رحمان کریمی: بهار من، بهار شمایان به روز آزادی

بهار من،

بهار شمایان به روز آزادی.

 

در این هوای سرد بارانی

صفای خوش بهاران را

در کجای جغرافیای با بادهای شمالی

در جُمجمه، جستجو توانم کرد؟

جلگه های تشنه نور روح

و دل که پر پر می زند

در قفس طلایی خدایان سرمایه.

 

چگونه شاد بمانم

با سفره های هفت سین ستم در ایرانم

چگونه آرام بمانم

با گرسنه سفره های زحمتکشان در فریادم؟

اگر دلم خوش است و قراری می گیرد

به شوق کوش و جوش شمایان است

ای یاران!

که ویرانه کرده اید به عزم و رزم خود

این سیاه زمستان بی شرم استبداد را.

راحت نمی گذارید به روزی بی تلاش

جغدان شوم خونخوارهٌ سرا سر

دروغ و زشت.

 

بهار من،

بهار شمایان به روز آزادی

چون وزد به چهارفصلش صدای مردمی

اگر جنازه ام بماند به تبعیدگاه ناگزیر

یادهایم در بادهای بهاران خاوران جاری شود

من از پیروزیان عصر خویشتنم.