وی از جمله خطاب به آخوندهای ریز و درشت نظام که اکنون به دلیل رشد قیام در شهرهای میهن «قالب تهی» کردهاند، میگوید: «ویروس بدبینی نسبت به دولت، مجلس، قوه قضاییه و نهادهای انقلابی بد است. بیان انتقادها به نحوی نباشد که باعث ناامیدی شود. راه علاج مشکلات، خالی کردن پشت دولت و ابراز برائت از فعالیتها از فعالیت دستگاههای مسئول نیست. نباید اعتماد مردم از دستگاههای دولتی، قضایی و نیروهای مسلح سلب شود». (سایت همبستگی ملی ۱۵ شهریور ۱۳۹۷)
واقعیت در لابلای واژه «ویروس» نخست همان اعتراف به رشد جنبش و گسترش اعتراضات اقشار به جان آمده است و در ثانی سخن از اعتراف بالاترین مقام نظام آخوندی به وجود «تنفر ملی» از کلیت رژیم میباشد.
خامنهای بهخوبی به ابعاد انزجارمردم و خواسته سرنگونی اشراف کامل دارد و بر این منطق است که طی شش ماه گذشته و با اوجگیری قیام اکنون ترجیح بند جملات وی یا «مجاهدین و کانونهای شورشی» شده و یا «هشدار اندر هشدار» نسبت به قهر تودههای به جان آمده.
در این راستا به یقین هرکس که دستی بر آتش داشته و تحولات داخل کشور را بهویژه پس از ۵دیماه سال گذشته دنبال کرده باشد، بر این واقعیت که دیگر خواستههای مردم به جان آمده فرسنگها سال نوری از نارضایتیهای صنفی، نان، آب، معیشت، هوا و زمین فاصله گرفته و در هر فرصتی به «مرگ بر خامنهای» و یا «مرگ بر اصل ولایتفقیه» ختم میشود، انگشت صحت خواهد گذاشت.
برمبنای این واقعیت سهمگین است که متولیان حکومت تلاش دارند تا ضمن دور زدن مطالبات بهحق مردم و با ایجاد جوی مملو از اختناق و بگیر و ببند، حرکتهای اعتراضی مردمی را در نطفه خفه نمایند. نمونه آن نیز همان دستگیری بیش از هزار قیام کننده طی چند ماه گذشته و پر کردن زندانها و شکنجهگاهها از جوانان، زنان و دختران میهن امان و یا برپایی دادگاههای نمایشی میباشد.
سخن از واقعیتی است که خامنهای با هزاران «روایت و روضه» تلاش دارد تا عمق آن را مخدوش نماید و به متولیان فاسد و غارتگر رژیم چنین وانماید که گوئیا مشکل در این حاکمیت جبار و خونریز تنها مسائل و معضلات «اقتصادی» و به تبع آن جنگ مردم و مقاومت ایران نیز بر همین سیاق استوار شده است.
وی همچنین این باور غلط را در درون نظام دامن میزند که گوئیا در این مملکت درب و داغان با مجموعه عظیمی از بحرانهای لاعلاج، بروز مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تماما تصنعی، کار دشمنان و غیر واقعی بوده و بر این سیاق این مردم و «دشمن» بخوانیم «مجاهدین و کانونهای شورشی» هستند که با «ایجاد اضطراب، یأس و ناامیدی و احساس بنبستن و بدبین کردن مردم نسبت به دستگاهای مسئول و همچنین بزرگتر نشان دادن مشکلات اقتصادی در ذهن جامعه» را رقم میزنند.
اما واقعیتهای آماری که تماما از سوی دستگاهها و ارگانهای حکومتی به بیرون درز میکنند، خود بهترین بینه بر دروغ گویی و قصد عامدانه ولیفقیه برای انحراف افکار و پاک کردن صورت مسئله میباشد.
با نگاهی به شاخصهای تورم، گرانی، رکود اقتصادی، تعطیلی کارخانهها و واحدهای تولیدی، فساد سازمانداده شده حکومتی، غارت اموال ملی، بحران محیط زیست، نرخ بیکاری، رشد فقر و فلاکت و وجود انواع و اقسام آسیبهای اجتماعی مانند کودکان کار، کودکان زباله گرد، زنان خیابانی، سالمندان کار، لوله و گور و کارتنخوابها، حاشیهنشینها، بیآبی و بیبرقی و عدم پرداخت دستمزد و یا غارت مالخوردگان میتوان به عمق فاجعهای بنام «حکومت ولیفقیه رسید که به یقین تماما ماحصل سیاستهای شکست خورده حاکم خونریزی است که تنها یک هدف و آن «کشورگشایی و صدور بحران و سرکوب» را در مخیلهاش دارد.
سخن از یک رهبر مالیخولیایی است که سالانه صدها میلیارد دلار از درآمدهای نفتی را برای سیاستهای مخرب خود هزینه میکند. شکست، پشت شکست و خفت و خواری و رشد تنفر عمومی در پس آن به یقین نتایج و ماحصل این وضعیت بحرانی در جامعه بوده که تماما به خواستههای سیاسی و هرچه بیشتر رادیکال شدن فضای کشور دامن میزند.
چنین نعل وارونه زدنهایی برای ولیفقیه یک شبه که به مانند «روسای باندهای مافیایی» و در یک زد و بند به قدرت رسیده است، «نه عیب و عار»، بلکه در منطق بی منطی خود، یک «عادت» و یک «شیوه کار» میباشد.
وی عامدانه دروغ میگوید و روز را شب و شب را روز جا میزند، زیرا خامنهای بهخوبی می داند که اگر به عمق فاجعه برود و اگر کوچکترین اشارهای به نقایص و مسئولیتهای خود برای بروز این مصائب نماید، به یقین تبعات آن به مانند آوار بر سر وی و دستگاه عنکبوتی حکومت سرازیر خواهند شد.
بر این منطق باید اذعان نمود که برخلاف دغلبازیها و وارونه نماییهای حکومت، زیربنای جنگ اصلی نه در خارج و نه اقتصادی، بلکه اساسا بومی و برآمده از عنصر قهر و تنفر تودهها از کلیت نظام آخوندی میباشد.
اگر خامنهای راست میگوید، فقط ۲۴ ساعت و بدون هرگونه بگیر و ببند و گسیل گزمههای ولایت، لباس شخصیها، اطلاعات، سپاه و بسیج ضد مردممی، به مردم امکان اعتراضات خیابانی را بدهد تا ببیند که چگونه «نه از تاکنشانی میماند و نه از تاکنشان».