بلای گل ـ پایتخت گل

ملک الشعرای بهار (زادروز: ۱۸آذر۱۲۶۵ در مشهد ـ درگذشت: اول اردیبهشت۱۳۳۰ شمسی در تهران)، قصیده «بلای گل» را در سال ۱۲۸۷ـ (در ۲۲سالگی) در مشهد سرود و در آن کوچه های پر از گل شهر زادگاهش را توصیف کرد.

در آن زمان کوچه ها و خیابانهای مشهد و دیگر شهرهای ایران هنوز سنگفرش یا آسفالت نشده بود و «گل» بلای عظیمی بود که مردم دچارش بودند و از آن گریزی هم نداشتند. بخشی از این قصیده را در زیر می خوانید:
 «افتاده ایم، سخت، به دام بلای گل
 یارب چو ما مبادا کسی مبتلای گل

گل مشکلی شده ست به هر معبَر و طریق
 گام روندگان شده مشکل گشای گل
 
هر گه که ابر خیمه زند در فضای شهر
 بر بام هر سرای بر آید لوا(=پرچم)ی گل
 
گل دل نمی کَند ز خراسان و اهل او
 ای جان اهل شهر فدای وفای گل
 
گر صد هزار کفش بدرّد به پای خلق
 هرگز نمی رسند به کشف غطا(=پرده)ی گل
 
با خضر اگر روند به ظُلمات کوچه، خلق
 اسکندری خورند (=با سر به زمین می افتند) در آن چشمه های

گلها ثَقیل (=سنگین) و درهم و کوچه خراب و تنگ
 آه از جفای کوچه و داد از جفای گل ...

بر روزگار خویش کنم گریه بامداد
 چون بنگرم به خنده دندان نمای گل ...
 
امروز در قلمرو طوس از بلند و پست
آن جایگه کجاست که خالی است جای گل
 
گر لای و گل تمام نگردد از این بَلَد (=شهر)
 اهل بلد تمام بمانند لای گل»
البته به غیر از گل، هزار مسأله دیگر گریبانگیر مردم هم هست که بهار به خاطر شرم از پرگویی از بیان آنها در می گذرد.
«شرم آیدم ز گفتن بسیار ورنه باز
 چندین هزار مسئله باشد وَرای گل»

ملک الشعرای بهار یازده سال بعد (۱۲۹۸شمسی) در قصیده «پایتخت گل» به همان سان در باره کوچه ها و خیابانهای پر از لای و گل تهران چنین می سراید:
«... در پایتخت ما بگشادند بخت گل
 شد پایتخت ما، به صفت، پای تخت گل
خوشگل تر از شَوارع ری (=تهران) نیست کاندروست
 صدگونه شکل هندسی از لَخت لَخت گل
گر تختی از بلور نهی بر کنار راه
 در نیم لحظه اش نشناسی ز تخت گل
یک رَخت (=لباس) پاک باز نمانَد به شهر ری
 گر آفتاب و باد نبندند رخت گل»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(دیوان اشعار ملک الشعرای بهار، تهران، انتشارات توس، چاپ دوم، ۱۳۹۵).