ما روزی صد بار میمیریم برای یک روز زندگی کردن، این شد زندگی برای ما؟
این قصه تنها حکایت این دو اسطوره هنر ایران نیست، فردین، بیک ایمانوردی، فروزان و ناصر ملک مطیعی وووو... ستیز ارتجاع آخوندی با هنر و هنرمند، نه تنها پس از تخت نشینی خمینی، که در هیاهوی انقلاب و مبارزه خونین ملت ایران، با دیکتاتوری شاه شروع شد. با به آتش کشیدن سینماها، بخصوص سینما رکس آبادان که در این فاجعه بیش از چهارصد زن و مرد و طفل بی گناه سوختند و خاکستر شدند. بعد ها به عینه روشن شد که این فاجعه بشری را اوباشی رقم زدند که حالا رهبرشان علی خامنه ای در مقام رهبری ایران، هم چون فرعون، داعیه خدائی را تا هنوز هم یدک می کشد، کسی که به اعتراف خودش، باید ملتی خون بگرید اگر چون منی رهبرش باشد. به حاشیه کشیدن هنر و هنرمند، خاصه ستارگانی که از محبوبیت و شهرتی خاص، درسطح جامعه برخوردار بوده اند، با توقیف و پائین کشیدن فیلم ناجور ها از پرده سینماها، در سال ۶۱ و شکستن ویلون زنده یاد یاحقی بر سراین هنرمند شروع شد، این تعرضات توسط چماقداران رژیم به سرکردگی محسن مخملباف و مقاله نویسی سید محمد خاتمی که بعد ها سردمداری اصلاح طلبان رژیم را در مقام ریاست جمهوری عهده دار شد، کلید خورد. فیلم برزخیها اولین و آخرین فیلمی بود که بعد از پیروزی انقلاب، در سال ۶۰ تهیه شد، در این فیلم علاوه بر چندین هنرمند سینمای رژیم سابق، ناصر ملک مطیعی همراه با فردین ایفای نقش می کردند. بنظر ما زنده یاد ملک مطیعی همچون ستاره ای در تاریخ ادب و هنرایران، درخشان و ماندگار خواهد بود و شاهد این ادعا، شعار ملتی ایست که بدرقه راهش کردند (دیکتاتور نگاه کن، عزت خدا دادیه)
ملت بزرگ و هنر دوست ایران، هوشیارانه پیکر ناصر ملک مطیعی را، که به جبر، توسط مزدوران و ایادی رژیم، در پرچم خرچنگ نشان آخوندی پیچیده شده بود، علیرغم خواست آخوندها، بر بال عواطف انسانی خود، تا سر منزل آخرت همراهی و در نهایت سپاس از تلاش چندین دهه او، در زمینه ادب و هنر ایران، به خاک سپردند و اثبات کردند که آخوند های حاکم بر این سرزمین کهن، نه تنها ایرانی نیستند، که دین هم برایشان دکانی است جهت کسب جاه و جلال مادی دنیا، به هر قیمتی. غافل از اینکه:
خاکی که بزیر پای هر نادانی است کف صنمی و چهره جانانی است
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است انگشت وزیر و یا سر سلطانی است
روحت شاد و یادت ماندگار، ناصرملک مطیعی