شلیک بیش از یکصد موشک به مراکز نظامی یک دیکتاتور خونریز که بر کودکان، زنان باردار و سالمندان کشور خود نیز رحم نمیکند، بهواقع پاسخ منطقی به «جنایت علیه بشریت» از سوی بشار اسد و پدرخوانده وی یعنی خامنهای زهر خورده میباشد.
صحنهها و تصاویر جانکاه نوزادان معصومی که در سایه «نیروهای حمایت از حرم» ولایت با سلاحهای شیمایی و یا بمبهای بشکهای به قتل رسیدهاند، به یقین وجدان هر انسان دردمند و آزادهای را بدرد میآورد و ضرورت یک اقدام بینالمللی علیه این بربریت را هرچه بیشتر بارز میکند.
بهرحال پیام بهقدری روشن بود که هنوز «سحر نشده» و آواز «قوقولیقوقو» خروسها به آسمان نرفته، «مقام معظم» با عجله وارد میدان شد و ضمن عربدهکشیهای متداول و هارت و پورت، درد دل» رهبر موقت» را اینگونه به بیرون ساطع کرد «این حملهی سحر به سوریه یک جنایت است! بنده بهصراحت عرض میکنم که رئیسجمهور آمریکا، رئیسجمهور فرانسه و نخستوزیر انگلیس جنایتکارند و جنایت کردهاند»!
با قدری تامل در این جملات، بهخوبی میتوان به روحیه باختگی، سردرگمی و اذعان به شکستهای استراتژیک ولیفقیه در منطقه رسید. زیرا خامنهای هرگز در مخیلهاش این حجم از ائتلاف جهانی علیه سیاست های خود و این حجم از «موشکهای کروز» را نه میدید و نه تصور آن را میکرد.
وی که «چرخش دوران» را فهم نکرده است، به اشتباه بر این باور بود که با اهرم سوریه و کشت و کشتار در این کشور مصیبتزده، بهترین و مناسبترین برگه را برای «چکوچانه زنی» بر سر وضعیت نهایی برجام در دست دارد. بر این سیاق بغایت اشتباه، دیپلماسی امنیتی – نظامی خامنهای می پنداشت که به مانند گذشته میتوان با حربه «تروریسم منطقهای» باجگیری نمود و میز مذاکرات برای آینده را چید!
همچنین این گونه بیان، آن روی دیگر اعتراف به ابعاد ضربه نظامی و تبعات بسیار روشن سیاسی این واقعیت میباشد که ولیفقیه ناچار به عقبنشینیهای هرچه بیشتر و بیشتر خواهد گردید، زیرا ترجمان جملات فوق در فرهنگ آخوندی، به معنای بروز واقعهای دردآور است که به یقین اخبار و جزئیات آن در آینده نه چندان دور به بیرون درز خواهند کرد.
اینکه چه تعداد از کادرهای نیروی تروریستی قدس و یا زیر شبکههایی مانند اعضاء حزب الشیطان طی این حملات کشته شدهاند، در رابطه با آن اخبار ضدونقیضی وجود دارد، اما آنچه که مسجل است، سخنان خامنهای ترجمان بیان واقعیتی بنام ابعاد شکست یک استراتژیک و ریختن هیبت نظامی سرکوبگر، تروریستی و پوشالی است که پنداری روزی روزگاری بر «کشتزار چغندر» سیر و سیاحت میکرده است.
شاید سخنان خرم نماینده سابق رژیم در مقر اروپایی سازمان ملل متحد در این رابطه قدری ابعاد مواضع «ولیفقیه قبض روح شده و موشک خورده» را بهتر و بیشتر باز نماید. وی در این رابطه اعتراف میکند: «روسیه هیچ واکنشی نظامی در قبال حمله غرب از خود نشان نداد و تنها سوریه و شاید به قول خبرگزاریها، جمهوری اسلامی پای ضدموشکها ایستادند و شانس خود را آزمایش کردند». (سایت حکومتی فردا نیوز ۲۶ فروردین ۱۳۹۷)
اما گذشته از ابعاد نظامی این تهاجم، باید به تبعات سیاسی آن بهویژه به هر آنچه که به سیاست های مخرب دیکتاتوری ولیفقیه و مطامع آن در منطقه برمیگردد، قدری ژرف گرایانه نگریست.
