همزمان خبر دردناکی رسید که خانم مرضیه رضائی، نهمین فرزند خانواده ی کبیر رضائی، در آلبانی، بعد از بیش از سی سال مبارزه ی تمام عیار، در کسوت یک فرمانده ارتش آزادیبخش و عضو شورای رهبری مجاهدین، بر اثر بیماری سرطان در گذشت. خبری که برای هر کسی که حتی یکبار او را دیده بود مثل کوه سنگین بود. در یک روز دو چهره از یک مقاومت را میدیدیم و در ظاهر چه وجوه مختلفی اما در عمق چه تصویر یگانه ای،
این قصد وهدف این نوشته است، پرداختن به هر وجه این دو تصویر بدون دیدن بخش دیگر نه تنها کامل نیست بلکه راه به بیراهه میبرد. هرگز نمیخواهم که اراده ای مافوق را متصور کنم که این دو صحنه را در یک روز از پیش در کنار هم گذاشته، نه، اصلا و ابدا، رنجی که مجاهدین کشیدند توسط همین شیاطین روی زمین ایجاد شد. البته که ملایان خمینی صفت، عامل اول بودند، اما مگر کراواتزنهای شیک پوشی مثل شیراک و جک استرا و فیشر نبودند که بر سر تعداد چوبه های دار فرماندهان مجاهدین با همین آخوندها به توافق رسیده بودند و جنایت اخوندی را با سس مدره نمائی خاتمی و شرکاء را به خلق الله ارائه میکردند؟
مگر نبود همان هواپیماهای شیطان بزرگ که شبانه بیش از ١٠٠ بارخوابگاه و قرارگاه همین مجاهدین و مقاومت را بمب باران کردند؟.
صعوبت دوران فقط مختص به یک ارتجاع قرون وسطائی ضد بشری نبود، بخش عمده ی محافل مافوق سرمایه داری غرب در مماشات با رژیم چشم هایشان را بستند و در ورای تمامی ظرفیت های تاریخی شان به کمک رژیم شتافته و امواج کمک های غیبی، در هر دوره ای به فراخور خودش و با بسته ها و مارک های مختلف به دامان عبای خمینی و وراثین او سرازیر کردند. نظام طراز نوین شرق از انواع مختلف روسی و چینی و کره ای هم که سالها بود فاتحه ی همبستگی با مردم شرق میانه را خوانده و از تمکین تمام قد تا تأمین کامل نیازهای تسلیحاتی و سیاسی و امنیتی حکومت فقها کوتاهی نکرده و نمیکند.
در این وانفسای دنیای تک قطبی و گلوبالیزاسیون بیشرفی، بخشهای از بورژوازی میانه رو و فرو رفته در میان گنداب ارتجاع هم برای عقب نماندن از قافله ی دوران، خاکستر به سر میریختند تا مبادا جرقه ای از ترقی خواهی بورژوازی دموکراتیک هم در این دوران دامنشان را نگیرد و حریق ایجاد بشود، حضرات هم به تجارت پرداختند و تمامی ادعا های خودشان را در سبد شعبده بازی انتخابات باختند و به هر رنگی که ولی فقیه خواست خود را آراستند اما چیزی جز سیاهی برایشان نماند.
مجاهدین و مقاومت در صحنه ای مانده بودند که حرف زدن از انقلاب، آزادی، برابری زن و مرد، نه به شکنجه، نه به اعدام و.. توسط مطبوعات خیلی دموکراتیک کشور خیلی سوسیال دموکرات سوئد به سخره گرفته میشد که بعله این حرفها کاتالوگ هست! مدعیان بسیاری با بافتن و روی بند انداختن تئورهای به استحکام تور ماهیگیری با کاغذ روزنامه، میگفتند دوران انقلاب گذشت، شعور اجتماعی از صندوق سبز و بنفش میگذرد و حرفهای مجاهدین به درد موزه ی ها تاریخی میخورد! اگر فریاد مسعود رجوی را می شنیدند که میخروشید " وقتی گفتیم سرنگونی، سرنگونی سرنگونی، پایش ایستاده ایم، **" به ترور شخصیت او دست میزدند و اگر کسی به دنبال مسعود و مریم راه افتاده بود، شستشوی مغزی شده بود و پول گرفته بود و بیکار بود و فاقد شخصیت فردی بود و اهل فرقه و فلان و بهمان ...
