بطور نمونه در این روزها شاهدیم که اعتراضات خیابانی مردم بپاخاسته برای براندازی رژیم با مقاومت خونین مردم همسو شده که در نهایت امرآنان را به هم خواهد رساند.
از سوی دیگر، وحشت سرنگونی در ارکان رژیم، نیروهای اصولگرا و اصلاح طلبان دولتی را نیز بلااجبار با به کنارگذاشتن اختلافات خود برسر روشهای ادامه حکومت ننگین خود، به وحدتی عملی برای سرکوب، شکنجه، زندان و کشتار تظاهرکنندگان کشانده، تا که ادامه بقای خود را تضمین کنند.
سخنان اخیر ظریف (نقل بمضمون) با اشاره به این که همه ما در یک کشتی نشستیم و دامن زدن به اختلافات موجب غرق شدن آن خواهد شد، بسیارگویای این حقیقت می باشد.
در خارج از کشور نیز "ته مانده های استبداد شاهی" در سر بزنگاه های مهم تاریخی مبارزات حق طلبانه مردم بجان آمده از ظلم و بیداد شیخ، بنا به جوهر و هم ذاتی خود، جایگاه واقعی شان را نه در کنار مردم و مقاومت خونین آنان، که بدرستی، در کنار رژیم معنی و مشخص می کنند.
رضا پهلوی نیز نمونه ای گویا از این دست می باشد.
این فرد که خود را دمکرات و دمکرات منش خلص می نمایاند، هرزمان که خطر مبرم سرنگونی رژیم را بجد تهدید می کند و امر مهم آلترناتیو واقعی و حق حاکمیت مردم بمیان می آید، بدون مراعات هرگونه پرنسیپ سیاسی و اخلاقی، همزبان با رژیم و ایادی آن، غیض و کین خود را بعنوان سخنگوی "مردم ایران" در داخل، نثار مقاومت خونین مردم و بخصوص مجاهدین می کند.
وی اخیرا با بازنشخوار اباطیل، مهملات و یاوه گویی هایی، که بیش از ۳۰ سال توسط رژیم آخوندی و وزارت اطلاعات بدنام آن ساخته و پرداخته شده و توسط مزدوران قلم کش خارج کشوری خود علیه مجاهدین لجن پراکنی شده، بخوبی ماهیت خود را در پس ادعاهای پرطمطراق و پوشالی فردی آزادمنش و دمکرات آشکار ساخت.
البته جای هیچ گونه تعجبی نیست که پسمانده سلطنت شاهی به سیاق تاریخ گذشته دور و تا به امروز و بمانند اسلاف خود در نقطه ای از تاریخ سرنوشت ساز با پیوند خونی و اعتقادی، دست در دست شیخ، به کمک آن بشتابد.
دیدار رضا پهلوی، پسمانده شاه، با پسمانده خمینی و یا دفاع مزورانه (بزعم خود) از بدنه بی گناه سپاه جهل و جنایت پاسداران نمونه هایی علنی شده می باشند که به ضرس قاطع نیز می توان ارتباطات گسترده وغیرعلنی وی با حداقل بخشی ازحکومت را نیز بخوبی تصور کرد.
همچنین ارتباط تنگاتنگ وی و سرکار خانم والده با مزدور اجاره ای علیرضا نوری زاده، پادو و سرخط ارتباطی ماموران و جاسوسان وزارت اطلاعات بدنام آخوندی در خارج کشور، برای تشکیل اپوزیسیون دست ساز و به هدف تفرقه انداختن و متلاشی کردن نیروها و تشکلات و گروههای فعال مخالف رژیم و دیگرنمونه هایی از این دست، گواهی آشکار بر دلایل هرزه درآیی و شکرخوری های چندین باره و تماما گزاف آقا شازده، که در رویای جانشینی پدرجان شاه و برای جلوس به تخت سلطنت بسرمی برد، علیه مجاهدین و نیروهای انقلابی می باشد.
شازده جواب اراجیف و غلط گویی های خود را بخوبی دریافت کرده، در این نوشته تنها به دو نکته اشاره می شود.
اولین نکته این که، در زبان فارسی ضرب المثلی است که می گوید، اول برادری خود را اثبات کن و بعد ادعای ارث و میراث پدرکن.
