شعارهای مردم در کف خیابانها، حاکی است که خلق ستمدیده به ماهیت پلید آخوندها با پوست و استخوان خویش پی برده اند. دیگر حنای ملاهای هفت خط و وطن فروش رنگی ندارد. شعار پرمحتوا و افشاگرانه اصولگرا، اصلاح طلب، دیگه تمومه ماجرا، دلالت برعمق شناخت توده های بغایت محروم و سرکوب شده است. این فریاد تنها یک شعار نیست بلکه شعله های گدازان خشم مردمی است که چشم فتنه را نشانه گرفته اند. همان جریان آبروباخته ای که دو دهه تمام خلایق را فریفت و برای عمر نکبت بار ملاها فرجه بقا خرید. حلقه وصل ارتجاع قرون وسطایی با از ما بهتران که خاک برچشم توده ها پاشید و راه بند مبارزان و مجاهدان گردید. سردار سربدار جنگل، میرزاکوچک خان یک بار بحق گفت:" اجنبی که فقط روس و بریتانیا نیست، هر آن کس که برای غارت ایران تفنگ خود را بر سر من و شما گرفته است تا آزادی فراموشمان گردد اجنبیست"
بقایای این جریان ارتجاعی – استعماری درتلاش برای برسرپاکردن جنازه اصلاح طلبان قلابی، دست به تلاشی مذبوحانه زده اند. با اجازه ولی فقیه، با نقش قبر کردن شیاد خاتمی میخواهند بازهم او را هیزم کش غول بیابان سازند. غافل از آنکه آن سبو بشکسته وآن پیمانه ریخته است!
از شعارهای رسواکننده دیگر مردم در کف خیابانها نشانه گرفتن اصل نظام و خلع سلاح ولی فقیه پوشالی است که مدتها پشت شعار ضدیت با شیطان بزرگ به قلع و قمع خلایق مشغول بودند. مردم غریدند که "دشمن ما همینجاست، دروغ میگن امریکاست." آخوندهای بی وطن از بدو غصب حاکمیت، به دروغ شعار نه شرقی و نه غربی سر داده بودند! پس از سرفصل سی خرداد و در دوران جنگ ضد میهنی زیر علم و کتل شعارهای ضد امپریالیستی به کشتار انبوه مجاهدان و مبارزان پرداختند. در دهه شصت شخصا شاهد شکنجه و اعدام مبارزین و مجاهدینی بودم که انها را وابسته به غرب و اجانب قلمداد میکردند و شلاق شقاوت را بر تن مجروح رشیدترین فرزندان این مرز و بوم آشنا میساختند. شکنجه گرشقاوت پیشه با این انگیزه شلاقش را بالا وپایین می آورد که مشغول ضربه زدن به یک دشمن و وابسته بیگانه است. با توسل به همین شعارعوامفریبانه بود که هر حرکت اعتراضی و هر جنبشی را در جای جای میهن سرکوب میکردند. برای اولین بار کشاورزان اصفهان در نمایش جمعه شیطانی ملاها دراصفهان خروشیدند که "دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست". در سالگرد قتل عام سیاه تابستان شصت و هفت، جوشش خونهای مطهر شهیدان بخون خفته خلق است که در تن و جان قیام کنندگان، این چنین لرزه برکفتاران عمامه بسر حاکم انداخته است. گرگان و ددان حاکمیت را به دریدن یکدیگر مشغول ساخته و کابوس سرنگونی را بر آنها مستولی نموده است. حربه های زنگ زده آخوندها که در سایه سار دستگاه غارتگر مماشات فرزندان خلق را هزارهزار شکنجه و کشتار میکردند یکی پس ازدیگری رنگ می بازد و آخوندها را بور و کور و هراسان بر زمین میخکوب میکند. صدای شکستن استخوانهای پوسیده جمهوری قتل عام ولایی در هر کوی و برزنی شنیده میشود. ویکتورهوگو چه خوب گفت: "هیچ چیزی قدرتمندتر از فکری نیست که زمانش فرا رسیده است".