در این شط مواج انسانی نغمههای دلنواز آزادی به گوش میرسید... گوش کنید؛ آهسته سخن بگویید؛ انگاری کسی درب خانه را میکوبد، با کوله باری پُر از خاطره و امید، پُر از سوغاتی و تازههای زندگی. با هر کوبش دری هُری دل آدمی میریزد و پُر از ستاره میشود.
مهربانی دست زیبایی را محکم گرفته در راه است تا با هم در قلبی واحد بتپند و سر بر شانههای همدیگر گذارند و قصههای پُر غُصه همدیگر را با آوازی زیبا از گلو به نغمه بنشینند.
پای که بر ویلپنت می نهی، تمام تنت سرخ میشود و گر میگیرد. اینجا تنور زندگی است که هیزمش را از نسلی از تبار آتش و خون، عشق و جنون و لیلی و مجنون تأمین میکند و به جانت چنگ میاندازد و در کمان آرش به اوج هستی پرتابت میکند.
در غوغای ویلپنت محو تماشای پُر از چهرههای مصمم از اقصی نقاط دنیا میشوی که با صورتهای خندان همچون غنچه میشکفند و هزاران رویای آزادی را در سرت میکارند؛ چون گلهای بهاری بی قراری میکنند، خود را به نسیم ملایم و روح افزای بهار آزادی میسپارند؛ دل در گرو مریم شان میگذارند و نفس از سینه رها میکنند.
سپاهی از عشق و امید به رهایی ایرانزمین، گامهای استوار برمیدارند و رژه آزادی میروند و از پرچم خونین وطن، سان میگیرند و رویایی میشوند.
مادران و پدران با مهربانی هر چه تمامتر فرزندان رشید و دلبندشان را بر روی قلبهایشان میفشارند و تمام هستیشان را در نگاههای عاشقانهشان بر روی پیشانی دلبندانشان پرتاب میکنند.
موج در موج گره میخورد و فوج فوج انسانهای آزادیخواه به ویلپنت دریایی همچون ماهیان تشنه به آب عاشقانه رها میشوند و دل به معشوقشان میسپارند؛ هر چه بادا باد.
گرمای زندگی در ویلپنت در اوج، آشیانه میکند و از این گرما یک دنیا هستی بر میخیزد که نیاز جامعه بشری است. انسان دردمند تاب تحمل درد بشری را ندارد و از این دریای عشق و عاشقی که سرچشمه زندگی است، امید میبندد به این که روزی نه چندان دور فرا میرسد و دردها مرحم خواهند شد.
ایران پُر از درد و رنج و ملال که اهریمنان تباهی چون ایلغار مغول و هیولاهای برون آمده از دهلیز و تاریکخانههای قرون وسطی تنوره کشان به آن حمله ور شدهاند و خون رشیدترین فرزندان ایرانزمین را که قلبشان برای آزادی میتپد و بیرق خونین مبارزه و آزادی را بلند کردهاند را، لاجرم سر میکشند، همچنین کُل خلقهای محروم ایرانزمین را به بند و اسارت کشیدهاند؛ اما! بیرق جنگآوران و کانونهای شورشی آنچنان به اهتزاز در آمده است که امیدها در دلهای پژمرده زنده کرده است و میرود که بر بلندای قله البرز، این بیرق برافراشته را با تمام افتخاراتش به سرخی رنگ خون برای همیشه بکوبد.
فیلمهای از کانونهای پُر تپش شورشی در داخل میهن اسیر و آمادگی جنگ صد برابر و تشکیل هزار اشرف، یعنی پایگاهها و قرارگاههای ستارخانها و بیبی مریمها شوری دیگر شعلهور کرد و امیدی دیگر در دلها کاشت و افکار جامعه جهانی حاضر در گردهمایی را از این ابتکار عمل انقلابی معطوف به خود نمود و صدالبته نیروهای خامنهای ضد بشر را به ترسی عمیق در حد مرگ سوق خواهد داد.
