در روز دوشنبه دوم ماه ژوئیه اعلام شد که پلیس ضد تروریسم کشورهای بلژیک، فرانسه و آلمان در یک عملیات مشترک چند نفر را به اتهام اقدام برای عملیات تروریستی دستگیر کرده است و فرماندهی این عملیات را یک دیپلمات رژیم ایران به عهده داشته است که در آلمان دستگیر شده است. اعلام این خبر و شکست عملیاتی آن خوشحالی زایدالوصفی را باعث می شود. این واضح و آشکار است که رژیم برای خودش هماوردی به جز مقاومت ایران و مجاهدین نمی بیند و در تمامی جبهه ها قصد نابودی آنان را دارد.
با توجه به ادامه قیام و عدم توانائی رژیم برای پاسخ دادن به پایه ای ترین نیازهای مردم و تنگ شدن حلقه تحریمها و انزوای بین المللی، سرنگونی رژیم حتمی به نظر می رسد؛ اما بحث اصلی این دوران بحث برسر آلترناتیو ولایت فقیه است. بارها و بارها به این مسئله اشاره شده که پیشرفت و اقبال شورای ملی مقاومت و مجاهدین نه اتفاقی بوده و نه معجزه ای رخ داده است. زنجیره ای از برنامه ریزی ها، تحلیل ها و کارکردهای صحیح و به موقع و صد البته بهای آن را پرداختن مقاومت ایران را به نقطه امروز رسانده است. فراموش نکرده ایم که همان هائی که امروز لاجرم به وجود مقاومت و حضور برجسته اش در صحنه سیاسی ایران اقرار دارند تا همین تازگی ها وجود آنان را انکار می کردند. هم سانسور خبری و هم دستکم گرفتن فعالیت های آنان. بعد از اینکه دولت آمریکا برچسب ناچسب تروریستی را برداشت، فصل جدیدی در تاریخ مبارزاتی مقاومت ایران شروع شد. عباراتی مثل «گروهک»، «نداشتن پایگاه اجتماعی»، «گروهی پیر و بدون آینده»، «ملعبه دست سیاست های بزرگ»، «عدم رعایت اولین حقوق انسانی به شهادت کسانی که بریده اند» برای مردم شناخته شده اند؛ اما مقاومت و مجاهدین نه تنها به این شایعات، توهین ها توجهی نکردند، برعکس مصمم تر به راه خود برای سرنگونی رژیم ادامه دادند.
مریم رجوی در بخشی از سخنرانی خود در بزرگترین گردهمائی ایرانیان با صراحت اعلام کرد: صنعت آلترناتیوسازی مجازی و مونتاژ در بازار سیاست البته با کپی چسبان، این روزها رونق یافته است که اینهم از علائم دوران پایانی رژیم است؛ اما مسأله این است که چگونه میخواهند این رژیم را زمین بزنند؟ بهخصوص که رود سرخ خون شهیدان بهطور تاریخی نه جایی برای سبز شدن ارتجاع آخوندی باقی گذاشته نه برای ارتجاع سلطنتی.
حال اگر: بدون تشکیلات و سازمان رهبریکننده، بدون عبور از کورههای گدازان سنجش و آزمایش و بدون پرداخت قیمت و فدا و مجاهدت، میتوان به کار این رژیم پایان داد، ما میگوییم: بفرمایید، درنگ نکنید. اگر بدون سابقه و پشتوانه جنگیدن با دو رژیم، بدون مرزبندی با دیکتاتوری و وابستگی، بدون مقاومت سراسری و کهکشان شهیدانش و بدون در افتادن با اصل ولایت فقیه و اصلاحطلبان قلابی، میتوان حاکمیت مردم را جایگزین کرد، بفرمایید، درنگ نکنید...؛ و سرانجام، بدون رهبری آزموده و مشخص که پنج دهه این مبارزه سهمگین را پیش برده، اگر بدون اینها میتوان این راه ۵۰ ساله را یکشبه طی کرد و صرفاً با رویای حمایت خارجی در ایران تغییر واقعی ایجاد کرد، بفرمایید این گوی و این میدان؛ اما بگذارید بگویم که این خواب و خیال فقط با الگوی اشغال کشور عراق، یعنی با لشکرکشی خارجی متصور است که نتیجه آن هم از قبل معلوم است. در این ۴۰ سال، مدعیانی که اهل قیمت دادن نبودند، همه، شانس خود را آزمودند. ولی واقعیتها و تجربهها، نشان داده که این رژیم تاریک و سیاه، نه استحاله و اصلاح میشود. نه «سبز» و «مخملی». سرنگونی این رژیم، لاجرم قیمت میخواهد. صداقت و فدا میخواهد. سازمان و تشکیلات و جایگزین مستحکم سیاسی میخواهد. کانون شورشی میخواهد و ارتش آزادی. در عین حال، چنانکه مسعود رجوی در جمعبندی قیام دیماه گفته است: «ما رقیب کسی برای رسیدن به قدرت نیستیم؛ و قطعاً کسی هم رقیب مجاهدین در مسیر صدق و فدا و پرداختکردن نیست». جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی. مقاومت ایران از ۱۶ سال پیش با تصویب طرح جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی اعلام کرده حاضر به همکاری با همه نیروهای جمهوری خواهی است که به نفی کامل رژیم ولایت فقیه التزام دارند و برای یک ایران دمکراتیک و مستقل و مبتنی بر جدایی دین از دولت مبارزه میکنند.
