم شلیک نکرده بودند. بدین ترتیب بود که روز ۳۰ خرداد سال ۶۰ آخرین آزمایش فعالیت مسالمت آمیز سیاسی از طرف مجاهدین برای تعیین تکلیف راه آینده با خمینی و رژیم اش رقم خورد. نیم ملیون نفر در تهران و هزاران میلیشیا در شهر ها وارد بزرگ ترین تظاهرات آن روز شدند.
خمینی دژخیم همچنان که انتظار میرفت تظاهرات را در تهران و شهرستان ها به خاک و خون کشید و هزاران نفر دستگیر و به زیر وحشیانه ترین شکنجه ها در زندان برد. بدین ترتیب دوست و دشمن نظاره گر یک نبرد بی امان و خونین بین مجاهدین از یک طرف و ارتجاع هار خمینی و پاسدارانش از طرف دیگر شدند. برای جلوگیری از اطاله کلام حوادثی را که از سال ۵۷ شروع و به ۳۰ خرداد سال ۶۰ رسید، بسیار خلاصه و تیتروار مخصوصا به نسل جوان امروز شرح داده شد. بسیار ضروری است که برای آگاهی از تاریخچه پر فراز نشیب نبرد مجاهدین و هم پیمان آنها در شورا نسل جوان امروزی سلسله آموزش های استراتژی قیام و سرنگونی در سال ۸۸ را که یک سند ارزنده تاریخی و سیاسی و ایدئولوژیکی است و توسط مسعود رجوی مدون شده است را مطالعه کنند.
همه باید به این سؤال مقدر پاسخ بدهند که در در ۳۸ سال گذشته که تاریک ترین ادوار در تاریخ بوده، چه کسانی از رو نخست سینه سپر کرده و یک لحظه از مبارزه علیه رژیم دست بر نداشته اند.
آیا کسانی بودند که در خارج همچون شورای ملی مقاومت هزاران تظاهرات و در ابعاد چندین هزار نفره برگزار کنند.
مخصوصا در ۱۰ سال گذشته که میتینگهای ۱۰۰ هزار نفره در پاریس به رهبری خانم مریم رجوی برگزار شده است.
آیا ۱۲۰ هزار شهید راه آزادی و ۳۰ هزار قتل عام در کشتار ۶۷ که اکنون عالمی را در ایران و جهان تکان داده است چه کسانی و چه هویتی داشتند، جز اینکه بیش از ۹۵ درصد آنها هویت مجاهدی داشتند. صد البته با احترام و گرامیداشت برای مبارزینی که از سایر شخصیتها و سازمانها بودند، آیا کسان دیگری بودند که در به شکست کشاندن انواع و اقسام پروژه های خائنانه رژیم همچون جنگ ضد میهنی با هزار میلیارد دلار خسارت و یا اتمی با هدر دادن ۴۰۰ میلیارد دلار از سرمایه های ملی همراه با ۳ میلیون کشته و معلول جنگی در افتند و مانع نابودی همه جانبه حرث و نسل از ایران شوند.
آیا حزب و یا سازمان یا گروهی بوده و هستند که تشکلی بزرگ و پایدار از ۳۰ تیر سال ۶۰ (آغاز تاسیس شورای ملی مقاومت) همچون شورای می مقاومت که متشکل از سازمانها و گروها و هنرمندان و نویسندگان معروف است که پایدار تا به امروز مقاومت کند و در اوج شناخته شدگی بین المللی و منطقه ای قرار گیرد تا آنجا که حمایت هزاران پارلمانتر و شخصیت معروف سیاسی و بین المللی را در ۵ قاره تحت رهبری خانم رجوی به خود کسب کند...
آیا اینکه در روز روشن رئیس جمهور رژیم، آخوند روحانی از رئیس حمهور فرانسه، میخواهد که جلو فعالیت های مجاهدین را بگیرد، معنایی جز این دارد که آدرس جدی ترین دشمن خود را با علم به اینکه منجر به رسوایی سیاسی میشود، به دنیا اعدام میکند.
آیا پس از قیام سراسری ۷ دیماه روزی بوده که سران رژیم بطور فله ای از رهبری مجاهدین در قیام سخن نگویند. تا آنجا که خود خامنه ای هم که هیچ وقت حاضر نبوده بطور صریح اسمی از مجاهدین ببرد. ولی ناچار شد که بگوید یک راس مثلث مجاهدین هستند و دهها و صدها سئوال متصور واساسی از این نوع که در مرحله حساس کنونی همه را در برابر این سئوال بزرگ قرار میدهد که چه کسانی و چه گروهایی بودند که در فراهم کردن قیام وشرایط کنونی که نمیتواند یکشبه شکل گیرد، دخیل و سهیم بودند.
مهمتر از همه اینها موقعیکه در دیکتاتور فاشیستی از نوع آخوندی که امکان هیچ اظهار نظر علنی و انتخاب آزاد برای آحاد مردم نبوده و بطور قانونمند و منطقی معیار مشروعیت چیزی دیگری جز مقاومت پایدار و قابل دید در این عرصه وجود دارد؟.
در همین راستا کدام انقلاب و جنبش موفق و رهایی بخش بوده که بدون تاریخچه مقاومت و رهبری پیش رفته و پیروز شده باشد. برخلاف واقعیت های سرسخت اجتماعی رهبری که یک شبه شکل بگیرد صد البته هم دستاوردهایش اگر هم دستاوردی داشته باشد، یک شبه از بین میرود. اگر فرضا شخصی و جریانی این توانایی را دارد که بتواند جدا از شورای ملی مقاومت رهبری سرنگونی رژیم را عملی کند کسی مانع آن نیروی فرضی نیست ولی واقعیتهای سرسخت حاکم بر یک انقلاب را نمی توان با ایده آلهای ذهنی پیش برد.