آری، در ویلپنت و این گردهمایی جهانی آتش جنگ برعلیه نظام پلید خمینی گر گرفته است و شعلههای فروزان آن به خیابانهای تهران و اقصی نقاط ایران گسترده است. حامیان بینالمللی با مسئولیتپذیری هر چه تمامتر از ایرانی آزاد و آباد در دو فردای دیگر سخن گفتند و پشتیبانی خود را با مبارزات جاری خلقهای قهرمان و مقاومت ایران و همچنین برنامه ده مادهای خانم مریم رجوی اعلام کردند. نمایندگان زیادی از اعضای مجلس ملی فرانسه با تمام قوا از این مقاومت و مبارزات جاری در ایران حمایت و همبستگی اعلام کردند و از سرنگونی محتوم رژیم جنایت کار حاکم بر ایران سخن گفتند. یکی دیگر از سخنرانان فرانسوی؛ کشور فرانسه را به عنوان کانون حمایت و دفاع از مبارزات مقاومت مردم ایران نام برد و گفت: زمانی آقای فرانسوا میتران؛ رهبر مقاومت ایران آقای مسعود رجوی را پذیرفتند که رژیم خمینی او را به مرگ محکوم کرده بود ولی مسعود رجوی از یک جامع دمکراتیک و آزاد سخن می گفت...
شوری دیگر در ویلپنت شعلهور شد و آتش بپا کرد؛ رهبر تاریخی مقاومت ایران چون شیری از میان طوفان، غران بر تصاویر ظاهر شد و از تمام مطالبات و خواستههای بر حق خلقهای قهرمان ایران دفاع کرد و از ایرانی آزاد و دمکراتیک با شور و هیجان هر چه تمامتر سخن گفت و بیش از صد هزار نفر در ویلپنت یک صدا شدند و خلق جهان را شاهد گرفتند که مسعود رهبرشان است.
با خروش بی امان مسعود در میان آتش و دود، برعلیه رژیم دجال خمینی طنین طوفان به پا کرد و قلبها را پُر از امید و زندگی بخشید. از مصدق کبیر و دیگر حامیان حقوق بشر گفت و از دهها هزار شهید راه آزادی ایرانزمین تجلیل کرد و عهد و میثاقی دوباره بست که تا آخرین قطره خون برای نجات و رهایی ایرانزمین خواهیم جنگید و هم چنین مریم رجوی سمبل این مقاومت است؛ و خواست هر کس که قلبش برای ایرانی آزاد میتپد، قلمی، قدمی یا درهمی دریغ نورزد و به حمایت از این دریای خروشان مقاومت بپیوندد.
نماینده هیئت بلژیک گفت: تعداد یک صد و چهل نفر از مجلس بلژیک از این مقاومت دمکراتیک حمایت کردند و همچنین از امنیت پلنگان جنگنده آلبانی سخن گفت.
مجری توانمند گردهمایی مقاومت در ویلپنت اعلام کرد؛ خامنهای از وسایل ارتباط جمعی به ترس و وحشت افتاده است و شما هم سعی کنید که موبیل هایتان را درآورید و به او حمله کنید...
خود به خود به یاد جمله به یاد ماندنی و عمیق کارل مارکس کبیر افتادم که نزدیک به دویست سال پیش گفت: "آنقدر که رسانههای گروهی و وسایل ارتباط جمعی در بالا بردن و یا پایین آوردن افکار عمومی تاثیر مستقیم و به سزا دارد، دوربین نجومی این تاثیر را در دیدن ستارگان ندارد".
نمایندگانی از کشورهای مختلف عربی از جمله سوریه و فلسطین سخن گفتند. زن مبارزی از فلسطین ضمن حمایت خود از مقاومت بر حق ایران و حقوقهای پایمالشدهشان در فلسطین گفت: مداخلهگری رژیم جمهوری اسلامی ایران در فلسطین تأثیرات مخرب خودش را در این منطقه به جای گذاشته است.
نماینده سوریه از فروپاشی نظام حاکم بر ایران بعد از چهل سال سخن گفت و اعلام کرد که توطئه برای گنده کردن پسر شاه هم محتمل است؛ ولی پیروان راه مصدق کبیر که همان مقاومت سازمانیافته ایران است با گامهای مصمم و استوار در راه است، با این امید که در سال آینده با مسعود و مریم در ایران خواهیم بود.
ناگهان؛ بهار به پیشواز زمستان آمد و دشت سر بر دامن کوه نهاد. طبیعت به ذوق آمد و خنده بر لب بُرد و فیلمهای از کانونهای شورشی در اقصی نقاط ایران نمایان شد که با تمام توان قصد براندازی رژیم جنایتکار خمینی را دارند و این پلنگان در کانونهای شورشی آمادگی صد برابر خود را اعلام کردند و گفتند که مریم شان را به تهران خواهند برد و مسعود این شیر همیشه بیدار، رهبرشان میباشد.