این تجربه سالیان مقاومت است که مریم رجوی با چنین اطمینانی راه برای سرنگونی و آزادی را می گشاید. سه شاهد بهترین نشانه ها هستند.
۱ـ ناهید از ایران! با او از طریق رسانه های مجازی ارتباط دارم. از روزهای اول قیام در حد توان برایم خبر و فیلم می فرستاد و در تمامی تظاهرات شرکت داشته است و این ارتباط همچنان ادامه دارد. او با عشق زایدالوصفی از آزادی مردم ایران حرف می زند. در روزهای قبل از گردهمائی می گفت که برای دیدن برنامه با دوستانش قرار گذاشته اند که جمعی برنامه را ببینند. شمایانی که ادعای سرنگونی دارید چند ناهید دارید
۲ـ موسی از کانادا! اولین بار است که در این گردهمائی شرکت می کند. از مدتها قبل برای آمدن به پاریس برنامه ریزی می کرد. این جملاتی است که قبل از گردهمائی برای من نوشته است. «بلیط در دست، لحظه شمار ویلپنت هستم. در پوست خود نمی گنجم! حاضر، حاضر، حاضر»! مهندس نفت است. از آغاز برنامه کیسه بزرگ سیاهی را در دست دارد و مشغول جمع کردن بطری های آب و دیگر چیزهائی است که به زمین می افتد. می گوید: باید دین خودم را بپردازم. راستی مهندسان شما حاضرند که یک ساعت در کنار دست یک کارگر بایستند چه رسد که آشغالها را با افتخار و سربلندی جمع کنند؟ شما چند موسی دارید.
۳ـ حمیده زنی مجاهد است یکی از پاهایش را ازدست داده است و با عصا راه می رود. از سالهای قبل او را می شناسم. تعریف مجسم همه خوبیها! او را در گوشه ای از سالن می بینم که روی صندلی نشسته است. در این قسمت گروهی که از همان آغاز برنامه مسئولیت پخش اخبار را در رسانه های مجازی داشتند، نشسته اند. به طرفش می روم و با همان زلالیت همیشگی اش و لبخندی بی نهایت مهربان، من را به سوی خود می کشاند. به طرف او می روم و همدیگر را در آغوش می کشیم. صندلی کناری اش خالی است. کنارش می نشینم و از بی اختیار از مشکلی که دارم حرف می زنم. دست خودم نیست، با وجودیکه بسیار کم همدیگر را می بینم ولی احساس می کنم که می توانم با او در مورد همه چیز بگویم. با دقت به حرفهایم گوش می دهد و با سیالی نور از من می گذرد. در همان زمان کوتاه زوایائی را برای من روشن می کند که انگار می کنم باری سنگینی از روی دوشم برداشته شده. با مهری فراوان به من می گوید: نازنین متوجه شدی؟ به او می گویم: چقدر خوب است که تو هستی؛ و بعد به او گفتم که می خواهم به سر خاک زهرا رجبی در قبرستان پر لاشز بروم، می داند که او کجاست. جواب می دهد: «من هنوز نرفتم. به خاطر پایم، راه رفتن سخت است».
شمایان چند حمیده دارید؟؟