مهرداد هرسینی:‌ پشمی به «کلاه» ولایت نمانده!



این ضرب المثل قدیمی ریشه در تاریخ معاصر ایران و به‌ویژه در دوران قاجار دارد که متولیان وعساکرحکومتی با کپی برداری از کلاه پشمی و شمایل روسی، تلاش داشتند تا «قدر قدرتی» نظام را به رخ مردم محروم، گرسنه و ستمدیده ایران بکشند.

بر این منطق نیز هر زمان که مردم «امیر تومان، یاور، گزمه، نایب، عساکر» و اوباش «ظل الله» را با کلاه بدون پشم رویت می کردند، ضمن به سخره گرفتن آنان، فریاد برآورده که «کلاهش پشم ندارد». سخن بدان معنا بود که دیگر نترسید، دل قوی دارید طرف «پخی» هم نیست!.

بر این منطق اکنون با بروز شکست‌های زنجیره‌ای در سیاست‌های راهبردی نظام آخوندی، جوش و خیزش قیام‌کنندگان و کانون‌های شورشی در شهرهای میهن و رفتن شعار «مرگ بر خامنه‌ای، مرگ بر اصل ولایت‌فقیه» در درون جامعه و یا شکست‌های رژیم در منطقه، اتمی و بین‌المللی اکنون این سؤال در میان باندهای متخاصم حکومت پدیدار شده که به‌واقع با این «ولی‌فقیه» که بقول عوام دیگر «پشمی به کلاهش» نمانده، چه باید کرد؟.

بهرحال وضعیت پروژه شکست خورده «ولایت» در درون این نظام صدپاره و زیر ضرب مردم رفته، اکنون به مانند همان گزمگان دوران قاجار شده است، امری که در منطق خود به نوعی سردرگمی و همچنین ازهم‌پاشیدگی، بی‌روحیگی، استیصال و بی آیندگی در درون حکومت و به‌ویژه در میان متولیان و کارگزاران رژیم و نیز سپاه پاسداران راه برده است.
بر این منطق است که اکنون به موازات تنفر عمیق توده‌ها از جایگاه و شخص خامنه‌ای، نه تنها شاهد ریزش و زهوار در رفتگی در درون رژیم می‌باشیم، بلکه این وضعیت در منطق خود نیز به نوعی «بلبشو» و بحران «مدیریت» راه برده است.
شاخص این بلبشو را باید در شکست حل و فصل ساده‌ترین مسائل روزمره جامعه مانند تهیه نان، آب، برق، پوشک و سایر مایحتاج عمومی، افت شدید ارزش پول ملی، رکود اقتصادی، ایست قلبی تولید، بحران زیست‌محیطی، سرکوب، اعدام و یا موشک‌باران دید.

بحران در رأس نظام آخوندی بر سر موقعیت شخص خامنه‌ای به حدی است که اکنون بسیاری از یاران و دلواپسان نظام را بر آن داشته تا «شمشیر» از رو بسته و خامنه‌ای را به چالش بکشند. سخن از موقعیت بسیار لرزان برای ولی‌فقیهی است که حتی به کانون سخنرانی‌های نمایشات جمعه و منابر تحت کنترل حکومت تبدیل شده است.
برای نمونه آخوند صدیقی از باند خامنه‌ای در یک روضه کلیشه‌ای خطاب به مخالفان درونی ولی‌فقیه آه و ناله سر می‌دهد: «بدبختی آن زمان است که انسان دیگر امیدی به خود نداشته باشد، یاس یک فرد به جامعه هم تزریق می‌شود و تبدیل به یاس عمومی می‌شود». وی سپس ادامه می‌دهد: «مقام معظم رهبری خوب دیدبانی می‌کند خوب کنترل می‌کند از دستش هم والله در نرفته»! (خبرگزاری حکومتی ایرنا ۲۳ شهریور ۱۳۹۷)

به یقین بیان چنین جملاتی از سوی نمایندگان «مقام معظم» در شهرهای مختلف ترجمان همان وضعیت متزلزل «عمود و محور خیمه نظام» در میان خودی‌ها می‌باشد.
درخواست علنی برکناری خامنه‌ای از سوی باندهای فاشیستی در درون رژیم، اعتراف به «دور باطل»، نوشتن مقاله، طنز و به سخره گرفتن سیاست‌هایی همچون «موشک بهتر است یا پوشک» جملگی بیان واقعیت‌ها علیه شکست‌های خامنه‌ای بوده و نیز تنها گوشه‌ای از پازل این وضعیت بحرانی بر سر «بود و نبود» ولایت را ترسیم می‌کنند.

