اول: مردم ایران در ابعاد سراسری برای نه گفتن به رژیم حاکم به خیابانها سرازیر شده اند. این خروج مردم بر حاکمیت ضد انسانی و عبور آنها از ورطه «انتخاب بین بد و بدتر»، اختلافات و تضادهای درونی نظام را اوج تازه ای داده است. حرفها و موضعگیریهای خصمانه و بیسابقه، باندهای نظام را در خود غرق کرده است.
دوم: فشار خارجی، متاثر از خونخواری روزافزون رژیم در اطراف و اکناف عالم، نفس «نظام» را به شماره انداخته است. خامنه ای و روحانی با هراس، ناظر و نگران بی اثر شدن اعتبار و تاثیرگذاری «صاحبان تاریخی مماشات» برای کمک به رفع بحرانهای داخلی، هستند. هرچه به تاریخ بازگشت تحریمهای آمریکا نزدیک می شوند، هزیان گویی و شکستن مرزهای وقاحت و خونخواری را افزایش می دهند. نظام ولایت فقیه قرار نانوشته ی «کاهش موقت ترور» در خارج کشور، با شرکای خود را خاتمه داده و عملیات تروریستی جدیدی را این بار با بکارگیری مستقیم سفرا و کارمندان وزارت اطلاعات و پادوهای آنها در کشورهای مختلف آغاز کرده است.
سوم: پیوند سترگ خروش و خشم مردم با «مقاومت ایران»، در جریان قیامهای جاری، با برآمد موفقیت آمیز «کانونهای شورشی» و «شوراهای مقاومت»، پدیده تازه دیگری است که در چهل سال گذشته در میهن ما سابقه نداشته است. این پدیده، خودبخودی نیست و امضای مستقیم مقاومت سازمانیافته مردم ایران، در آن مشهود و قابل دیدن است. آنهایی که به مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ایران به طرق مختلف «لگد پرانی» می کنند، نگران اوجگیری و تعیین کنندگی این حضور خارق العاده در صحنه مبارزاتی مردم بر علیه این نظام خونخوار هستند.
در جریان گردهمایی سالانه مقاومت ایران در پاریس، خبری تکان دهنده از طرف دولتها و مقامات کشورهای مختلف دنیا بر روی آنتن رفت. خبر این بود که وزارت اطلاعات رژیم ایران، قصد بمبگذاری در این گردهمایی را داشته که با هوشیاری مقامات و ارگانهای امنیتی، ناکام مانده است. خبر دستگیری یک دیپلمات رژیم و چند تبعه اروپایی که اصلیت ایرانی دارند، به جرم تلاش برای این کار، با صدایی بسیار بیشتر از انفجار بمب، در سراسر جهان پیچید و به مدت چند روز در صدر اخبار بود و حتی تاکنون نیز، از آن صحبت می شود. این نکته تاکیدی است بر اینکه دست اندرکاران سیاست، که ادعای مبارزه رادیکال با رژیم حاکم بر ایران را دارند، نمی توانند از این واقعه بی اطلاع باشند.
در اینجا من قصد ورود به چگونگی این «توطئه تروریستی» بر علیه یک گردهمایی سیاسی و مسالمت آمیز را ندارم، بلکه آن چیزی که ذهنم را مشغول کرده، موضعگیری نیروها و جریانات سیاسی ایرانی حاضر در خارج کشور است. آنهم نه جریاناتی که تحت عنوان اپوزیسیون در کنار و همراه با یکی از باندهای درونی نظام به خیانت به مردم مشغولند، بلکه آنهایی که معمولا حرکات تروریستی رژیم در خارج کشور را با دادن اعلامیه یا نوشته یا مصاحبه، محکوم می کنند.
در جستجوهایی که کردم موارد اندکی دیدم که بنا به اعتقادات خود و جریان مورد نظرشان، جدا از مواضعی که نسبت به مجاهدین خلق که هدف این طرح تروریستی بوده اند، داشته و دارند، این طرح رژیم را قاطعانه محکوم کرده اند.
در این بین، سکوت بعضی از «علامه های چپ گرا» تعجب مرا به خود واداشت. پیش خودم اگر چه به عبث، فکر کردم این جملات، نیشتری «چپ گونه» باشد به آنهایی که در این اواخر سرعت حوادث چنان گیج و منگشان کرده که با یک تحلیل آبکی ناشی از خیالبافی های خود، اوضاع را به شکلی تعریف می کنند که هر کودکی را به خنده وامیدارد.
