دکتر غلامحسین ساعدی: «دیگر جواب گلوله گل نیست»

«بله، کار از کار گذشته، مبارزات انقلابی مردم حکمت پوشالی مبارزه مسالمت آمیز را برای ابد به طاق نسیان سپرده است. پیشرفت لحظه به لحظه مبارزات قهرآمیز یک سال گذشته، امروزه روز دارد شکل یک انقلاب مسلّحانه را پیدا می کند. و این ناگزیری سرنوشت محتوم مردم ایران است که، بی هیچ رابطه و وابستگی به قدرتهای بزرگ و بلوکهای شرق و غرب، تنها و تنها به اتّکای نیروی خود با دست خالی به میدان آمده اند و نه تنها در مقابل چکمه پوشان و جلّادان رژیم بل که در برابر بزرگترین امپریالیسم جهانی قد علم کرده اند.

طرفداران مبارزه منفی و هواداران مبارزه مسالمت آمیز شاید امروز خوب پی برده باشند که پای استدلالها و دلیل تراشیهاشان از اول نیز چوبین بوده است. نظامیان با اعلامیه های بسیار مضحکشان مدام از این می نالند، و باید هم بنالند، که چرا مردم با چوب و چماق و سنگ و پاره آجر و بیل و دیلم به خیابانها می ریزند و به طرف "مأمورین" حمله می کنند، و مدام اخباری از این گوشه و آن گوشه می رسد که جوانان به خلع سلاح مأمورین دست می زنند و در مبارزات خیابانی حتی از اسلحه گرم نیز استفاده می کنند. این اخبار مبارک مژده یی است از توده گیر شدن مبارزات مسلّحانه بین مبارزین انقلابی ایران. تا لحظه یی که اسلحه نیست، می شود با مشت خالی سراغ درفش تیز رفت ولی اگر اسلحه باشد جواب هر ضربتی را با ضربت محکمتر و قویتر می شود داد. این حقیقت بزرگ را مردم ایران به خوبی دریافته اند که برای از پای درآوردن رژیم تنها یک راه کافی نیست. اعتصاب گسترده در تمام سازمانها، به خصوص اعتصاب کارگران نفت، اگرچه اهمیت اساسی دارد، ولی برای این که سرکوب نشود نیاز به این دارد که دشمن را در دهها موضع دیگر درگیر ساخت و ضربتهای محکمتری بر پیکرش وارد آورد. امتناع از پرداخت مالیات رژیم را آن چنان سردرگم و دستپاچه می کند که برق آسا لایحه فوری به مجلس قلّابی می برد تا با وسایل خشونت آمیز مردم را سرکیسه کند و شکم زرّادخانه یی را که برای کشتن مردم به خیابانها آورده است، سیرکند. انتشار فهرست نام غارتگران به وسیله کمیته بانکها، یعنی حقیقتی که مردم می دانستند ولی به نام و نشان و رقم و عدد نمی دانستند، چنان کَک به تنبان رژیم می اندازد که حشرات سنانشین برای ماستمالی آن به دست و پا می افتند.
 مردم زمانی به خیابانها می ریزند که برقها خاموش شده است، یا به عبارت صحیح تر برقها خاموش می شوند تا مردم به خیابانها بریزند. چرا که در تاریکی راحت تر می شود دشمن را غافلگیر کرد. و آسان، بله، آسان تر می توان به عملیات قهرآمیز پرداخت که وسیله ارتباط تلفنی دشمن را از بین ببریم. آن وقت با چنین تمهیداتی است که زمینه مبارزات مسلّحانه توده گیر، در سرتاسر کشور، ساخته و پرداخته می شود.
 نابودی قرارگاه شماره 3 پلیس تهران با بمت و مسلسل به وسیله جوانان، درست در ساعات منع عبور و مرور، رژیم را چنان دچار سرگیجه می کند که مجبور می شود دروغهای پوسیده عهد بوقی را استفراغ کند که مثلاً اسلحه های به کار رفته ساخت شوروی بوده، و مثلاً "حزب توده" طرح مبارزات خیابانی را ریخته است، که نتیجه همان تجدید چاپ کلیشه "همه چیز زیر سر توده یی هاست!" کذا!