رضا پهلوی پس از۴۰ سال از گذشت انقلاب سال ۵۷ همچنان خود را متوهمانه وارث تاج و تخت پدرجان شاه می داند.
در این باره باید گفت و ایشان را شیرفهم کرد که، آنچه در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ در پهنه سیاسی ایران رخ داد یک انقلاب، بمعنی کامل کلمه آن، علیه نظام استبدادی و جنایتکار و فاسد رژیم پهلوی بود، انقلابی که حتی شخص شاه نیز صدای آن را چند روز پیش از فرار تاریخی و بی بازگشت خود از کشور بخوبی شنیده بود.
سقوط دیکتاتوری خاندان منفور پهلوی پس از۵۰ سال حکومت ننگین و سراپا وابسته به بیگانگان رضا شاه (پدر) و محمد رضا شاه (پسر)، بدست مردم انقلابی، در حقیقت رای تاریخی آنان به انقراض سلطنت منفور شاهنشاه آریامهر بود، همانطور که کودتای رضا خان میرپنج درسال ۱۲۹۹هجری شمسی راه به انقراض سلسله قاجار در ایران برد.
این که امروز شازده بیشرمانه بعنوان سخنگوی مردم، اتهامات واهی رژیم علیه مجاهدین را بازنشخوارمی کند و با رذالت مدعی می شود که مردم میان رژیم جنایتکار آخوندی و مجاهدین بطور قطع اولی را انتخاب می کنند، بواقع بازتکرار همسویی و همگامی تاریخی "شاه وشیخ" در برابر نیروهای آزادیخواه و آزادی طلب می باشد و این گونه پرده از نیات شوم خود، مبنی بر حفظ نظام به اشکال و پوشش های گوناگون (تا آنجا که مقدور باشد)، برمی دارد.
رضا پهلوی این را بخوبی می داند که با انقراض سلطنت شاه در۲۲ بهمن، پرونده بیش از۳۷ سال استبداد و دیکتاتوری حکومت تک حزبی رستاخیز شاه، برای همیشه بسته شد و پایانی بود بردوران خفقان آورسیاسی حاکم وآغازسرفصلی جدید و تاریخی درکشور.
امروزچشم بستن به جنایات سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) و بفراموشی سپردن فساد دربار و بخصوص خاندان سلطنتی و شخص شاه، اگرنه از سر جهالت و ناآگاهی سیاسی، که بمعنای تحریف بیشرمانه و خیانت به تاریخ مردم و با یک درجه تخفیف تبرئه محمدرضا شاه پهلوی این "بهترین دیکتاتور" می باشد.
همچنین به شازده، که در پس اعتراضات مردمی به شرایط اسفناک سیاسی و معیشتی خود، در پی آن است که برای خود و خاندان منفورش آبرویی بخرد وهول رسیدن به سلطنت وی را برداشته، باید این واقعیت را یک باردیگرتفهیم کرد، که با انقراض رژیم استبدادی شاهنشاهی در۴۰ سال پیش، تمام قوانین مدون آن نیزبرای همیشه از درجه اعتبارساقط شده است، قوانینی که شرایط جانشینی وی به سلطنت را با خوردن قسم درسن قانونی۲۰ سال تمام شمسی، طبق اصل ۳۸ قانون اساسی حکومت پهلوی، وضع ومشخص کرده بود که پس از "انقراض" سلطنت، منسوخ شده و فاقد کمترین ارزشی بوده و اجرای آن دیگرموضوعیتی نمی توانسته داشته باشد.
از این رو امید و آرزوی بازگشت دوباره سلطنت و بازتولید استبداد شاهی با راه اندازی مجدد دستگاه جهنمی ساواک، اگرنه خام خیالانه و بچه گانه، که غیر ممکن و اصرار بر آن پایمال کردن خون قربانیان حکومت مستبد پهلوی و توهینی است به ملت ایران که با رای خود در۲۲ بهمن ۱۳۵۷، حکومت شاه را بی برگشت روانه زباله دانی تاریخ کردند.