آنها با یک ژست «ضد امپریالیستی ناب» به این نتیجه رسیده اند که پروسه سرنگونی رژیم به روش «جرج بوش» پسر در عراق، در جریان است و کاندید مورد نظر آنها برای جایگزینی رژیم، «مجاهدین خلق» هستند.
آنها که سالهای متمادی مشغول دادن تحلیلهای این چنینی بوده اند، یادشان می رود که «صاحب عله» این بار نمی خواهد رژیم را سرنگون کند. و این موضوع را با صدای بلند هر روز به گوش رژیم و شرکایش می خواند. یادشان می رود که همین اواخر کنگره آمریکا با تصویب یک قانون، اختیار رئیس جمهور آمریکا برای حمله به یک کشور خارجی را از دست او درآورده و در نتیجه این «تصمیم فرضی» را به پیچ و خمهایی انداخته که در آمدن از آن به این سادگیها میسر نمی شود. از یاد برده اند که مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت همواره اعلام کرده اند که با دخالت خارجی در ایران برای تغییر رژیم، به شدت مخالفند و آنرا خلاف منافع عالی ایران و ایرانی می دانند. و بسیاری چیزهای دیگر....
نه!! برای آنهایی که فرصت را برای زدن ضربه به هر قیمت به یک «رقیب سیاسی» !! مغتنم می شمارند و در عالم خیال، خود را در چنین مقامی می بینند، مهم، اظهار وجود حتی به قیمت خیانت به مردم است که نتیجه ای جز، قرار گرفتن جبری و فاجعه آمیز در راستای آرزوهای رژیم درهم شکسته آخوندها ندارد. سرنوشت دردناک این جریانات که همواره بین رژیم و مقاومت و منافع مردم ایران روی یک صندلی چوبی و پوسیده، در وسط معرکه داد و بیداد و فریاد و فغان سر می دهند و زیر هر «انشایی» که در آن مجاهدین خلق مورد حمله قرار گرفته اند را با بیشرمی امضاء می گذارند، چیزی بیش از کمک به تداوم حاکمیت ضد مردمی ولایت فقیه نیست.
بعضی افراد یا جریانهایی که چشم و گوش خود را بر این طرح تروریستی رژیم، بسته اند، اگر حتی مستقیما هم از وزارت اطلاعات رژیم دستور و رهنمود نگیرند، به احتمال زیاد با دو نگاه به این قضیه برخورد می کنند. اول اینکه چون مجاهدین یک سر این ماجرا هستند، پس هر موضعگیری و به هر شکل در محکومیت این طرح، به نفع آنها تمام می شود که این برای سرنوشت این گونه افراد و جریانات مضر است و باید به سکوت ادامه دهند!!
نگاه فاجعه بار دوم، که تمامی پرنسیپهای انسانی را هم ندیده می گیرد، این است که این طرح و عملیات خنثی شده و در آن تلفاتی داده نشده که قابل موضعگیری باشد. هر کس در هر مقام و موقعیتی، این گونه بیاندیشد، سراپا دچار فساد سیاسی و اخلاقی و انسانی است. تلاشهای گسترده مقامات رژیم که با تمام قوا در پی آزاد کردن دیپلمات تروریست خود هستند، این مبنا را دارد که این داستان توطئه مجاهدین بوده که رژیم را بدنام کنند و تازه تلفات انسانی هم نداشته است که اینهم شدت عمل را بطلبد و دلیل دستگیری و زندانی کرد دیپلمات رژیم باشد.
موضعگیری در برابر طرح تروریستی «نظام ولایت فقیه» در اروپا برعلیه مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت از طرف دولتهای مختلف جهان، در عرصه سیاست بین المللی ادامه دارد. این حرکت گستاخانه، هم خود رژیم را به گوشه رینگ پرتاب کرده و هم شرکای بین المللی آنرا شرمنده کرده است. این جنایت، نه کمکی به تضعیف مقاومت ایران و نه فروکش کردن اعتراضات مردمی در داخل کشور داشته است. نتیجه آن فقط و فقط رسوایی و انزوای بیشتر رژیم و شرکای مستقیم و غیر مستقیم آن در عرصه داخلی و بین المللی بوده که تاثیرات متفاوت آن به ضرر رژیم و به نفع مردم ایران ادامه دارد.