شوری دیگر شعلهور شد و آتش زبانه کشید. مریم جنگجو و عدالتپرور، خستگیناپذیر وارد میدان شد و با دریایی از استقبال روبرو شد؛ پُر از حس و مهربانی بود، مصمم و استوار گام بر میداشت و از این همه استقبال پُر از عاطفه و رزمندگی میشد. همانند عروس آبشار بر ستبر بدنه کوه در جایگاهش قرار گرفت. دریای انسانی ویلپنت موج زد و طوفان کرد و بیش از صد هزار آزادیخواه در غوغای شادی و کف زدنها پُر از غرور شدند و به خود بالیدند، غرور از رهبری و دلاوری شیر زنی که تمام هست و نیستش را برای آزادی ایرانزمین نثار کرده است.
مریم گفت: زمان، زمان سرنگونی رژیم خمینی است و پیروزی حتمی است، ایران آزاد میشود. ایران را سراسر قیام فرا گرفته است.
همزمان قرارگاه شیران اشرف سه در آلبانی با پیکری استوار وارد تصویر و موج خروشان دریای ویلپنت شد، قیامتی به پا شد که مملو از گرمای زندگی بود. یک دنیا شور و شادی را با خود به بیش از صد هزار نفر منتقل کردند و پایداری امیر خیزی دیگر را در تبریز سربلند یادآور شدند. اینان از کدام تبارند که خروششان بیشتر از آبشار است و جوششان بیشتر از چشمه...
مریم قهرمان، سررشته کلام در دست گرفت و گفت:
نشانههای سرنگونی هویداست و مردم ایران پرچم مقاومت در دست گرفتهاند و پیش میروند.
رژیم مفلوک آخوندی دست به کشتار مردم در زندانها و دیگر نقاط ایران زده است.
کارگران و کشاورزان در ایران به خروش آمدهاند. پشت به دشمن و رو به میهن قیامکنندگان اهواز، کردستان و دیگر نقاط ایران با دستان خالی و سنگ تمام نیروهای تا دندان مسلح رژیم را پس زدهاند و قیام شتاب گرفته است.
اعتصاب رانندگان کامیون در دوازده روز پیکر رژیم را به لرزه درآورد. از چند روز پیش اعتراض در بازار تهران و دیگر شهرهای ایران شعلهور شده است.
ایران دوباره با تمام فرزندانش و ملیتها و اقوامش برخاسته است و تا تسخیر بیت خامنهای ادامه دارد. رژیم در حال ریزش است و نمایش اصلاحطلبی خاتمه یافته است و از هر آنچه هراس داشتند به آن رسیدهاند. پیوند محرومین و زحمتکشان با مقاومت، سازمان یافته است و همان طور که مسعود گفته است؛ اگر ایران ایستادگی کند جهان در کنار ما خواهد ایستاد؛ قیام آفرینان و کانونهای شورشی راهی نوین برگزیدهاند و از آنها حمایت کنید.
به ناگه حضار در ویلپنت یک صدا فریاد زدند میجنگیم میمیریم ایران را پس میگیریم. مریم خطاب به مدعیان تاج و تخت و دیگران گفت: مگر بدون فدا و جنگ تمام عیار در دو رژیم شاه و شیخ و هزاران عملیات ارتش آزادی کسی میتواند حکومت آخوند را تغییر دهد و جایگزین شود؟ بفرمایید انجام دهید. اگر کسی میتواند بدون مبارزهای بی امان در داخل و خارج و کارزارهای بینالمللی حکومت را براندازد؛ بفرمایید این گوی و این هم میدان. سرنگونی رژیم آخوندی کانون شورشی میخواهد؛ ارتش آزادی میخواهد، سازماندهی و تشکیلات قدرتمند میخواهد.
ما مخالف تبعیضات قومی، طبقاتی و هر تبعیض دیگری هستیم، ما از تساوی حقوق آحاد مردم ازجمله آزادی بیان، تساوی حقوق زنان و مردان، آزادی اتحادیهها، سندیکاها، شوراها و انجمنها دفاع کرده و میکنیم. ما خواهان ایرانی غیر اتمی، مسالمتآمیز و برابر و مخالف حاکمیت آخوندی و هرگونه دیکتاتوری دیگری هستیم.
