اینها همگی خصوصیات اکثر جریانهای تحت عنوان "چپ" در خارج از کشور هستند. اصلاً نمی بایست که از این محافل انتظار موضع گیریهای سیاسی اصولی و با پرنسیب داشت. اولین لازمه موضع گیری اصولی، تاثیر ناپذیری- حداقل نسبی از مؤلفه قدرت، و توان پرداخت و ریسک پذیری می باشد. این قبیل در تارخچه خود از ٣٠ خرداد به بعد و چه بسا قبل از آن به روشنی نشان داده اند که آنها از حداقل های لازم برای یک جریان اصولی برخوردار نیستند. ادعاهای آنها با مواضع آنها انطباق و همخوانی ندارد. دخیل بستن به مارکس و لنین و ادعای سوسیالیسم و کومونیسم فقط یک شوخی زشت و دردآور است. اینها فقط جهت رد گم کردن هویت پایه ای آنهاست.
زیربنای تمامیت ایدیولوژی آنها در این خلاصه میشود: حفظ وجود به هر قیمت، وحدت عملی با قدرت حاکم به نسبت قدرت اعمال شده، و در آخر مفت خوری. مواضع آنها به واسطه مفاهیم بالا خیلی ساده قابل تفسیر و تبیین است:
- عمده نشان دادن امپریالیسم در مقابل ارتجاع، دقیقا" به خاطر آن بود که ارتجاع حاکم بر جامعه، بدون واسطه با چماقدار، قمه زن، و آدم فروش در کوچه و خیابان اعمال قدرت و حاکمیت میکرد. این مدعیان که جربزه مقابله با ارتجاع را نداشتند، خطر امپریالیسم را عمده میکردند. اما حالا مردم خیلی واضح جهت شیرفهم کردن آنها میگویند که لطفاً آدرس عوضی ندهید، "دشمن همینجاست".
- در جریان ترورهای خارج از کشور خصوصاً در دهه شصت و هفتاد، و بعدا" قتلهای زنجیرهای داخل، اگر به نحوی رژیم را محکوم میکردند به خاطر آن بود که در آن شرایط، رژیم میخواست به صورت گسترده هر صدائی را خاموش کند. قدرتش را هم داشت. آنها از ترس جان خویش و آنکه ممکن است هدف بعدی رژیم باشند، رژیم را محکوم میکردند. این اصلاً ربطی به پرنسیب ناداشته آنها نداشت. این برای حفظ وجود خود بود و بس.
- اما در جریان تروریستی رژیم که گردهمایی مقاومت در پاریس امسال را هدف قرار داده بود، آنها خیالشان کاملاً از جان خویش راحت بوده، و مطمئن هستند که رژیم که در حضیض ضعف و ذلت بسر میبرد فقط مقاومت سازمانیافته را که تهدید اصلی وجودی اوست هدف قرار میدهد و نه آنها را. این محافل که تجربه انقلاب ٥٧ را دارند می دانند که تا وقتی مجاهدین در صحنه هستند آنها هیچ شانسی برای آینده ندارند. آنها به هیچ وجه بدشان نمی آید که مجاهدین به صورت فیزیکی هم که شده مجبور شوند که صحنه را کمی کمتر پُر کنند. این نقطه اشتراک محوری آنها با رژیم است، یعنی نبود مجاهدین در صحنه.
این در حالی است که چپ واقعی که در اصل در پی تغییر وضع مادی موجود است مجبور است مبانی اعتقادی خود را حتی بصورت پراگماتیک هم که شده بر اساس ارزشهای انسانی- و خصوصاً اصل "فدا"، بنا کند. چطور میتوان از جامعه انتظار ریسک وجود خودْ برای تغییر مادی داشت؟ اگر مادیت اصل است چرا مادیت حی و حاضر را ریسک و فدا کرد؟ چپ واقعی نیاز دارد که بر اساس ارزشهای انسانی- که در تقابل با حفظ وجود، تاثیر پذیری از قدرت، و مفت خوری هست، جنبش خود را بنا کند. اگر اینطور میبود، دیگر در محکوم کردن تروریسم رژیم چرتکه نمی انداخت.