سخن از بحرانی است که تاکنون خامنه‌ای با پمپاژ میلیاردها دلار نفتی نیز نتوانسته دست به مهار آن بزند. ظاهرا تمامی خرج و بذل و بخشش‌های میلیاردی برای حوزه‌ها و با هدف به مهمیز کشاندن آخوندهای ریز و درشت، بازگذاشتن دستان آلوده باندهای رژیم برای غارت و فساد و رانت خواری، اعطاء پست و مقام و جوایز و مدال و نشان‌های قلابی به سران، وزرا، سفرا و مأموران حکومتی و یا بریز و بپاش های «ملوکانه» برای بستن دهان اطرافیان تا به امروز نیز افاقه نکرده است.
بر این منطق است که سیاست خامنه‌ای همواره بر ایجاد «فساد و چاپلوسی» در میان کارگزاران برای حفظ موقعیت به‌غایت لرزانش استوار بوده است.

دلیل این واقعیت را نیز باید در وضعیت به‌غایت بحرانی و مسئولیت شخص ولی‌فقیه برای به پرتگاه بردن رژیم آخوندی جستجو نمود؛ و باز بر این منطق است که نه تنها وزار، مدیران ارشد، سفرا در دولت آخوند روحانی، فرماندهان سپاه و نیروی تروریستی قدس، آخوندهای ریز و درشت حکومتی در حوزه‌ها، بلکه فراتر از آن نیز «روسای جمهور» دست نشانده ولایت نیز یکی پس از دیگری در حال زدن «زیرآب» خامنه‌ای می‌باشند. اعترافات اخیر آخوند مصباح مبنی بر اینکه «خدا روزی نیاورد که حوزه علمیه زمینه تضعیف نظام را پدید آورد» و یا سخنان پاسدار احمدی‌نژاد علیه شخص خامنه‌ای و مجموعه دست‌نشاندگان وی در سپاه، وزارت اطلاعات و قوای قضائیه و مقننه شاید گویاترین سند از به تصویر کشیدن موقعیت لرزان شخص اول نظام باشد.

آخوند علم الهدی که به در میان مردم به «کرگدن نظام» معروف است بی‌محابا، پته این وضعیت بحرانی برای خامنه‌ای را اینگونه بر آب می‌دهد. وی در نمایش جمعه هفته گذشته اعتراف نمود: «در عرصه‌های مختلف امر رهبر دارد زیر پا لگدمال می‌شود و فرمان ایشان پشت سر انداخته می‌شود». (سایت حکومتی حوزه نیوز ۲۶ شهریور ۱۳۹۷)

واقعیت این است که موضوعی بنام «لگدمال» نمودن خامنه‌ای اصلا و ابدا موضع امروز یا دیروز نیست، بلکه ریشه در تاریخچه وی از زمان بروی کار آمدن را دارد.
وی در دوران «بده و بستان» با رفسنجانی، به‌خوبی به این موقعیت لرزان اشراف داشت و لذا از جمله کسانی بود که به دلیل نداشتن «پایگاه و آتوریته» جزء آندسته از آخوندهای حکومتی محسوب می‌شد که بر «شورای رهبری» پس از مرگ خمینی تأکید می‌نمودند.

در این رابطه رفسنجانی قبل «استخری شدن» ضمن یک افشاگری از مواضع خامنه‌ای، تأکید کرده بود:  هاشمی در کتاب خود نیز به موافقت خامنه‌ای با شورای رهبری اشاره کرده و نوشته است که «خود ایشان پشت تریبون رفتند و گفتند من با رهبری شورایی مطابق قانون اساسی موافقم و با رهبری فردی مخالفم. پس چگونه نامزد بشوم؟». (سایت حکومتی انتخاب ۱۵ خرداد ۱۳۹۵)

بهرحال از هر منظر که به روند تحولات بنگریم، باید اذعان نمود که این رژیم با «ولی‌فقیه» و یا بدون وی، محکوم به رفتن است، زیرا جنگ و مقاومت مردم ایران نه بر سر این شخص یا آن شخص، بلکه بسیار فراتر و ریشه‌های بسیار عمیق‌تر بر سر «حاکمیت و جمهور مردم» دارد.