واقعیت از فردای خلع سلاح مجاهدین در اشرف قهرمان و «تقدیم عراق» به خامنهای در سینی طلایی این است که ولیفقیه زهر خورده برای حفظ قدرت در تهران دست به سرمایه گذاری بزرگی برای پیشروی در کشورهای منطقه زده بود، زیرا با وجود عدم مشروعیت و مقاومت در داخل کشور و یا در نبود یک سیاست قاطع و با وجود بختکی بنام «سیاست مماشات»، وی ضمن «مزه مزه» کردن پروژه بغداد، بهخوبی دریافت که اکنون «اتوبان یکطرفه ای» برای رسیدن به سه پایتخت دیگر یعنی صنعا، بیروت و دمشق باز شده و بدین سان میتوان دستگاه صدور بنیادگرایی حکومت را از طریق نیروی تروریستی قدس و زیر مجموعههای تروریستی آن در کشورهای عربی و همسایه، با خرج صدها میلیاردها دلار از درآمدهای ملی و باجهای برجام برپا نمود.
پاسدار شمخانی دبیر شورای امنیت ملی رژیم در این رابطه بهصراحت تأکید کرده بود: «شایعهپراکنان بیمار این روزها به ترویج این سؤال میپردازند که چه نسبتی بین سامرا و حمید تقوی (از فرماندهان معدوم سپاه در عراق) وجود دارد و ما را چه کار به اینکه در عراق و سوریه چه میگذرد؛ پاسخ این سؤال روشن است؛ اگر تقویها در سامرا خون ندهند، ما باید در سیستان، آذربایجان، شیراز و اصفهان خون بدهیم». (سایت حکومتی فرارو ۸ دیماه ۱۳۹۳)
اما در مقابل و در فردای مرگ خمینی، این مجاهدین بودند که در کتابی تحت عنوان «بنیادگرایی اسلامی: تهدید نوین جهانی» بر واقعیتی بنام سیاست های نوین رژیم پس از شکست در جنگ هشت ساله با عراق، از طریق صدور بنیادگرایی اسلامی و تروریسم خارجی از قفقاز و آسیای میانه تا خاورمیانه و شمال آفریقا، تأکید کردند.
در این رابطه خانم رجوی بهکرات در دوران اشغال عراق توسط سپاه پاسداران و ساخت و پاخت های ابواب جمع سیاست مماشات با «دلدادههای ولایت» تأکید میکردند: «من هشدار میدهم که خطر دخالت رژیم ایران صدبار بدتر از خطر اتمی آن است».
سخن کوتاه،
بیان مکرر این سیاست های روشن از سوی مقاومت ایران بهواقع ضروری است، زیرا به یقین چراغی بهسوی آینده میباشند. این واقعیت که مواضع و تحلیلهای مقاومت ایران و مجاهدین در رابطه باسیاستهای مخرب خامنهای در منطقه بحرانی خاورمیانه تماما اصولی و بر پایه واقعیت و دادههای ملموس استوارشدهاند، اکنون یکی پس از دیگری و بهویژه پس از تجربه مالکی خونریز و مستقر کردن نیروی تروریستی قدس در سوریه و یا حمایتهای بیدریغ رژیم از حوثیها و یا حزب الشیطان به اثبات رسیدهاند
و این واقعیت نیز که آلترناتیو برای برون رفتن از این وضعیت وخیم و بحرانی و زدن سر افعی بنیادگرایی در ایران و منطقه تنها و تنها یک «اسلام بردبار و دمکراتیک» بر پایه حسن همجواری و اتحاد خلقهای منطقه میباشد، نیز به یقین و صد البته به اثبات خواهد رسید.
بر این منطق باید گفت که با عبور از مرحله نخست، اکنون جنبش مقاومت و مجاهدین پیروزمندانه در راه برداشتن دومین قدم میباشند.