رضا پهلوی می تواند، هم خود را درخواب و خیال، وارث تاج و تخت شاهی بداند و هم با شیادی دم ازحکومت جمهور مردم بزند، بر او حرجی نیست، اما این را باید خوب بداند که دوران فریبکاری و دکان دو نبش سیاسی بازکردن دیر زمانی است که بسرآمده است.
همچنین بازی با کلمات ومفاهیم آزادی و ژست آزادیخواهی گرفتن و همزمان با تائید حکومت ۳۷ ساله غیرقانونی شاه مخلوع، که با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲علیه "دولت مردمی" دکتر مصدق برسر کار آمد وازحمایتها و پشتیبانی های سیاسی و معنوی آخوندهایی نظیرکاشانی (سلف خمینی وخامنه ای) برخوردار بود، نشان از آن دارد که وی هدف شوم بازتولید استبداد را در سر می پروراند و بخوبی قدم درپای پدرجان شاه این بهترین دیکتاتورجهان می گذارد.
این که، شارلاتان ها و کارچاق کنان سیاسی سکولار- دمکرات سعی دارند، رضا پهلوی (رضا شاه دوم) را بعنوان "نماد وحدت ملی" (یا میلی) به مردم ایران حقنه کنند، بیشتربمانند یک شوخی بی مزه می ماند تا یک امری محال.
نکته دیگر این که، درباره ادعای سخیف رضا پهلوی مبنی بر"تنفرمردم" از مجاهدین بخاطر نقش آنان درجنگ، که بطورمشمئز کننده ای، همانند شیخ، قلب واقعیت کرده و بیشرمانه دست به تحریف تاریخ زده، باید یادآورشد که زمانی که نیروهای مجاهدین، تا پیش از فتح خرمشهر، در جبهه های جنگ علیه نیروهای متجاوزعراقی بدفاع از"تمامیت ارضی" و خاک میهن حضور فعال داشتند (که بعضا هم ازپشت سر مورد حمله پاسداران قرارمی گرفتند) شازده هزاران کیلومتر دور از وطن و جبهه های جنگ، مشغول حفظ و حراست از"تمامیت ارزی" میلیاردها دلار پول و سرمایه های بغارت برده کشور توسط پدرجان بوده، که وی با دهن کجی به مردم، به یک قلم آن، یعنی۶۰ میلیون دلارناقابل، اعتراف کرده است .
همچنین در مورد قضاوت مردم درباره جنگ ضد میهنی و خانمانسوز که آزادیخواهان و وطن پرستان واقعی از جمله رهبری و اعضای شورای ملی مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق، مسولانه و در مخالفت با ادامه فاجعه آمیز آن با تصویب بیانیه صلح شورا، خواهان خاتمه هرچه سریعتر آن و بازگشت نیروهای دو طرف به مرزهای تعیین شده در قرارداد الجزایر وهم زمان با آن اعوان و انصار"شاه وشیخ" و وطن فروشان خواهان ادامه این جنگ ویرانگر، تا باقی ماندن یک آجر و تا "فتح قدس ازطریق کربلا "، بودند، به شازده توصیه می شود که برای نشان دادن جای "دوست و دشمن" به مردم عجله نکند و صبر پیشه کند تا زمانی که در ایران آزاد فردا، حقایق مربوط به جنگ و روایات تحریف نشده آن برای مردم بازگو شود، آن زمان خواهیم دید که "نفرت و محبت" مردم متوجه چه کسانی خواهد شد.
شازده ای که بند نافش با استبداد شاهی بسته شده و از کودکی از سفره رنگین به خون و جنایت پدرجان ارتزاق کرده و طی۴۰ سال گذشته هم از توبره" شاه" خورده و هم سر در آخور"شیخ" داشته و همچنان دارد، با قرار گرفتن در کنار آخوندهای جنایتکار، مدعی مبارزان ومجاهدان جان برکف علیه دیکتاتوری واستبداد شده، اما بطور قطع پاسخ یاوه گویی هایش را در کهکشان مقاومت و گردهمایی آزادیخواهان و وطن پرستان حقیقی که قدرت آلترناتیو واقعی و مردمی را در برابر رژیم آخوندی بنمایش خواهند گذاشت، خواهد گرفت.
پس وعده ما درگردهمایی بزرگ مقاومت ایران، پاریس ۹ تیر۱۳۹۷