 زمانی که ترا می کشند، برادر و خواهر و بچه ترا می کشند، همسایه و همرزم ترا می کشند حق نداری ساکت بنشینی. هر جلّادی که از میان برود، هر جلّادی را که از میان برداری، یک قدم به پیروزی نزدیک شده ای. حق نداری ساکت بنشینی تا بیایند دست و بالت را ببندند و به پای چوبه دارت بکشند. وظیفه ات این است وقتی که حتی حلقه طناب را بر گردنت انداخته اند و به بالای دارت می فرستند با لگد چنان بر فرق جلّاد بکوبی که مغزش متلاشی شود. و این حقیقت را مردم بسیار خوب درک کرده اند و چنین ضرورتی را در تمام طول مبارزات قهرآمیز خود احساس می کنند. مردم عادی می گویند ما منتظر اعلام جهاد نیستیم، ما جهاد را شروع می کنیم، شروع کرده ایم، خواه علمای دین اعلام جهاد بکنند یا نکنند. تازه معنی جهاد چیست؟ غیر از همین است که هم اکنون در هر کوی و برزن تک تک شهرها و شهرکهای وطن ما اتفاق می افتد؟ جنگ تن به تن، رو در روی دشمن ایستادن و با هر سلاح جنگیدن، جنگیدن برای حق و به نیّت پیروزی حق و به قیمت از جان گذشتن و راه را ادامه دادن. و معنی مبارزه مسلّحانه مگر غیر از این است و مگر غیر از این بود کار گروههای مبارز مسلّح که از سال پنجاه به بعد در چنان سکوت مطلق، عمده ترین مایه ترس و وحشت رژیم فاشیستی و امپریالیسم آمریکا بود و تنها مایه امیدواری همین توده های مردم که خود امروزه راه آنها را برگزیده اند؟
 راه مبارزین انقلابی ایران، در چنین لحظاتی، خود به خود روشن شده است: ضربت زدن از هر راه و طریقی، کم کاری، اعتصاب، افشاگری، ادامه مبارزات خیابانی و برداشتن اسلحه و ضربت زدن از پشت یا از روبرو، نتیجه نهایی همین ضروزتهاست که همبستگی کامل بین مردم به وجود می آید. دگرگونی روحی توده ها در یک چنین مدت کوتاهی برای کسانی که خارج گود بوده اند، مایه تعجب و حیرت شده است. سالهای پیش را همه به یاد دارند و فراموش نکرده اند که دستگاه جهنّمی سازمان امنیت و پلیس چگونه تمام روابط انسانی مردم را بریده بود و چگونه بی اعتمادی هسته هذیانها و توهّمات فردی و جمعی را در ذهن همگان کاشته بود. و امروز را ببینید که همه اینها، جای خود را به همدلی و همبستگی تمام توده ها داده است. اگر دو سال پیش صحبت از کمبود ارزاق پیش می آمد، تلاش مردم بر این بود که سهم بیشتری را برای خود دست و پاکنند. و حال اگر مغازه ها برای یک دو روزی باز می شود سعی هر کسی بر این است که کمتر بخرد و کمتر انبار کند تا دیگران، تا یاران و عزیزان دیگر، در مضیقه نمانند. گرسنگی و قحطی اگر قرار است پیش بیاید بگذار برای همه پیش بیاید. همه با هم پذیرای هر پیش آمدی هستند. اگر صاحبان وابسته به رژیم سازمانهای مطبوعاتی از پرداخت حقوق حقه و بخور و نمیر نویسندگان و کارمندان و کارگران سر باز می زنند باکی نیست، مردم زندگی آنها را تأمین می کنند. تلاش همه بر این است که روزنامه یی زیر تسلّط جلادان خونخوار نظامی بیرون نیاید. جلوگیری از سمپاشیها و زهرپراکنیها وظیفه اصلی تک تک مردم مبارز ایران قرار گرفته. مگذار روزنامه کتبی زیر تسلّط سانسور بیاید. این راه فشردن گلوی سانسور است و تازه چه نیاز به روزنامه کتبی، که روزنامه دقیق شفاهی در سرتاسر کشور منتشر می شود. رسولان پا در رکاب هر شهری، هر روز، تازه ترین خبرها و تحلیلها را به شهرهای دیگر می رسانند و این حماسه در مبارزات کمتر ملتی دیده شده است.
 چنین است نقش یکپارچه پزشکان کشور که، بی تردید و هیچ ترس و واهمه یی از آینده و با ایمان کامل به مردم، گروههای مجهّزی تشکیل داده اند و تمام مدت مشغول درمان مجروحین و مصدومین هستند و تمام وسایل و لوازم پزشکی، از راه بازار، به بیمارستانها و درمانگاهها سرازیر می شود، و نمونه های فراوان دیگر.
 با این دست به دست دادنهاست که مردم می توانند قوروقها را در هم بشکنند و هر مانع و رادعی را ازمیان بردارند. و درست با آغاز ساعات منع عبور و مرور فرمانداری نظامی، هزاران هزار نفر از هر گوشه شهر بیرون می ریزند و با چنگ و دندان با مأمورین ارتش فاشیستی دست به یقه می شوند و با بر جاگذاشتن صدها و هزاران شهید بازپس نمی نشینند و کار تا بدان جا پیش می رود که در مراسم تشییع، و زمان تدفین عزیزان ازدست رفته، فریاد "بگو مرگ بر شاه" جای هر تلقین مذهبی را می گیرد.