این به قول امروزیها گفتمان مسلط بود که هر چه مجاهدین مبگویند اشتباه هست و هر چه میخواهند محال، دنیای واقعیات البته خارج از دهن و ذهن حضرات مسیر خودش را طی میکند و " ثابت میشود که ظالم کیست و مظلوم کیست ".***
بعد از پایداری ١٤ ساله مافوق تصور مجاهدین در بعد از اشغال عراق توسط امریکا که با خون بیش از یکصد مجاهد و زخمی شدن هزار نَفَر مهر شد، و مجبور شدن دولت امریکا به عقب نشینی در برابر کارزار جهانی برای حمایت از مجاهدین اشرف، بعد از در هم شکستن لیست سیاه اروپا و امریکا، مجاهدین به آلبانی رسیدند. توطئه های رژیم علیه مجاهدین تا روز نهائی سقوط رژیم ادامه خواهد یافت. اما قیام قهرمانانه و گسترده ی مردم ایران در دی ماه ١٣٩٧ و تغییرات صورت گرفته در سطح رهبری هئیت حاکمه ی امریکا، فضای حاکم را به طوری چرخانده است که کسانی که تا دیروز مجاهدین را محلی از اعراب نمیدانستند الان در مورد بالا رفتن مجاهدین از پله های قدرت هشدار میدهند. هشدار اصلی شان البته سقوط رژیم است ولی از انجا که قیام دی ماه ثابت کرده که رژیم پایگاه مردمی ندارد، افسانه های حمایت مستضعفین مسلمان از رهبر علیل نظام دود شده است، در این فضا بحث الترناتیو جدیت خاصی را دارد.
مدعیان میگویند چرا ما نمیتوانیم جلسه بگذاریم؟ چرا ما نمیتوانیم سخنران داشته باشیم؟ چرا ما نمیتوانیم مردم را جمع بکنیم؟
بگذار در یک کلام بگویم چون شما مرضیه رضائی را نداشته و ندارید!
مگر نمیدانید که ما تک تک هواداران این مقاومت در برابر تلاش و رنج و مجاهدت عزیزانمان در کسوت مجاهدین، ارتش آزادیبخش و شورای ملی مقاومت، خود را مدیون و بدهکار میدانیم، ما خواهران و برادرانی را داریم که به خاطر چسباندن یک تراکت در روز کارگر قلبشان سوراخ میشود، ما عزیزانی داریم که در چنگال رژیم اسیر میشوند، شلاق میخورند، دندانهایشان خرد میشود، بازوهایشان را خرد میکنند، داروهایشان را نمیدهند، زجر کش میشوند،میمیرند اما تسلیم نمیشوند.
ما در مقابل این انسانهای بزرگ تعظیم میکنیم تا در مقابل دیکتاتورها خم نشویم، ما دست های این عزیزان را میبوسیم تا زنجیر از پای مردم مان برداشته شود. ما با داغ زیباترین و پاکترین انسان در دلمان به جمعی میرویم که موسیقی مینوازند، با یاد سکوت و طمأنینة ی یک قهرمان خاموش، بیشترین و رساترین فریاد ها را برای آزادی مردم و میهن از این کابوس طولانی مدت خونبار را، ما به سقف آسمان میرسانیم که مردم ایران آزاد میشوند. این یقین را ما نه فقط امروز، که ازهمان سال و ماه و روز اول مقاومت از رهبری این مقاومت یاد گرفته ایم. در مقابل زخم نامردمیها ی که به تن میهن و مردم رفته میرود با مرهم برابری و نوشدارو ی مرام مریم رجوی به تقابل بر خاسته ایم.
این راز یگانه ی تجمع ما بوده و هست، این همان ستون استواری است که تکیه گاه ما در روزهای بوده که مرضیه ها و صباها را از دست داده ایم.
ما نه خواسته ایم و نه میخواهیم که ذره ای به سلامت و جان تک تک مجاهدین لطمه ی وارد شود؟ مگر ما ندیده ایم که بهای که هر روز از تن خانواده های رضائی، شفائی، مصباح، ذاکری، ابراهیمی و .... پرداخت شده، چه داغ و درد عظیمی است؟ اما این طور نیست که مجاهدین فقط نسل اندر نسل خون بدهند تا مبارزه پیش برود و بعد هم یک جماعت مدعی بشوند مبارزه اشتباه بوده، نه خیر حضرات! شما بودید که اشتباه کردید! مجاهدین بدون هیچ چشمداشت مبارزه کرده و برای همین در روی چشم مردم جا گرفته اند!
این را حافظ تئوریزه کرد، دعوا دارید با او بکنید:
گر بدیوان غزل صدر نشینم چه عجب
سالها بندگی صاحب دیوان کردم
———————————————
*صبر در کلام قران به معنای مقاومت هم هست،
**مسعود رجوی
*** از آخرین کلام شهید ناصر محمدی در بهار سال ١٣٥٩