به این وضعیت که تا به امروز به قبض روح شدن تمامی باندهای متخاصم رژیم راه برده، تغییر و تحولات در سیاست کشورهای مهم منطقه، مواضع اخیر اتحادیه اروپا نسبت به پروژههای تروریستی و موشکی رژیم و بهویژه تغییرات پرسنلی در کاخ سفید را هم اضافه نمائیم، تا آنوقت تصویر جامعتری از «برقگرفتگی» مقام معظم و عمله اکره ارتجاع به دست آید.
اساسا نیازی به تجزیه و تحلیل در رابطه با موارد فوق نیست، تنها کافی است تاسری به رسانههای وحشت زده نظام، رادیو و تلویزیونهای حکومتی، نمایشات جمعه، مواضع ابواب جمع و رسانههای وابسته به سیاست مماشات در خارج، ساندیس خوران ولایت، لشکر بی جیره و یا با جیره و مواجب دیکتاتوری ولیفقیه، مأموران ریز و درشت اطلاعات آخوندی، پارهای از «تجار محترم در دنیای سیاست»!، تشکلات و انجمن و سایتهای قلابی و نمایشی رژیم ساخته و یا فکل کراواتیهای «در آب نمک خوابیده» حکومتی بزنیم، تا آنوقت به عمق هراس، دلشوره و دلهره نسبت به آیندگی نظام آخوندی بهتر پی ببریم.
بر این منطق است که باید بوق و کرنا و ساز و نقاره مقام معظم به همراه «ترجیح بند» در پشت شاه کلید ولایت یعنی «جنگ، حمله خارجی و یا سوریه شدن کشور» را مد نظر قرار داده و به نقد سرنگونی کشید.
بر سیاق همان «نعل وارونه» است که ابواب جمع ولایت مردم، جوانان و زنان شجاع میهن امان را از «سوریه شدن» ایران میترسانند و صدها بار با زبان اشهد میان «مقاومت، مجاهدین و خواسته ملی مردم برای سرنگونی»، صد البته دیکتاتور عنان از دست دادهای بنام «خامنهای، سپاه سرکوبگر و خونریز پاسداران، نیروی تروریستی قدس با تمامی زیرمجموعهها و شاخههای تروریستی» آن را انتخاب میکنند.
رژیمی از سوریه شدن ایران سخن به میان میآورد که خود مسئول اصلی جنگ داخلی در سوریه، کشتار و بمباران و گلوله باران کودکان، زنان و سالمندان در این کشور بحران زده میباشد.
این خامنهای است که با بسیج نیروهای بنیادگرا از افغانستان، پاکستان، عراق و در یک همکاری آشکار با داعش و یا با گسیل نیروهای سرکوبگر نظامی و صرف هزینههای هفتاد میلیاردی، سوریه را به «خاک سیاه» نشانده است.
این ولیفقیه در بن بست قرار گرفته است که با بمبهای کنار جادهای، با شلیک موشکهای بالستیک به کشورهای اسلامی و عربی و با هزینه کردن درآمدهای ملی ما ایرانیان، منطقه خاورمیانه را به خاک و خون کشیده است و به کمتر از «تجزیه کشورها» راضی نیست.
بهراستی کدامین نیروی تروریستی است که اکنون لبنان را عملا به بخش جنوبی و شمالی تجزیه کرده، یمن را به جنگ داخلی کشانده و اکنون چشم طمع به کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس با گسیل گروههای تروریستی، بمبگذاری و ایجاد بلوا، دوخته است؟
پاسخ به تمامی این سوالات بسیار ساده است، آری این خامنهای است که هدفی به جز سوریه کردن ایران، راهاندازی جنگ خانمان سوز دیگری در سر ندارد. ولیفقیه زهر خورده که بهخوبی به ابعاد تنفرم جامعه نسبت به خود و حاکمیت منفور آخوندی اشراف دارد، تلاش میکند تا با وارونه نمایی و جوسازیهای تصنعی، تصویر غیرواقعی از تحولات و به تبع آن سرازیر شدن بهمن بر سر و صورت و ریش ولایت بدهد.
وی عامدانه نمی گوید که چگونه در سایه سیاست مخرب مماشات توانست به «توافق وین» دست یابد و بدین سان قریب ۱۵۰ میلیارد دلار به جیب آتش افروزی و پروژههای مخرب حکومتی بریزد و جامعه جوان و پویای ایران را با خط فقر ۸۰ درصدی به «فلاکت» بکشاند. این خامنهای بود که توانست در سایه این سیاست مخرب بیش از سه دهه فرصت بقاء بخرد و به ضرب «دلارهای نفتی» و «تجارت نفت و خون» دست به لشکرگشایی، تصرف عراق، راهاندازی پروژههای مخرب موشکی، تجزیه سوریه، تسلیح و حمایتهای مالی، ایدئولوژیک و لجستیکی از نیروهای بنیادگرای تروریستی در یمن، لبنان، افغانستان تا شاخ آفریقا بزند.
وی با وقاحت آخوندی و بی شرمانه تلاش دارد تا سرکوب مردم ایران، کشتار، اعدام، قطع دست و پا در میادین و معابر شهرهای کشور، چشم درآورن، اسید پاشیدن بروی زنان و دختران میهن امان، قتل و کشتار دگر اندیشان، بمباران و قتلعام مجاهدین و مبارزین و یا پر کردن زندانهای کشور از زندانیان سیاسی و عقیدتی را درهاله همین دجالیت مخدوش نماید.
بهواقع مگر راهاندازی خاکریزهای متعدد در منطقه، هدف دیگری بهجز جلوگیری از قیام مردم و سرنگونی رژیم در تهران را دارند؟ این را دیگر ما بهعنوان نیروهای برانداز نمی گوئیم، سخنان آخوند طائب، مسئول ولایت در سپاه سرکوبگر پاسداران و نیروی تروریستی قدس و یا اعترافات بسیاری از نمایندگان ولیفقیه در نمایشات جمعه و اعلام سوریه بهعنوان «استان سی و پنجم» ولایت، همان چراغی است به تاریک خانه این استراتژی شکست خورده. بر این منطق دکترین خامنهای برای حفظ حکومت همان راهاندازی و استمرار سیاست شکست خورده «ایجاد حیاط خلوت» است.
اما بقول مقاومت ایران و با «راه حل سوم» خانم رجوی، باید به حاکم کف بردهان آورده گفت، رژیم آخوندی اکنون در پایان راه و به آخر رسیدن تمامی «ظرفیت های استراتژیک» اش رسیده است. بر این منطق باید به واکنشهای هیستریک و هراس آلود دیکتاتوری ولایت در زمینههای یاد شده و ساختن «لو لو» از مجاهدین و مقاومت ایران و یا خزعبلاتی مانند تجزیه کشور، جنگ داخلی و یا حمله خارجی پرداخت. راه حل سوم همان جوهر و مضمون راه حل ملی و میهنی برای استقلال سیاسی و. برای مقابله با هرگونه بحران و رساندن جامعه ایران به صلح، امنیت، دمکراسی و حسن همجواری و عدم هرگونه مداخله خارجی در کشور است.
بهرحال خامنهای که ضرب شست سرنگونی را در دی و بهمن گذشته از سوی مردم و کانونهای شورشی دریافت کرده، اکنون از ناشی از این ضربه دبه «آه و فغان ها و» برقگرفتگی«افتاده است. لذا از این منظر باید تلاشهای مذبوحانه وی و دستگاه منفور اطلاعاتی حکومت با تمامی باندهای سرکوبگر آن را برای مخدوش کردن واقعیتها زیر ذرهبین قرارداد.