 مبارزه مردم امروزه روز به هیچ حماسه یی شبیه نیست. کدام حماسه یی بدون قهرمان وجود داشته؟ کدام حماسه یی گرد نام کسی نچرخیده؟ کدام حماسه یی وجود داشته که شخصیت اصلی آن قهرمانان بی نام و نشان باشند؟ در کدام حماسه دیده اید که وظیفه و چارچوب راه و روش مبارزه را مردم عادی کوچه و بازار تعیین کرده باشند؟ صحنه های تراژیک مبارزات مردم ما را در کدام تراژدی مکتوب یا غیرمکتوب می توان یافت؟
 بزرگترین تراژدی یونان باستان که تا امروز هم شهرت و اهمیت خود را حفظ کرده، داستان خواهری است که حق ندارد جسد برادرش را به خاک بسپارد. در تراژدی مردم ما چه بسیار خواهرانی که برادر به خاک نسپرده جای برادرها و همرزمهای برادرها را پرکرده اند. چه بسیار مادرانی که راه فرزندان را ادامه می دهند. فراموشی این لحظه ها چشم بستن به قدرت و عظمت انسان است، فراموشی تاریخ است.
 مطمئناً خود رژیم پی برده است که سرکوبی و از بین بردن حرکتهای انقلابی توده های مردم امکانپذیر نیست. آن چه امروز می گذرد، دیگر نهضت پیش از سال ۳۲ نیست که با علم کردن یک کودتای نظامی بر اثر ندانم کاریها و اشتباهات غیرقابل انکار رهبران سیاسی، بشود کشور پرجوش و خروش را به یک قبرستان ساکت مبدّل کرد و قفل خاموشی بر لب میلیونها نفرزد و بیست و شش سال تمام مشغول غارت و چپاول و گنده گوییها و دروغبافیها و خودنماییهای رجّاله ها و لَکاته های درباری شد.
 آن چه امروز می گذرد دیگر نهضت 15خرداد نیست که با قتل عام چند هزارنفری در چند روز، دوباره بشود آب رفته را به جوی دلخواه خودکامگان بازآورد و برنامه های فرمایشی غرب را هسته انقلاب جلوه داد و با غرغره کردن اصول مسخره آن نسلی را به باد داده اختناق و سانسور را بر همه چیز حاکم کرده، زندانها را از جوانان انباشت، نَطع میدانهای اعدام را مدام گلگون ساخت و جشن فواحش را هر روزه بیشتر و بیشتر کرد و به سرکوبی فرهنگ اصیل خلقها پرداخت.
 رژیم این را می داند و خوب هم می داند. ولی بنا به ماهیت فاشیستی خود حاضر نیست پا عقب بگذارد. رژیم دیگر اسلحه یی جز آلت قتّاله در اختیار ندارد. ولی چرا! وقاحت و بیشرمی که مایه نمی خواهد.
 زمانی که دیگر قلمها زمین گذاشته شده دیگر هیچ انسانی حاضر نیست با صدای خود دروغ رژیم را به گوش کسی برساند. صدای تهوّع آور کفتار پیر رژیم، تقی روحانی، از بلندگوهای رادیو بلند می شود که مردم را به آرامش و روحانیون را به همکاری دعوت می کند، مردم انقلابی را اجنبی پرست و نوکر خارجی و عامل استعمار می خواند، و اَزهاری جلّاد، دست به دامن "آیات عظام" می شود که مردم را قانع کنند که حرمت "ماه محرّم" را باید نگهداشت، محرّمی که به دستور خود او به خون آغشته شده، محرّمی که در خود محرّم اصلی و قیام حسینی نیز این همه شهید نداده بود. و اویسی در اعلامیه فرماندار نظامی به ضد و نقیض گویی گرفتار می شود و رگ "بشردوستی" رژیم را می جنباند که بله، این صدای توپ و تانک و مسلسل نظامیان نیست که به قتل عام مردم مبارز دست یازیده است، این نوار ضبط صوت عده یی خرابکار است که از پشت تمام بامهای تهران پخش می شود و همه را گرفتار وحشت و ناراحتی می کند و باعث بی خوابی همسایه های بیمار می شود.
 این اطلاعیه های مضحک وزارت آموزش و پرورش که: بر پدران و مادران واجب است فرزندان را با پند و اندرز و نصایح بسیار خوب و قشنگ در خانه محبوس کنند که به خیابانها نریزند و به دست ما کشته نشوند. و آن نماینده انتصابی مجلس که در مدّاحی دولت تیمسارها قطع موسیقی رادیو از اول ماه محرّم را دلیل می آورد و خواستار کشتار بیش از پیش مردم می شود.
 درماندگی و عجز رژیم به چنین مرحله یی رسیده است و یکپارچگی و قدرت مردم تا بدین حد که با هوشیاری کامل به نتیجه غایی رسیده اند: ضربت زدن از هر طرف و در رأس تمام مبارزات انقلابی، مبارزه قهرآمیز و مسلّحانه. جواب "های" اگر "هوی" است، جواب اسلحه حتماً اسلحه است».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ (ماهنامه «شورا»، شماره ۲۳، شهریور ۱۳۶۵، مقاله «دیگر جواب گلوله گل نیست»، دکتر غلامحسین ساعدی، به نقل از نشریه «ایرانشهر»، شماره ۷، ۱۷ آذر۱۳۵۷).