بازتاب شرایط زار و نزار رژیم و عصیان و قیام توده های جان به لب رسیده در شهرهای ایران، و نیز اعتلا و تثبیت مقاومت ایران به عنوان آلترناتیو قدرتمند و تعیین کننده؛ در خارج کشور بعینه در اتحاد سراسیمه شاه و شیخ می توان دید. این اتحاد صرفا منوط به شرایط امروز نیست. در یک نگاه به درازنای تاریخ پرتلاطم ایران زمین، به جز استثناهایی کوتاه مدت همواره شاه و شیخ بر سرزمین ایران حکومت داشته اند. یکی عرفی تحمیلی و آن دیگر شرعی تلقینی. هرگاه اختلاف و تضادی پیش آمده مبتنی بر تجاوز به محدوده های هم بوده است. امروز این دو نیروی بازنده تاریخ، در نهایت استیصال و درماندگی بناگزیر دگرباره بهم رسیده اند. مقاومت برومند ایران موجب این ورشکستگی و درماندگی و اتحاد شده است. اگر در برابر عناصر شاه و شیخ، تشکیلاتی منسجم، معتقد و سختکوش نبود چه بسا که هر واحدشان در جدال خودخواهانه با هم هرگز آبشان در یک جوی نمی رفت. باور کنید در پهنه خارج کشور آدم شاهد چنان دست و پا زدن های مضحک مذبوحانه و در عین حال ابلهانه است که گاه شخص حساس آرزو می کند که ایکاش در زندان های رژیم بود و این نمایش و بروزهای خائنانه ضد مصالح ملی را نمی دید.
دیروز برحسب اتفاق اطلاعیه یی دیدم از حزب به اصطلاح «سکولار دموکرات»! به سرکردگی آقای اسماعیل نوری علا و حزب «مشروطه خواهان دموکرات»! به سرکردگی فردی بنام آقای بیت اللهی. مفاد اطلاعیه طبق معمول علیه مجاهدین خلق ایران. انگار به جز مجاهدین و شورای ملی مقاومت، همه و همه حتما دموکرات هستند و نباید در این صفت و نسبت شایسته و بایسته؛ شک کرد!!!. یکی نیست به این حضرات و انواع دیگرشان بگوید که اگر چیزی بارتان هست و به درد مُلک و مالکان جهان می خورید چه لزومی دارد که عرض اندام اطلاعیه یی تان، تقابل زبونانه با مجاهدین خلق باشد؟ به ایران و دنیا نشان بدهید که کار دیگری هم از شمایان برخاسته است وگرنه من دولتمردی از حکام مستبد ندیده ام که ادعای دموکرات بودن نداشته باشد. با گفتن حلوا که دهان کسی شیرین نمی شود. بیت اللهی را نمی شناسم و سابقه اش را ندارم. فقط متعجبم که این شاه اللهی چرا تا کنون نام خانوادگی خود را عوض نکرده است. نکند می ترسد به تریش قبای بیت رهبر معظم معطل بخورد و خدای ناکرده از چشم شیوخ حتما مؤمن و صدیق!! نظام بیافتد. الله یعلم، من نمی دانم امیدوارم خدا بداند!.
و اما آقای اسماعیل نورعلا نور را می شناسم همچنانکه نورانی دیگری بنام علیرضا نوری زاده (واقعا که اینهمه نور چشم آدم را می زند). حدود سه سال پیش بود که ایمیلی نسبتا بلند متن دریافت کردم از نوری علا. دعوت گرفته بود که در کنگره سالانه سکولارها شرکت کنم. از آن متن، این عبارت در حافظه خسته ام حک شده است: «حضور شما در کنگره تعیین کننده است». یاللعجب! نه سر پیاز هستم و نه ته پیاز. فقط یک هیچکاره گنده گو که خود را در مرکز بزرگان تصمیم گیرنده می بیند و غالب می کند، نبوده و نیستم. بنابراین به خود گفتم تو کی هستی و چه داری که حضورت تعیین کننده شده است. بالا رفتم و پایین و حلاجی کردم، دیدم بدین دلیل تعیین کننده هستم که هوادار مجاهدین خلق می باشم. یک هوادار دشمن و رقیب سرسخت را در کنگره نشاندن و نان خیانتش را به گوارا خوردن. جواب لازم را بی هیچ ملاحظه دادم. این گذشت تا مدتی بعد در میز گرد یک رادیو بهم رسیدیم. موضوع بحث ربطی به دیدگاه شرکت کنندگان نداشت. آقای نوری علا نظرش را گفت و نوبت به من رسید که قاطعانه نظرم را گفتم. نوری علا خطاب به من گفت: «شما که با نظر من مخالف بودید چرا در این میز گرد شرکت کرده اید؟»!! و گذاشت و رفت، عین یک بچه خودخواه به شدت سکولار و دموکرات. مجری برنامه که مدیر رادیو هم بود سخت یکه خورد. نمی دانم بعد از چند دقیقه بود که دوباره برگشت. چون باز اظهار نظرم را شنید رفت و دیگر برنگشت. فکر نکنید که این کارها از هرکسی برمی آید مخصوصا اگر مجاهد دیکتاتورزده باشد!!. باید طرف سفت و سخت سکولار دموکرات باشد تا این نوع دسته گل ها را به آب دهد و به مقام معظم رهبری برسد. آنچه اتفاق افتاد بی کم و زیاد آوردم تا مردم ستمدیده ایران متوجه باشند که چه دایه های مهربان تر از مادر در خارج کشور دارند، تا بفهمند چه قماش آدم ها و محفل ها پا به پای رژیم با مقاومت سرفراز ایران مقابله می کنند. کف های مردابی که می خواهند سد شکن شوند.
بگذریم که وقتی سروکله ماموران اعزامی از ایران یعنی اعضای لاحق وزارت تحت عنوان اعضای سابق مجاهدین با ماموریت لجن پراکنی به این سازمان، از این سکولار شیخ نشان بیرون زد، منشأ این مارکهای تقلبی برهمگان روشن شد.