اولین اقدام مابعد از سرنگونی انتقال حاکمیت به دست مردم ایران است و به دنبال آن باید سرفراز زیست. تمام حقوق حقه مردم ایران باید گرفته شود و فلسفه وجودی شورای ملی مقاومت در همین راستا است.
به ناگهان گلهای رنگین زمین در کوه و درو دشت به ستارههای آسمان فخر فروختند و هزاران هزار شهید به خون خفته خلقهای سراسر ایران بر تصویر ظاهر شد که تضمین کننده ایرانی آزاد، آباد و دمکراتیک خواهد بود. زمانی فرا خواهد رسید که این خونها نهال آزادی را آبیاری خواهند کرد و دست به دست همدیگر به کوه و درو دشت خواهیم رفت و بر کاکل زیبای آزادی گل خواهیم نشاند و تفنگها را به حمایت از آن آذین خواهیم بخشید و از خون جوانان وطن لاله خواهد روئید.
در صحنهای دیگر به هنگام نمایش گل عذاران شهیدان به خون خفته خلقهای سراسر ایران، باغی دیدم پُر از کبوتران و مرغان خوشالحان آزادی که شکلشان در خیال نمیگنجید. شعلهای که از باد و طوفان هراسی ندارد و هیچ گردش روزگاری آن را از پای درنیاورد، حتما برای روشن نگه داشتن کلبه دوام خواهد آورد. زلالی اشکهای بسیاری از لشکریان آزادی در ویلپنت همچون چشمههای کوهساران جاری گشت و پُر از حس انسانی شد. اشکها از حاشیه چشمها، گونهها را شیار میداد و من جانم را شیار میدادم بی لحظهای تحمل. نفسها در سینهها به تپش افتاده بود و دریای مواج ویلپنت به فکری عمیق فرو رفته بود و دل به ندای آزادیخواهی عزیزان همیشه جاویدانشان بسته بودند.
موج در موج پیوسته میشد و دستها در دستان زنجیر میگشت و امید به آیندهای نه چندان دور برای تحقق خونهای به نا حق ریخته شده؛ پُر فروغ تر تجلی پیدا میکرد و چهره در چهره گل میداد.
بهار آزادی به ارزش جان به دست میآید و این جانان جان همه چیزشان که جان گرانبهای شان بود را در کف دست گذاشته و تقدیم به میهن اسیرشان کرده و دین خودشان را نسبت به خلقهای میهنشان ادا کردند. اگر میشد که این جانهای جان را تفسیر کرد و یا دل به غزل سپرد، آیا به اندازه یک عمر وقت میشد که به این مهم پرداخت؟؟ حتما که قلم از دفتر خجل میگشت و زبان از تفسیر به لکنت میافتاد.
آری، در ویلپنت غوغایی بود؛ زندگی با تمام وجودش جاری بود، پُر از خلاقیت و ابتکار بود. گاردهای آهنین آزادی با چهرهای زیبا و مصمم دل به دریای جنگ صد برابر با جلادان خامنهای زده بودند و چون چشمهساران و آتشفشان میجوشیدند و فواره میزدند. نگاهها در چشمهای همدیگر ذوق میکرد و گلواژههای لبخند را به سوی همدیگر پرتاب میکردند. با مهری هر چه تمامتر انسان رویایی میشد و سفری دور و دراز، از سرزمینی تاریخی و آزاد و آباد گذر میکرد و بر بال زندگی پر میکشید و ترانههای عاشقانه میخواند. با بهاران زیبا میشدی، با صخرهها سخت، با کوهها استوار، با چشمهها جوشان، با دریا امواج و در ساحل زندگی انسانی آرام پهلو میگرفتی و به عمق نبرد تاریخساز این شیر زنان و کوهمردان آزادی ستان فکور میشدی و تمام دلتنگیهایت با این پلنگان آزادی به کوه امید تبدیل میشد.
سلحشورانی که مهربانی و مهرشان به آفتاب درس روشنایی میدهد و محبت و عاطفهشان لطافت مهتاب را از یاد می برد. لبان را لرزان نگه داریم که طبیعت خنده به لب دارد و ابرها آبستن بارش بهاری هستند. نوازشگران شعله زندگی در ویلپنت به تاخت از دی و بهمن به فروردین در حرکتند...